تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرندتا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند
تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرندتا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
دلم به عشق گرفتار و جان به مهر گرودل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن
که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد
دوست نباشد به حقیقت که اوما نامه بدو سپرده بودیم
او نافهی مشک اذفر آورد
نمیگویم که ناتوانم به دیدار تو...آسمان وقف نگاهت گل من
مانده ام چشم براهت گل من
هرکجا هستی و باشی، گویم خدا پشت و پناهت گل من
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیبمرا از این که میبنی پریشانتر چه میخواهی
از این اتش به جز یک مشت خاکستر چه میخواهی
درکشتنِ ما چه میزنی تیغِ جفایا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
دمی خواهم که سوی من قدم را رنجه گردانی
اجابت میکنی؟ یا عذر میآری؟ چه میگویی؟
لعل است یا لبانت قند است یا دهانت
تا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد
ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديده ي ما شاد نكرد
دانم که باز بر سر کویش گذر کنی
گر بشنود حدیث منش در نهان بگوی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |