در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدملاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد
اگر صد تیر ناز از دلبر آید
مکن باور که آه از دل بر آید
هر مرغ فكر كز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو بمضراب ميزدم
دلا قدر وصال او ندانستم تو می دانی
کنون دانستم و سودی نمی دارد پشیمانی
يا رب اندر كنف سايه آن سرو بلند
گر من سوخته يك دم بنشينم چه شود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |