تا كى بود این گرگ ربائى بنماى
سر پنجه ء دشمن افكن اى شیر خداى
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تا كى بود این گرگ ربائى بنماى
سر پنجه ء دشمن افكن اى شیر خداى
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
ترک روز، آخر چو با زرین سپر
هندو شب را به تیغ افکند سر
روي بتـــــــان ، گر چه سراســـر خوش استكشـــــــته آنيم ، كه عاشــــــــق كـــش است
غزالي مشهدي
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری
ياد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و يار نبوديم و خدا با ما بود ...
دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا میداری
تو یقین میدان که صد عالم گناهیادِ ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میانِ لاله و گل ،آشیانی داشتم
هر سبزه که بر کنار جویی رسته ستتو یقین میدان که صد عالم گناه
از تف یک توبه برخیزد ز راه
هر سبزه که بر کنار جویی رسته ست
گویی ز لب فرشته خویی رسته ست
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته ست
توانگر شد آن کس که خرسند گشت
از و آز و تیمار در بند گشت
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
آنها که ندانند ترنج از کف خونین
دانند که انکار زلیخا نتوان کرد ...
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بیچانه شو بیچانه شو
مولانا
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
حافظ
يک عمر پريشاني دل بسته به مويي است
تنها سر مويي ز سر موي تو دورم
اي عشق به شوق تو گذر مي کنم از خويش
تو قاف قرار من و من عين عبورم
و از دشت وفا یاد مرا گیردرکوی تو معروفم از روی تو محروم
گرگ دهن آلـوده یوسـف ندریده
ببخشید تشکرم ته کشیده![]()
درکوی تو معروفم از روی تو محروم
گرگ دهن آلـوده یوسـف ندریده
ببخشید تشکرم ته کشیده![]()
ای اشک،آهسته بریز که غم زیاد است
ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم،کسی یار کسی نیست . . .
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابیتلاش ناله ها بیر نگ و بو نیست
نماز ما نماز بی وضونیست
شبی در بزم دل مست عرق شو
مپنداری که چیزی در سبو نیست
از منزل کفر تا به دین یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش میدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است(خیام)![]()
تو نیکبخت شوی در میان وگرنه بسست
خدای عزوجل رزق خلق را کافل
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |