تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته استعالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به من "درد دل" افشا کن مداوا کردنش با من
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته استعالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
زدستم بر نمي خيزد که بي تو يگدم بنشينم
بجز رويت نمي خواهم که روي هيچکس بينم
راه و رسم عاشقي را شاعران دانند و بس
آنچه را بر دل نشيند بر زبان رانند و بس
رها از عالم خاکی به ور از هر چه ناپاکی
و همچون عاشقی شیدا به دنبال تو می گردم
رنج بیعشقی و تنهایی و بیمهری یار
همه تقدیر خدا بود و نمیدانستیم . . .
به لبهايم مزن قفل خموشي
كه در دل قصه اي ناگفته دارم
ز پايم باز كن بند گران را
كزين سودا دلي آشفته دارم
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واصل شو به الطاف خداوندی
ماه من تعجیل اگر دارد به رفتن، باک نیست
آری او عمر است و دارد عمر در رفتن شتاب
مپرس حال مرا ! روزگار یارم نیست
جهنمی شده ام ، هیچ کس کنارم نیست
نهال بودم و در حسرت بهار ! ولی
درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست
به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من
به جز مبارزه با آفریدگارم نیست
مرا ز عشق مگویید ، عشق گمشده ای ست
که هر چه هست ندارم ! که هر چه دارم نیست
شبی به لطف بیا بر مزار من ، شاید ــ
بــِـرویـَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست
فاضل نظری
برای شما از فاضل مینویسم فکر کنم معاصر بیشتر میپسندید
من اگر عاشق و شیدای تو ام حرفی نیست
من چه دارم که تو اکنون دل خود باخته ای؟!
من اگر عاشق و شیدای تو ام حرفی نیست
من چه دارم که تو اکنون دل خود باخته ای؟!
دقیقا ممنون
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي انکه وعده باشه ، چشم انتظار بوده
شب همه دوستان ادیبم آرام و رویایی
دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست
اِی بر پدرت دنیا،آن باغ جوانم کو؟
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به من "درد دل" افشا کن مداوا کردنش با من
مار ازپونه من ازمار بدم می آید
یعنی ازعامل آزار بدم می آید..
هرکجا محرم شدی دست ازخیانت باز دار
چون بسا محرم که با یک نقطه مجرم میشود
خواهش میکنمدقیقا ممنون
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي انکه وعده باشه ، چشم انتظار بوده
شب همه دوستان ادیبم آرام و رویایی
یارب آن نو گل منگل که سپردی به منش
دور کن ازچشم حسود یمنش
وعده ديدار نزديک است ياران مژده باد
روز وصلش ميرسد، ايام هجران ميرود
نمیدانم که میدانی ز درد دل گرفتارم؟!
دلم شد خانه یاری که او هرگز نمیداند
یارب آن نو گل منگل که سپردی به منش
دور کن ازچشم حسود یمنش
خواهش میکنم
همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست
دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست
فاضل نظری
شب شمام خوش
شعر زيبا حاصل درد دل است
شاعر بي درد شعرش باطل است
شب است!برو خواهر نگو چیست شعریارب آن نو گل منگل که سپردی به منش
دور کن ازچشم حسود یمنش
تا که هستم اي رفيق، نداني کيستم
" ر وزي به سراغ من آيي که ديگر نيستم"
تفاوت من واصحاب کهف این بود
سکه های من از اولش رواج نداشت
شب است!برو خواهر نگو چیست شعر
که سرمایه عاشقانیست شعر!
من اگرکامرواگشتم وخوشدل چه عجب
مستحق بودم واین ها به زکاتم دادند
سلام خانومی، اصلا تابلوئه...
حداقل یه بیت شعر میگفتی جوابتو با شعر میدادم
روزی از روزهای پاییزی زیررگبارو تازیانه باد یکی ازکاج ها به خودللرزید خم شدو روی اون یکی افتاد
تا زماني با توام انگار شاعر نيستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر مي شود
باز ميپرسي : چهطور اينگونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جاي من بگذار شاعر مي شود
نه بابا خيلي هم رواج داره -شعرات نوبره
نازنینان بی وفایی را ز خویش اموختنددراین دنیای وانفسای حسرت زای
بی فردا خدایا عاشقان راغم مده شکرانه اش بامن
دلم آشفته ی مویت به صد بند
مرا بند توخوشتر، بزن آسوده لبخند
در ره عشق نشد کس به يقين محرم راز
هر کسي بر حسب فکر گماني دارد
باشه
باز باران باترانه با گوهرهای فراوان میخوردبربام خانه
خنده تلخ من ازگریه غم انگیزتراست کارم ازگریه گذشته
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دوستان ممنون از همراهی همتون شب خوش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |