ز نيكي كردنم چون شد پلشتي
بدان روزي نمانده جز كه زشتي
رنگ خدا
ببخشین کجای شعرتون واو داشتيارب اين رخنه دوزخ به رخ ما كه گشود؟
كه زمين در تب و تاب است و زمان ميسوزد
دود برخاست ازين تير كه در سينه نشست
مكن اي دوست كه آن دست و كمان ميسوزد
دل ها همه پر آه شدند ز بي مهري دهريارب اين رخنه دوزخ به رخ ما كه گشود؟
كه زمين در تب و تاب است و زمان ميسوزد
دود برخاست ازين تير كه در سينه نشست
مكن اي دوست كه آن دست و كمان ميسوزد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |