مشاعرۀ سنّتی

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاعــــران با غـــزل ِ نیمـــه تمـــام آمده اند
دامنـــَت را بتکــــان؛ قافــــیه پیــدا بشــود


روسری سر کـــن و نگـــذار میان ِ مـــن وباد
سر آشفتگـــی ِ مــوی ِ تــو دعـــوا بشــود


امیرتوانا

دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

تو چندین چه نازی به خون ریختن / به ایران به تاراج و به آویختن
ز کابل نخوا هی دگر بار سیم / نه شاهان شوند از تو زین پس به بیم
که آمد که بر تو سرآید زمان / شوی کشته در دام آهرمنان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو چندین چه نازی به خون ریختن / به ایران به تاراج و به آویختن
ز کابل نخوا هی دگر بار سیم / نه شاهان شوند از تو زین پس به بیم
که آمد که بر تو سرآید زمان / شوی کشته در دام آهرمنان
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
تو بندگی چو گدایان، به شرط مزد نکن!!!
که خواجه خود روش بنده پروری داند
حافظ
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
تو بندگی چو گدایان، به شرط مزد نکن!!!
که خواجه خود روش بنده پروری داند
حافظ

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

چرا پنهان كنم در دل؟ چرا با كس نمي گويم؟ چرا با من نمي گويند ياران رمز رهگشايي را؟


همه ياران به فكر خويش و در خويشند. گهي پشت و گهي پيشند


ولي در انزواي اين دل تنها . چرا ياري ندارم من . كه دردم را فرو ريزد


دگر هنگامه ي تركيدن اين درد پنهان است

 

ra1372

عضو جدید
کاربر ممتاز

چرا پنهان كنم در دل؟ چرا با كس نمي گويم؟ چرا با من نمي گويند ياران رمز رهگشايي را؟


همه ياران به فكر خويش و در خويشند. گهي پشت و گهي پيشند


ولي در انزواي اين دل تنها . چرا ياري ندارم من . كه دردم را فرو ريزد


دگر هنگامه ي تركيدن اين درد پنهان است


تا كي مي صبوح و شكر خواب بامداد
هشيار گرد هان كه گذشت اختيار عمر


وي در گذار بود و نظر سوي ما نكرد
بيچاره دل كه هيچ نديد از گذار عمر
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اهل همین کوچه ی بن یست کناری
که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی...


یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
 

ra1372

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد


نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد


 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای کاش آدمی وطنش را همچون بنفشه ها در جعبه های خاک یک روز میتوانست با خود ببرد هرکجا که خواست...
در روشنای باران , در آفتاب پاک...

که گوید برو دست رستم ببند / نبندد مرا دست چرخ بلند
که گر چرخ گوید مرا کاین نیوش / به گرز گرانش بمالم دو گوش
من از کودکی تا شدستم کهن / بدین گونه از کس نبردم سخن
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
که گوید برو دست رستم ببند / نبندد مرا دست چرخ بلند
که گر چرخ گوید مرا کاین نیوش / به گرز گرانش بمالم دو گوش
من از کودکی تا شدستم کهن / بدین گونه از کس نبردم سخن


نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار 
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم 
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ياد ياران يار را ميمون بود
خاصه كان ليلي و اين مجنون بود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا