مشاعرۀ سنّتی

[Mitra_Galaxy]

ترا که هر چه مرادست در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری؟

 

[*زهره*]

یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایت‌ها بود

 

["eli"]

ت بده!

ت بده!

در جواني تا تواني صادق و يكرنگ باش

قالي از صد رنگ بودن زير پا افتاده است​

 

[magsod]

تا در ره پيری به چه آيين روی ای دل
باری به غلط صرف شد ايام شبابت

 

[Mitra_Galaxy]

تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من

 

[magsod]

نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد

 

[sahar.chem eng]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند

 

[Mitra_Galaxy]

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ؟

 

[sahar.chem eng]

الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

 

[sahar.chem eng]

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

 

[*زهره*]

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند

 

[خانومی]

دیده از روی جمال تو نتوان برداشت
کی‌ توان شکوه واو ناله به درگاهت داشت

 

[*زهره*]

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه‌ای از نفحات نفس یار بیار

 

[Mitra_Galaxy]

روشنی طلغت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد

 

[*زهره*]

در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی

 

[magsod]

يا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعره‌های قلقلش اندر گلو ببست

 

[russell]

تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد

 

[magsod]

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

 

[russell]

تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود

 

[magsod]

دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهيست که در دست نسيم افتادست

 

[russell]

ترکیب طبایع چون بکام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است

با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است

 

[magsod]

تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
دل سودازده از غصه دو نيم افتادست


در خم زلف تو آن خال سيه دانی چيست
نقطه دوده که در حلقه جيم افتادست

 

[noosh_l]

دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهيست که در دست نسيم افتادست

تا مگر همچو صبا باز به كوي تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله شبگير نبود​

 

[magsod]

در کعبه کوی تو هر آن کس که بيايد
از قبله ابروی تو در عين نماز است

 

[Mitra_Galaxy]

تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
بمردمی نه بفرمان چنان بران که تو دانی

 

[magsod]

يا رب اين کعبه مقصود تماشاگه کيست
که مغيلان طريقش گل و نسرين من است

 

[محـسن ز]

تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد که منم بر در میخانه مقیمم

 

[Mitra_Galaxy]

من از بیگانگان هر گر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

 

[Setayesh]

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

 

[محـسن ز]

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست