ممنون.
تو را نازی است اندر سر که عالم بر نمی تابد
مرا دردی است اندر دل که مرهم بر نمی تابد
- خاقانی
تا دل به هوای وصل جانان دادم
لب بر لب او نهاده و جان دادم
- فروغی بسطامی
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرتدر دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود
قطره اش در عین گوهر واصل دریا شود
- صائب تبریزی
مرسی از همراهی و شعرای قشنگ
شب بخیر در پناه حق.
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
تا بوده چشم عاشق در راه يار بودهتو که از یار نشان میطلبی ،یار کجاست؟
همه یارند ولی یار وفا دار کجاست؟!
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
- سعدی
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
- سعدی
یارب ،غم بیرحمی جانان بکه گویم ؟
جانم غم او سوخت ، غم جان بکه گویم ؟
نی یار و نه غمخوار و نه کس محرم اسرار
رنجوری و مهجوری و حرمان بکه گویم؟
![]()
یک لحظــه بیـا یـــار و انیـــس دل مـن باش
بگـــــــذار کـــنم راز دل غمــــزده را فــاش
دگر از درد تنهايي، به جانم ، يار مي بايدمــوی ســرم چـــو برف زمستان سپیــد شــد
نامــد بهــار و قامت مــن خــم چــو بید شد
گفتــم کــه ســر زنم به زمیـن دلـت ولی
ایـن دانــه از جوانــه زدن نـا امیـد شــد
شبی گریم شبی نالم ز هجرت داد از این شب ها
به شب های غمت درمانده ام فریاد از این شب ها
![]()
دگر از درد تنهايي، به جانم ، يار مي بايد
دگر تلخ است کامم، شربت ديدار مي بايد
![]()
در حنجره هاي ما صدا را بفشار
صوت و سخن و حرف و هجا را بفشار
ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشه ایام نیست
پخته عشقم شراب خام خواهی زان کجا
سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست
- سنایی
تو بر خیز و بر مهد زرین نشین / وگر هست نیروت بر زین نشین
ز هند و ز رومت پزشک آورم / ز درد تو خونین سرشک آورم
مردان خدا پرده ي پندار دريدند
يعني همه جا غير خدا يار نديدند
هر دست که دادند همان دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند
در بی نیازی به شمشیر جوی / به کشور بود شاه را آبروی
یک ثـانیه گرم و چند ساعت سردی
هی می روی و دوباره بر می گردی
بــــا آمـدن تــــو اشک هـم می آید
با این اوصـــاف ، عین دنـدان دردی
یکی بور ابرش به پیشش به پای / تو گفتی همی اندر آید ز جای
سپهدار چون طوس و گودرز و گیو / فریبرز و شیدوش و گرگین نیو
و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
درفش از پس و پیش پولادوند / سپردار با ترکش و با کمند
فرود آمد از کوه و بگذاشت آب / بیامد به نزدیک افراسیاب
ما قصه دل جز به بر یار نبردیم
و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم
معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم
- امیرهوشنگ ابتهاج (هـ. الف. سایه)
ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم
ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم
بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست
بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |