مشاعرۀ سنّتی

[yas87]

ماییم و نوای بی‌نوایی

بسم‌الله اگر حریف مایی
نظامی

 

[naghmeirani]

یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان

حافظ

 

[محـسن ز]

نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان

سوی تو می‌دوند هان! ای تو همیشه در میان
سایه​

 

[naghmeirani]

نصیحتی کُنَمَت بشنو و بهانه مَگیر
هر آنچه ناصِحِ مُشْفِق بگویَدَت بپذیر

حافظ

 

[محـسن ز]

‌روزی که نمانَد دِگری بر سر کویَت
دانی که زِ اغیار وفادار ترم من
“وحشی بافقی”

 

[naghmeirani]

نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید

سعدی

 

[محـسن ز]

در من کوچه ای است
که با تو در آن نگشته ام …

“افشین یداللهی”

 

[naghmeirani]

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

حافظ

 

[محـسن ز]

ترسم که اشک درغم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
حافظ

 

[naghmeirani]

طالب آملی

دلا ...
چه دیده فرو بسته‌ای،
سپیده دمید
سری برآر که
خوش عالمی‌ست،
عالمِ صبح . . .

 

[محـسن ز]

حسن تو ختم گشت نخواهد، که هر زمان
در شأن من به حسن صد آیت همی‌رسد


کم کن جفا، که از تو به درگاه تاج دین
گه‌گه به لطف حال شکایت همی‌رسد

وطواط

 

[naghmeirani]

مولانا

دی خیال تو بیامد به در خانه دل
در بزد گفت بیا در بگشا هیچ مگو

 

[محـسن ز]

وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق
چو میرسی به لب چشمه ای و آب روانی


دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت
حکایت دل تنگی به چون تو تنگ دهانی
شهریار

 

[yas87]

یا رب آن نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش
می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش

 

[plant_biology]

شبي را ياد دارم كه چشمم نخفت
شنيدم كه پروانه با شمع گفت

 

[naghmeirani]

تا کیم انتظار فرمایی
وقت نامد که روی بنمایی؟

سعدی

 

[*M.A*]

یک شب تمام می شود این گریه های بی امان..
اما بدان فردا دگر، آغوش قلبی بی نوا
هرگز نمی خواند تو را..

ما نوشت.

 

[حميدرن]

آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خوشحالید

یک نفر در آب دارد می سپارد جان

یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوانی را



نیما یوشیج

 

[yas87]

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می‌کنی
خاری به خود می‌بندی و ما را ز سر وا می‌کنی

 

[essyh2003]

یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم
من اگر رشته پیمان تو بستم ز ازل
پای پیمان تو هم تا به ابد استادم

 

[naghmeirani]

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است

قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است

فاضل نظری

 

[دختر شرقی]

تا راهِ قلندری نپویی نشود
رخساره به خونِ دل نشویی نشود

سودا چه پزی؟ تا که چو دل‌سوختگان
آزاد به تَرکِ خود نگویی نشود

خیام جان

 

[ALIREZA.F.1988]

دردا و هزار درد دردا دردا
کامروز نداریم خبری از فردا

 

[naghmeirani]

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار​

تا دست خداحافظی‌اش را بفشارم.

​

فاضل نظری

​

 

[ALIREZA.F.1988]

مائیم که بر هر که دل خود بسپاریم
در راه وفاداری او جان بسپاریم

 

[naghmeirani]

مرا گفتی: کز آنجا آگهی چیست؟
چه می‌پرسی، که من حیرانم اینجا
نه او پنهان شد از چشمم، که من نیز
ز چشم مدعی پنهانم اینجا

اوحدی

 

[ALIREZA.F.1988]

اگـــر به زلف دراز تــــو دست مــا نرسـد

گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

حافظ

 

[وحيد اسماعيلي]

توانا بود هر که دانا بود...

زدانش دل پیر برنا بود...


دال بده

 

[naghmeirani]

در دیر مغان آمد، یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

حافظ

 

[دختر شرقی]

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا