مشاعرۀ سنّتی

[naghmeirani]

اگر بر جاي من غيري گزيند دوست حاكم اوست
حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها[/FONT]​

 

[محـسن ز]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم[/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها[/FONT]​

آنجا كه عاشقانت يكدم حضور يابند
دل در حصار نايد جان در ميان نگنجد

 

[naghmeirani]

آنجا كه عاشقانت يكدم حضور يابند
دل در حصار نايد جان در ميان نگنجد

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]​

 

[araz_heidari]

آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

 

[madonna]

دارم از زلف سیاهش گله چندانکه مپرس
که چنان زو شده ام بی سروسامان که مپرس

 

[naghmeirani]

دارم از زلف سیاهش گله چندانکه مپرس
که چنان زو شده ام بی سروسامان که مپرس

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دلبر که در کف او موم است سنگ خارا[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]​

 

[mahsa1984]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دلبر که در کف او موم است سنگ خارا[/FONT]​

از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دار
کان جادوی کمان کش بر عزم غارت آمد

 

[Setayesh]

دل و دین و عقل و هوشم همه را به باد دادی

ز کدام باده ساقی به من خراب دادی

 

[canopus]

یار اگر ننشت با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بودازگدایی عار داشت

 

[saeed99]

یار اگر ننشت با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بودازگدایی عار داشت

با درود

تا که نظر مست شود ز آفتاب

تا بشود بی‌سر و بی‌پا نظر

هست کسی را مدد از نور عشق

تا بشود بی‌سر و بی‌پا نظر ​

 

[eehsan]

رخ باز نماي ، تا روان جان بدهم

در پيش رخ تو مي توان جان دادن

 

[sanaz950]

نگار من كه مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

 

[mahsa1984]

نگار من كه مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش

 

[sanaz950]

شربتي از لب لعلش نچشيدي مو برفت
روي مه پيكر او سير نديديم و برفت

 

[m2002k]

و هرچه بپوشـــــی به تو زیبا گـــــردد
گر خــــــام بود اطلـــــــس و دیبا گردد
مندیش که هرکه یک نظر روی تو دید
دیگــر همه عمر از تو شکــــــیبا گردد

"سعدي"

 

[mahsa1984]

و هرچه بپوشـــــی به تو زیبا گـــــردد
گر خــــــام بود اطلـــــــس و دیبا گردد
مندیش که هرکه یک نظر روی تو دید
دیگــر همه عمر از تو شکــــــیبا گردد

"سعدي"

دل به امید روی او همدم جان نمیشود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمیکند

 

[naghmeirani]

دل به امید روی او همدم جان نمیشود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمیکند

در سراپای تو حیران مانده‌ام

در نمی‌باید به حسنت زیوری

این سخن سعدی تواند گفت و بس

هر گدایی را نباشد جوهری

 

[Aseman Etemaad]

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم​

وقت پر پر شدنش سوز و نوایی نکنیم​

یادمان باشد سر سجاده ی عشق​

جز برای دل محبوب دعایی نکنیم​

 

[naghmeirani]

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم


وقت پر پر شدنش سوز و نوایی نکنیم


یادمان باشد سر سجاده ی عشق


جز برای دل محبوب دعایی نکنیم​

من ندانم که کیم
من فقط می دانم
که تویی ،شاه بیتِ غزلِ زندگیم
"حمید مصدق"

 

[gh_engineer]

من ندانم که کیم
من فقط می دانم
که تویی ،شاه بیتِ غزلِ زندگیم
"حمید مصدق"

مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید

گرت مشاهده خویش در خیال آید

 

[saeed99]

مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید

گرت مشاهده خویش در خیال آید

با درود

دیر آمده‌ای مرو شتابان
ای رفتن تو چو رفتن جان
دیر آمدن و شتاب رفتن
آیین گل است در گلستان

 

[gh_engineer]

با درود

دیر آمده‌ای مرو شتابان ای رفتن تو چو رفتن جان
دیر آمدن و شتاب رفتن آیین گل است در گلستان

نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس

که مرده را به نسیمت روان بیاساید

 

[بارانی]

در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی

 

[gh_engineer]

در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار

ترک رضای خویش کند در رضای یار

 

[بارانی]

روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم

 

[gh_engineer]

روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم

ما را از درد عشق تو با کس حدیث نیست
هم پیش یار گفته شود ماجرای یار

 

[eehsan]

ما را از درد عشق تو با کس حدیث نیست
هم پیش یار گفته شود ماجرای یار

رفتي و صبر و قرار مرا بردي. طاقت اين دل زار مرا بردي

 

[saeed99]

رفتي و صبر و قرار مرا بردي. طاقت اين دل زار مرا بردي

با درود

یاران به میان من و آن مست مییید

گر می‌کشد آن عربده کیشم بگذارید ​

 

[samira_...]

در چنین راهی که مردان , توشه از دل کرده اند

ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریم ما

 

[eehsan]

در چنین راهی که مردان , توشه از دل کرده اند

ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریم ما

آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود. عاقبت در قدم باد بهار آخر شد