تا تو را یار گرفتم
همه خلق اغیارند..
آن که گویند به عمری شبِ قدری باشد
مگر آنست
که با دوست به پایان آرند..
در تقلای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشه ی سنگین ما
تا تو را یار گرفتم
همه خلق اغیارند..
آن که گویند به عمری شبِ قدری باشد
مگر آنست
که با دوست به پایان آرند..
در تقلای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشه ی سنگین ما
از همه كس رميده ام
با تو در آرميده ام
جمع نمي شود دگر
هر چه تو مى پراكنى
یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام امد و معشوقه به کام
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری
از آن پری, گل قاصد! برای من چه خبر؟
راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی
دانه و لانه و بال و پر و پرواز دلی
یک دل و یک جهت و یک رو باش
از دو رویان جهان یک سو باش
شیرین دهان آن بت عیار بنگریددر در میان لعل شکربار بنگرید
بستان عارضش که تماشاگه دلست
پرنرگس و بنفشه و گلنار بنگرید
دنیا مرا فروخت ، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت
آمدي وه که چه مشتاق و پريشان بودم
تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذکر تو خاموش نشاند
که در انديشه اوصاف تو حيران بودم
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی
ياد بادآن كه ز ما وقتِ سفر، ياد نكرد
به وداعى دلِ غم ديده ى ما شاد نكرد
ياد بادآن كه ز ما وقتِ سفر، ياد نكرد
به وداعى دلِ غم ديده ى ما شاد نكرد
هر کس که دید رویت می خورد از سبویت
غیر تو در ضمیرش صورت دگر نبندد
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
دلم مجروح درد غربت تو
به روی زخم دل مرهم شواي اشک
دلم از درد هجران نالد امشب
بیا درمان بر دردم شو ای اشک
کس را نیست ز کمند سر زلف تو خلاص
می کشی عاشق مسکین و نترسی ز قصاص
صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی
یک عمر آمدم به در خانه ات ، تو نیز
یکدم به خانه ی من بی خانمان بیا
یک عمر آمدم به در خانه ات ، تو نیز
یکدم به خانه ی من بی خانمان بیا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که افتاده ام از پا چرا
ان ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیله ای پیچیده از غم های عالم بر تنم
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بینان ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
ان که رخسار تو را رنگ گل و نسرین دادما دو سرویم ، در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گره خورده به هم ریشه ی ما
ما دو سرویم ، در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گره خورده به هم ریشه ی ما
ما دو سرویم ، در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گره خورده به هم ریشه ی ما
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |