مشاعرۀ سنّتی

[کالیگولا]

تقویم عمر ماست جهان, هر چه می کنیم/بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست
سختی کشی ز دهر, چو سختی دهی به خلق/در کیفر فلک, غلط و اشتباه نیست

 

[essyh2003]

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه

 

[Setayesh]

همه عمر برندارم سر ازاین خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

 

[essyh2003]

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سخت بپرسید که جانانه کیست

 

[Setayesh]

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا زتو مهر بگسلم

 

[essyh2003]

مرو راهی که پایت را ببندند
مکن کاری که هشیاران بخندند

 

[Setayesh]

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

 

[essyh2003]

مرا عهديست با جانان کـه تا جان در بدن دارم
هواداران کويش را چو جان خويشـتـن دارم

 

[يامين]

من هيچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد يا دوزخ زشت ​

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
اين هر سه مرا نقد و ترا نسيه بهشت​

​

​

(خيام)
















​

 

[يامين]

همه عمر برندارم سر ازاین خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

دمت گرم ستايش جونم اين بيت شعر، عشق منه!

 

[essyh2003]

تا توانی دلی بدست اور
دل شکستن هنر نمی باشد

 

[کالیگولا]

تا توانی دلی بدست اور
دل شکستن هنر نمی باشد

دیو با مردم نیامیزد, مترس
بل بترس از مردمان دیو سالار

 

[essyh2003]

ره است اینجا و مردم رهگذارند
مبادا بر سرت پایی گذارند

 

[Setayesh]

دلا تا كي در اين زندان، فريب اين و آن بيني؟
يكي زين چاه ظلماني،برون شو تا جهان بيني

 

[بشارت]

یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش

 

[essyh2003]

شدم زدست تو شیدای کوه و هنوز
نمیکنی به ترحم نطاق سلسله سست

 

[يامين]

تو ساز دل انگیزی، پر نغمه و پر غوغا
تو ناب ترین چنگی، پر شور و غزل خوانی​

 

[hami_life]

یاری که مرا کرده فراموش تویی تو
با مدعیان گشته هم اغوش تویی تو

 

[بشارت]

و گر او به وعده گوید که دم دگر بیایم
همه وعده مکر باشد بفریبد او شما را

 

[يامين]

وقت سحر است خيز ای طرفه پسر
پر باده لعل کن بلورين ساغر

کاين يکدم عاريت در اين گنج فنا
بسيار بجوئی و نيابی ديگر ​

 

[essyh2003]

رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست

 

[Setayesh]

تو را چنان که تویی هر نـظر کـجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

 

[يامين]

کم کن طمع از جهان و ميزی خرسند
از نيک و بد زمانه بگسل پيوند ​

می در کف و زلف دلبری گير که زود
هم بگذرد و نماند اين روزی چند​

​

​

​

 

[بشارت]

دلبرم شاهد وطفل است وبه بازی روزی
بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش

 

[essyh2003]

شـکرفروش کـه عمرش دراز باد چرا
تفـقدی نـکـند طوطی شکرخا را

 

[Setayesh]

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یکدم نکوکاری کند

 

[essyh2003]

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
بزیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
درین بازار عطاران، مرو هر سو چو بی کاران
بدکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تُرا، زو ره زند هر کس
یکی قلبی بیاراید، تو پنداری که زر دارد
ترا بر در نشاند او بطراری که می آید
تو منشین منتظر بر در، که آن خانه دو در دارد
بهر دیگی که می جوشد، میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که می جوشد، درون چیزی دگر دارد

 

[Setayesh]

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نياز نيمه شبی دفع صد بلا بکند

 

[essyh2003]

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

 

[يامين]

می لعل مذابست و صراحی کان است
جسم است پياله و شرابش جان است

آن جام بلورين که ز می خندان است
اشکی است که خون دل درو پنهان است ​