دانم گنهم ز هر چه گویی بیش است
اما نبود از کرمت بیش ببخش
شد خارها گلزارها، از عشقِ رویت بارهاآن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست
هر كجا هست خدايا به سلامت دارش
تو همچو صبحی و من شمعِ خلوتِ سحرمای فکر تو بر بسته نه پایت باز است
آخر حرکت نیز که دیدی راز است
اندر حرکت قبض یقین بسط شود
آب چه و آب جو بدین ممتاز است
ماییم مست و سرگران،فارغ ز کارِ دیگرانما شبى دست براريم و دعايى بكنيم!
غم هجران تو را چاره ز جاي بكنيم!
دل بيمار شد از دست،رفيقان مددي!
تا طبيبش به سر اريم و دوايى بكنيم!
همه عمر بر ندارم سر از این خمارِ مستیتو آبی و ما جمله گیاهیم همه
تو شاهی و ما جمله گدائیم همه
گوینده توئی و ما صدائیم همه
جوینده توئی چرا نیائیم همه
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باشهمه مرغان هم آواز پرکنده شدند
آه ازین باد بلاخیز که زد در چمنم
یا روی به کنجِ خلوت آور شب و روزمن ذره بدم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بدم از همه پیشم کردی
درمان دل خراب و ریشم کردی
سرمستک و دستک زن خویشم کردی
یا روی به کنجِ خلوت آور شب و روز
یا آتشِ عشق بر کن و خانه بسوز
یا روی به کنجِ خلوت آور شب و روز
یا آتشِ عشق بر کن و خانه بسوز
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |