مشاعرۀ سنّتی

[barg]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد​

 

[eksir]

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

 

[م.سنام]

دوش رفتم بدر میکده خواب الوده
خرقه تردامن وسجاده شراب الوده

 

[*زهره*]

هم از در تو گشایدم کار

کامم همه زان دهان برآید

 

[barg]

دو چشم مست میگونت ببرد آرام هوشیاران
دو خواب آلوده بردند عقل از دست بیداران​

 

[araz_heidari]

دو چشم مست میگونت ببرد آرام هوشیاران
دو خواب آلوده بردند عقل از دست بیداران​

نشاط و عيش و جواني چو گل غنيمت دان
كه حافظا نبود بر رسول غير بلاغ
​

 

[گلابتون]

غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد
كه دگر بدين گراني نتوان كشيد باري

 

[eksir]

ياری اندر کس نمی بينم ياران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوست داران را چه شد؟

 

[گلابتون]

ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد

 

[laleh_a]

دل نیست کبوتر که چو برخاست ، نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم

 

[mr.mehrdad]

دانی که چرا راز نهان با تو نگویم/
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

 

[mr.mehrdad]

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

 

[*زهره*]

مرا عهدی‌ست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

 

[eksir]

من آن نگين سليمان به هيچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد

 

[mahdi271]

من چون خیال رویت جانا به خواب بینم
کز خواب می نبیند چشمم بجز خیالی

 

[*زهره*]

یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه‌ی کیست
جان ما سوخت بپرشید که جانانه‌ی کیست

 

[eksir]

تا چند فروغی را مجروح توان ديدن
يا مرهم زخمی کن، يا ضربت محکم زن **

 

[*زهره*]

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده ازان نعمت دیدار جدا

 

[eksir]

اهل نظر، دو عالم در يک نظر ببازند
عشق است و داد اول بر نقد جان توان زد

 

[araz_heidari]

اهل نظر، دو عالم در يک نظر ببازند
عشق است و داد اول بر نقد جان توان زد

دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
دیگر به کشور تو امن و امانی نیست
​

 

[eksir]

تبيره برآمد ز درگاه طوس
همان ناله بوق و آواي کوس .

 

[araz_heidari]

تبيره برآمد ز درگاه طوس
همان ناله بوق و آواي کوس .

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
​

 

[tatoo]

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش/میسپارم به تو از چشم حسود چمنش

 

[araz_heidari]

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش/میسپارمبه تو از چشم حسود چمنش

شاخ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکنند قلب همه صف شکنان
​

 

[tatoo]

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

 

[araz_heidari]

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

دلم زخم است از دست غم یار
هم از غم چشم مرهم دارم امشب
​

 

[eksir]

بس که سودای سر زلف تو پختم به خيال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودايی

 

[tatoo]

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

 

[araz_heidari]

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان افریدند
​

 

[tatoo]

دارمت دوست به حدی که خدا می داند
این گفته فقط باد صبا می داند
مهرت ای دوست زمانی ز دلم پاک شود
که همه پیکر من زیر زمین خاک شود