لیـلای دلم هوای مجنون دارد
هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا دل
به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل-مصیبت دل-بلا دل.
ابوالقاسم لاهوتی
در سینه غمی عمیق ،مدفون دارد
لیـلای دلم هوای مجنون دارد
هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا دل
به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل-مصیبت دل-بلا دل.
ابوالقاسم لاهوتی
لیـلای دلم هوای مجنون دارد
در سینه غمی عمیق ،مدفون دارد
در اگر برتو ببندند مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
وندر دل من هزار خورشید بتافت
واخر به کمال ذره ای راه نیافت
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منشتو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می نالی و فریاد چرا می داری...؟
شیرین ننماید به دهانش شکر وصل .............................. آن را که فلک زهر جدایی بچشاندیا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شیرین ننماید به دهانش شکر وصل .............................. آن را که فلک زهر جدایی بچشاند
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد .............................. که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توست
درست اول این نوبهار عاشق شد
دلم میان همین گیر و دار عاشق شد
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریستدلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد .............................. که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توست
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیادتکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
در سرزمین قد کوتاهانشراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد
گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد
در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده است
چرا توقف کنم؟
و تو هنوز مرا دوست داری
مرا کدام جدا کرد بی گناه از تو
سیاه بختی من یا که اشتباه از تو؟
ماه من تعجیل اگر دارد به رفتن، باک نیستو تو هنوز مرا دوست داری
زیر باران
بوسههایم را
زیر باران میشویم
و رو به تو میگویم
کاش طعم لبهایت را
میچشیدم
بهاران باش و از پاییز بگذرماه من تعجیل اگر دارد به رفتن، باک نیست
آری او عمر است و دارد عمر در رفتن شتاب
روی دیدار توام نیست وضو از چه کنمبهاران باش و از پاییز بگذر
به دریا ریز از کاریز بگذر
من و مهتاب و دل، مشتاق دیدار
شبی از کوچه ما نیز بگذر
من و باران، من و دریا، من و توروی دیدار توام نیست وضو از چه کنم
دیگر از جامه ی صدوصله رفو از چه کنم
وقتی به یاد نام شما آب میخوریممن و باران، من و دریا، من و تو
من و شببو، من و فردا، من و تو
دوباره عاشقی را میسراییم
من و مجنون، من و لیلا، من و تو
مغرب از آتش افسردهی روز بیصدا میسوزدوقتی به یاد نام شما آب میخوریم
انگار جای آب می ناب میخوریم
مردم به نرخ روز میخورند نان
ما نان به نرخ حضرت ارباب میخوریم
وقتی به یاد نام شما آب میخوریم
انگار جای آب می ناب میخوریم
مردم به نرخ روز میخورند نان
ما نان به نرخ حضرت ارباب میخوریم
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب منمغرب از آتش افسردهی روز بیصدا میسوزد
از سینه تنگم دل دیوانه گریزدمن شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای
آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم
زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را
نهدلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟
دلی بستم به آن عهدی که بستینه
نومید مردم را معادی مقدر نیست
چاووشی امیدانگیز توست بیگمان
که این قافله را به وطن میرساند
دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهینه
نومید مردم را معادی مقدر نیست
چاووشی امیدانگیز توست بیگمان
که این قافله را به وطن میرساند
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیمدلی بستم به آن عهدی که بستی
تو آخر هر دو را با هم شکستی
من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلنددانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی
چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم
دلا شب ها نمی نالی به زاریمن بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
یَله بر نازکای چمن رها شده باشیدلی بستم به آن عهدی که بستی
تو آخر هر دو را با هم شکستی
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |