مشاعرۀ سنّتی

ra1372

عضو جدید
کاربر ممتاز
ره رو ان نیست که گهی تند و گهی خسته رود/ ره رو انست که اهسته و پیوسته رود.

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت

باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود

 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

ماهی از رقص دلفریب خودش
می کند تّنگ را نصیب خودش
برّه چون مزّه اش لذیذتر است
نزد قصّاب خود عزیزتر است
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ز دوستان دو رنگم عجیب دل ، تنگ است ............................... فدای همت آن دشمنی که یکرنگ است

تهمتن بیامد به نزدیک شاه / میان بستۀ جنگ و دل کین خواه
که دستور باشد مرا تاجور / از ایدر شوم بی کلاه و کمر
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تهمتن بیامد به نزدیک شاه / میان بستۀ جنگ و دل کین خواه
که دستور باشد مرا تاجور / از ایدر شوم بی کلاه و کمر

رسیده ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست
خدا کسی است که باید به دیدنش بروی
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست
 

ra1372

عضو جدید
کاربر ممتاز

رسیده ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست
خدا کسی است که باید به دیدنش بروی
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست

تا كي مي صبوح و شكر خواب بامداد
هشيار گرد هان كه گذشت اختيار عمر


وي در گذار بود و نظر سوي ما نكرد
بيچاره دل كه هيچ نديد از گذار عمر
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا كي مي صبوح و شكر خواب بامداد
هشيار گرد هان كه گذشت اختيار عمر


وي در گذار بود و نظر سوي ما نكرد
بيچاره دل كه هيچ نديد از گذار عمر

رد پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت ...
چشم آهوها هراسان شد ، گمان کردم تویی !
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من

نه دیو و نه شیر و نه نر اژدها / ز شمشیر تیزم نیابد رها
برون شد به نخجیر چون نره شیر / کمندی بدست اژدهایی به زیر
بدشتی کجا داشت چوپان یله / وز آنسو گذر داشت گوران یله
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه دیو و نه شیر و نه نر اژدها / ز شمشیر تیزم نیابد رها
برون شد به نخجیر چون نره شیر / کمندی بدست اژدهایی به زیر
بدشتی کجا داشت چوپان یله / وز آنسو گذر داشت گوران یله

هر دم هزاربوسه زنم دست خویش را
کاو دامنت گرفته بسویم کشیده است
در زر بگیرم از ره تعظیم گوش ر
ا
کآواز جانفزای تو روزی شنیده است
هوش و خرد فدای دل خویشتن کنم
کز جام تو شراب محبت کشیده است
وابستگی به صالح از آن شد دل مرا
کز هرچه غیر تست بکلی رمیده است
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر دم هزاربوسه زنم دست خویش را
کاو دامنت گرفته بسویم کشیده است
در زر بگیرم از ره تعظیم گوش ر
ا
کآواز جانفزای تو روزی شنیده است
هوش و خرد فدای دل خویشتن کنم
کز جام تو شراب محبت کشیده است
وابستگی به صالح از آن شد دل مرا
کز هرچه غیر تست بکلی رمیده است

تو هم ای بخت ، ملامتگر ما باش ، ولی
سرزنش کردن ما سنگدلی می خواهد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می روم بعد از این خودم باشم
یک نفر قد آرزوهایش ...

شاعــــران با غـــزل ِ نیمـــه تمـــام آمده اند
دامنـــَت را بتکــــان؛ قافــــیه پیــدا بشــود


روسری سر کـــن و نگـــذار میان ِ مـــن وباد
سر آشفتگـــی ِ مــوی ِ تــو دعـــوا بشــود


امیرتوانا
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا