hekayatevafa
عضو جدید
تـــــو در حـــلقـــۀ مـی پرستان درآی [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کــــه چـیزی نبینی به غیر از خدای [/FONT]
در این حال مستی صفا کرده ام توو ای خدا من صدا کرده امتا که بودیم نبودیم کسی کشت مارا غم بی هم نفسی تا که رفتیم همه یار شدندما که خفتیم همه بیدار شدند
هر چه بینا چشم رنج اشنایی بیشتر[من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه![]()
هر گوشه یکی مستی دستی زذه بردستی[من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه![]()
هرچه جان کاهیده تر نزدیک تر پایان عمرهر گوشه یکی مستی دستی زذه بردستی
زآن ساقی سر مستی با ساغر شاهانه
من مست وتودیوانه مارا که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دوسه پیمانه
تا ما اسیر رنگ شب و روز مانده ایمرنـــــدان تــــشــــنه لـــــب را آبی نمیدهد کس
گويـی ولی شناسان رفتند از اين ولايت
در زلف چون کمندش ای دل مـــپيـــچ کــان جـــا
ســرها بريده بينی بی جرم و بی جنايت
دیده گر باز کنم در دل صحرای وجودیکی دردو یکی درمان پسندد
یکی وصل یکی هجران پسندد
دیده گر باز کنم در دل صحرای وجود
توده ای خاک و جهان خفته در ان می بینم
سلامی چو بوی خوش آشنایی نه غریب نیستی . کافیه یکم به دور و ورت نگاه کنی ! اونوقت خیلی کسای آشنا میبینیsallam
man inja gharibam![]()
منم کاهی که با آهی بلرزد دامن صبرمتا به مهر تو تولا کردهام از همه خوبان تبرا کردهام
هر غمی کاید به روی من ز تو جای آن در سینه پیدا کردهام
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |