همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
آنچنان مهر توام دردل و جان جاي گرفتیا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
ميان عاشق و معشوق فرق بسيار استدوری از بط در قدح کن پیش از آنک
در خروش آید خروس صبح بام
مايه دل خوشي انجاست كه دلدار آنجاستدر این سماع همه ساقیان شاهدروی
بر این شراب همه صوفیان دردآشام
تنم از واسطه دوري دلبر بگداختماهم که رخش روشنی خور بگرفت
گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت
در كارخانه اي كه ره عقل و فضل نيست<BR><BR><STRONG><FONT size=3>تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من هیچ کس می نپسندم که به جای تو بود </FONT></STRONG><BR><BR>
در كارخانه اي كه ره عقل و فضل نيست
فهم ضعيف راي فضولي چرا زند....
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی
که سرفرازی عالم در این کله دانست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشگم شود از هر مژه چون سیل روانه...
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
اگر به زلف سياه تو دست ما نرسدیار می آید و هنگام نثار است مرا
یک دم ای جان گرامی به تو کار است مرا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |