ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود
دست از طلب ندارم تا جان من برایديا رب اين آينه حسن چه جوهر دارد
كه در او آه مرا قدرت تاثير نبود...
دست از طلب ندارم تا جان من براید
یا تن رسد به مقصد یا جان ز تن دراید
محتسب مستي به ره ديد وگريبانش گرفتدر نيمه شب
مست گفت:آرام ،اين پيراهن است افسارنيست
گفت:مستي زين سبب افتان وخيزان ميروي
گفت:عيب از راه رفتن نيست ،ره هموار نيست
گفت :ميبايد تو را تا خانه قاضي برم
گفت:رو صبح آي ،قاضي نيمه شب بيدار نيست...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |