مشاعرۀ سنّتی

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم کبوتر جلد توست و می دانی
چه بر پرنده ی بی سر پناه می گذرد


نظرت عوض شد ؟


دهان بسته ی مردان مرد این اطراف
به یاد جرات ابراز او نمی افتاد
کبوتری که فقط با کلاغ ها لج بود
به یاد شهوت پرواز او نمی افتاد
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
دست بردار ازین هیکل غم
که ز ویرانی خویش است آباد.
دست بردار که تاریکم و سرد
چون فرو مرده چراغ از دم باد.
 

toprak

عضو جدید
نظرت عوض شد ؟


دهان بسته ی مردان مرد این اطراف
به یاد جرات ابراز او نمی افتاد
کبوتری که فقط با کلاغ ها لج بود
به یاد شهوت پرواز او نمی افتاد
نه برات کبوتر می خوام بخرم
دارد فوران می کند از من می مستی
انگار کسی می کشدم زور دو دستی
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در شبستان ازل شمع یکی بیش نبود
بزم را از پر پروانه چراغان کردند
 

sam66

عضو جدید
يار مردان خدا باش که در کشتی نوح

هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
 

"sarah"

عضو جدید
ماه و خورشيد به منزل چو به امر تو رسند

يار مهروى مرا نيز به من باز رسان
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
نشد از بزم وصل خوبرویان

نصیب بخت من جامی دریغا
 

Farasystem

عضو جدید
کاربر ممتاز
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار

گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو



وصل است رشته ی سخنم با جهان راز
زان در سخن نصیبه ام از راز می دهند

وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان
تا آشیان قدس تو پرواز می دهند

:w14::w14::w14:
 

toprak

عضو جدید
وصل است رشته ی سخنم با جهان راز

زان در سخن نصیبه ام از راز می دهند

وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان
تا آشیان قدس تو پرواز می دهند


:w14::w14::w14:

در فصل تگرگ عاشقت می مانم
با ریزش برگ عاشقت می مانم
هر چند تبر به ریشه ام می کوبی
تا لحظه ی مرگ عاشقت می مانم​
[/
 

.shana

عضو جدید
وصل است رشته ی سخنم با جهان راز

زان در سخن نصیبه ام از راز می دهند

وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان
تا آشیان قدس تو پرواز می دهند


:w14::w14::w14:

در فصل تگرگ عاشقت می مانم
با ریزش برگ عاشقت می مانم
هر چند تبر به ریشه ام می کوبی
تا لحظه ی مرگ عاشقت می مانم​
[/
مي نوش كه عمر جاوداني اينست
خود حاصلت از دور جواني اين است
هنگام گل و باده و ياران سر مست
خوش باش كه دمي كه زندگاني اينست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا هر خس و خاشاکی ؛ بویِ نفسم گیرد

سرگشته به هر وادی ؛ چون بادِ بهارم کن
 

toprak

عضو جدید
نه همین قصه مجنون شده مشهور جهان

در جهان هست ز ما نیز سخنها مشهور
رو به بن بست می رود هر بار طرح دنیای تازه ام با تو
می شود باز هم امیدی داشت با وجود محال های غریب
مسئله بودن ونبودن نیست شاید از دست می روم اما
واقعیت مدام پنهان است در همین احتمال های غریب
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
با لب همچو شکر تنگ دهان بسیار است

نه که غیر از تو جوان نیست جوان بسیار است
 

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اندر طلب یار چو مردانه شدم
اول قدم از وجود بی گانه شدم
او علم نمی شنید لب بر بستم
او عقل نمی خرید دیوانه شدم





ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم

ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا