دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که جانان این پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی این گروهی آن پسندند
باباطاهر
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم، پریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند
بابا طاهر
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
حافظ
دلی دارم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
باباطاهر
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
باباطاهر
سر آن ندارد امشب که بر آید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چو بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
حافظ
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
مولانا
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشين كز تو سلامت برخاست
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی بر کن که رنج بیشمار آرد
حافظ
در چمن باد بهاري ز كنار گل و سرو
به هواداري آن عارض و قامت برخاست
حافظ
من دو بار ت دادم
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |