تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
دوستم شرمنده تشکر ندارم
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
تو به من سنگ زدی ، من نرمیدم نه گسستم
بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم
مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم
به هوایی که مگر صید کند شهبازم
همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم
از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم
در دل شب دامن دولت به دست آمد مراشهریار این ورق از عمر چو درمی پیچید
چون شکج خم زلفت به فشار آمده بود
در دل شب دامن دولت به دست آمد مرا
گنج گوهر یافتم از گریه های نیمشب
دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش
او از جفا خون کرد و من از دیده بیرون کردمش
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیارکجاست
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمعیا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
عشق پيدا بود، موج پيدا بود
برف پيدا بود، دوستي پيدا بود
كلمه پيدا بود
آب پيدا بود، عكس اشيا در آب
سايه گاه خنك ياخته ها در تف خون
سمت مرطوب حيات
شرق اندوه نهاد بشري
فصل ول گردي در كوچه زن
بوي تنهايي در كوچه فصل
دست تابستان يك باد بزن پيدا بود
سهراب
دیگران از صدمه ی اعدا همی نالند و من / از جفای دوستان گریم چو ابر بهمنی
سست عهد و سرد مهر اند این رفیقان هوچو گل / ضایع آن عمری که با این سست عهدان سر کنی
دوستان را می نپاید الفت و یاری ولی / دشمنان را همچنان برجاست کید و دشمنی
کاش بودندی به گیتی استوار و پا به جای / دوستان در دوستی چون دشمنان در دشمنی...
"رهی معیری"
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |