مشاعرۀ سنّتی

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل از درد جدایی می کشد آهی و می گوید​
که تنهایی عجب دردیست داد از دست تنهایی​
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده‏ام خیره به ره ماند و نداد
نامه‏ای تا دل من شاد کند

خود ندانم چه خطایی کردم
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست؟!

هرکجا می‏نگرم باز هم اوست
که به چشمان ترم خیره شده
درد عشق است که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شده!
 
آخرین ویرایش:

phalagh

مدیر بازنشسته
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]در این شبهای تنهایی سرایم نغمه مرگم
و در کنجی نشسته یاد ایامی که می گفتی
تمام زندگی یک لحظه دیدار می باشد
و آن یک لحظه دیدار عشق است و تمنایی
[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
می روم از كویش اما تاب تنهاییم نیست
گر شكیبایی تو ای دل من شكیباییم نیست
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تا شدم حلقه بگوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمي از نو به مبارك بادم
مي خورد خون دلم مردمك چشم و سزاست
كه چرا دل به جگر گوشه مردم دادم
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
من مي‌شناسم اين دل مجنون خويش را
پندش دگر مگوي که بي‌حاصل است اين

جز بند نيست چاره‌ي ديوانه و حکيم
پندش دهد هنوز، عجب عاقل است اين

گفتم طبيب اين دل بيمار آمده‌ست
اي واي بر من و دلِ من، قاتل است اين!


"ه‍. الف. سايه"
 

phalagh

مدیر بازنشسته
نمیدانم چرا اما ترا هرجا که میبینم
کسی انگار میخواهد ز من تا با تو بنشینم
تن یخ کرده آتش را که میبیند چه میخواهد
همانی را که می خواهم ترا وقتی که می بینم
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
مرغ دريا خبر از يک شب توفاني داشت
گشت و فرياد‌کشان بال به دريا زد و رفت

چه هوايي به سرش بود که با دست تهي
پشتِ پا بر هوسِ دولت دنيا زد و رفت

بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون ديد
قلم‌ِ نسخ برين خط چليپا زد و رفت

دلِ خورشيدي‌اش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بامِ شبِ يلدا زد و رفت

"ه‍. الف. سايه"
 

phalagh

مدیر بازنشسته
تو نگفتي كه چرا عهد شكستي بامن
عاقبت خسته شدي از دل سرگردانم
نگذشتي دگر از كوچه تنگ دل من
نيست باز از تو خبر در عطش بارانم
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
مرده بدم زنده شدم گريه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم
ديده ي سير است مرا جان دلير است مرا زهره شير است مرا زهره تابنده شدم
 

phalagh

مدیر بازنشسته

من اگر مستم اگر هشیارم
بنده چشم خوش آن یارم
بی‌خیال رخ آن جان و جهان
از خود و جان و جهان بیزارم
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
من اگر زبانم آتش من اگر ترانه هايم همه شعله هاي سركش
چه كنم كه يك دل است و همه داغ هاي سوزان
غم خستگان عشق و و غم كشتگان نفرت
غم آب هاي هرز و غم باغهاي سوزان
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناله به دل شد گرو راه نیستان کجاست
سینه بهمن شد قفس طرف بیابان کجاست
خوب وبد زندگی بر سر هم ریختند
تا کنند از هم جدا بازوی دهقان کجاست
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
 

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
انان که خاک را به نظر کیمیا کنند
ایا بود که گو شه ی چشمی به ما کنند
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
در نمازم خم ابروی توبا یاد امد ..........حالتی رفت که محراب به فریاد امد
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش ...........می سپارم به تو ازچشم حسود چمنش
به ادب نافه گشایی کن از ان زلف سیاه ........... جای دلها عزیز است به هم بر مزنش
شهر حافظ همه بیت الغزل معرفت است ........... افرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
 

sina1

عضو جدید
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
 

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم شمعی که تنها مانده از پروانه میسوزم
میان جمع می خندم ولی بیگانه میسوزم
خدا را ساقی رحمت لب خشکم کمی تر کن
که چون فانوس بی روغن دراین غمخانه میسوزم
 

sisah

عضو جدید
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست

فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا