مشاعرۀ سنّتی

[$marziyeh67$]

مستان که گام در حرم کبریا نهند
یک جام وصل را در دو جهان در بها دهند
سنگی که سجده گاه نماز ریای ماست
ترسم که در ترازوی اعمال ما نهند

 

[ALIREZA.F.1988]

دل خاص تو و من تن تنها اینجا
گوهر به کفت بماند و دریا اینجا
در کار توام به صبر مفکن کارم
کز صبر میان تهی ترم تا اینجا

 

[puyan khan]

دل خاص تو و من تن تنها اینجا
گوهر به کفت بماند و دریا اینجا
در کار توام به صبر مفکن کارم
کز صبر میان تهی ترم تا اینجا

افتاده ام، در کوی تو ،
پیچیده ام،بر موی تو،
نازیده ام ،بر روی تو،
آن دل ،که بردی باز ده،

#مولانا

 

[yas87]

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
مولانا

 

[naghmeirani]

نماند ناز شیرین بی خریدار
اگر خسرو نباشد کوهکن هست

 

[$marziyeh67$]

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا
بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند

 

[naghmeirani]

در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوشبو مشامست

حافظ

 

[Aghrab Khatoon]

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

 

[ALIREZA.F.1988]

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

 

[حميدرن]

تسلیم مس بباید تا کیمیا بیابد
تو گندمی ولیکن بیرون آسیابی

 

[naghmeirani]

یاد آن شب که صبا در ره ماگل می ریخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل می ریخت

دکتر باستانی پاریزی

 

[ALIREZA.F.1988]

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را

چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را

 

[naghmeirani]

از غم عشق حکایت به صبا نتوان کرد
گله از دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد

 

[ALIREZA.F.1988]

دوســـت دارد یار این آشفتگــــی
کوشـــش بیهوده به از خفتگــــی

 

[Aghrab Khatoon]

دوســـت دارد یار این آشفتگــــی
کوشـــش بیهوده به از خفتگــــی

یارب به کمند عشق پا بستم کن
از دامن غیر خود تهیدستم کن
یکباره زاندیشه عقلم برهان
وز باده صاف عشق سر مستم کن

 

[sar sia]

نگارینا دل و جانم تو داری
غم پیدا و پنهانم تو داری
نمیدونم که این درد از که دارم
همی دونم که درمونم تو داری

 

[$marziyeh67$]

یک نعره مستانه ز جایی ن شنیدیم
ویران شود این شهر؛ که میخانه ندارد

 

[sar sia]

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

 

[$marziyeh67$]

سرزنشم مكن اگر از همه پا كشيده ام
طبع لطيف آدمي با همه سر نمي كند.

 

[sar sia]

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و وردانم چو شمع

 

[$marziyeh67$]

عشق از این گنبد در بسته؛برون تاختن است
شیشه ماه زطاق فلک انداختن است
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خاک جهان دگری ساختن است.
اقبال لاهوری

 

[sar sia]

تـا جان به تـن دارم جــز او هرگــز نگیرم دلـــبری
تا هسـت حسرت در دلـــم با حــزن شبگـیرم از او

 

[naghmeirani]

وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به

حافظ

 

[ALIREZA.F.1988]

هرشب ز عشق روی تو ای آفتاب روی
از دود آه تیره کنم روی ماه را

 

[naghmeirani]

ای چشم رهی سویت، کو چشم رهی جویت
روی از من سرگردان، شاید که نگردانی

رهی معیری

 

[yas87]

​

یا رب دل دوستان ، پر از غم نکنی
با تیر قضا قامتشان خم نکنی
ای چرخ ، تو را به حق قرآن سوگند
یک مو ز سر عزیزان ما کم نکنی

 

[ALIREZA.F.1988]

یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود

یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم...!

 

[$marziyeh67$]

من باشم و وی باشد و می باشد و نی
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
من گه لب وی بوسم وی گه لب می
من مست ز وی باشم و وی مست ز می

 

[naghmeirani]

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

 

[$marziyeh67$]

من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند درگوشم