مشاعرۀ سنّتی

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوش دارویی بعد مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟
 
آخرین ویرایش:

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
از اوج قله‌هاي مه الود دور دست،
پرواز كن به دشت غم‌انگيز عمر من، آنجا ببر مرا كه شرابم نمي‌برد. آن بي‌ستاره‌ام كه عقابم نمي‌برد!
در راه زندگي... با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي، با اينكه ناله مي‌كشم از دل كه : آب ! آب ! ديگر فريب هم به سرابم نمي‌برد.
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها بودن سخت است
اين كه از هر طرف رانده شوي ديوانه كننده است
اين كه هيچ كس تو را نفهمد مر گ آور است
و من تنها مرده ي ديوانه اي هستم
كه آرزوي ديدن تو را مي كنم
آري تو
تو كه گوش مي كني و هيچ نمي گويي
و من سال هاست كه شب ها به اميد ديدن تو در رويا،
مي خوابم
و اما تو ...

پس كي به اين خواب هاي بي خوابي ام مي آيي
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهاتر از يک برگ

با بار شاديهاي مهجورم
در آبهاي سبز تابستان
آرام مي رانم

تا سرزمين مرگ
تا ساحل غمهاي پائيزي
در سايه اي خود را رها کردم
در سايهء بي اعتبار عشق
 

Mahdy.T

عضو جدید
دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند

دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند

دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما

پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم

که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم

روم آن جا که مرا محرم اسرار آن جاست
 

linux_0011

عضو جدید
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

(حضرت حافظ)
 

Mahdy.T

عضو جدید
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند
شبیه شنبه ی هر هفته پشت پنجره ام
و کوچه کوچه شهرم دوباره زندان ماند
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
دگر به دست نیاید چو من وفاداری

که ترک می‌ندهم عهد بی‌وفایی را
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
الا ای پیر فرزانه مکن منعم زمیخانه
که من درک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
 

Mahdy.T

عضو جدید
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

نمایان کن فروغ روی حضرت
و روشن کن به او دنیای ما را
رسان آن دولت دیدار جانان
وصال یار بی همتای ما را
رسان آن وعده حق را به زودی
محقق کن دگر رؤیای ما را
 

Mahdy.T

عضو جدید
زاهد خوشدل که ترک دنیا کرده
می خواره خجل که معصیت‌ها کرده
ترسم که کند امید و بیم و آخر کار
ناکرده چو کرده کرده چون ناکرده
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا