معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
اگر تو زهر دهی چون عسل بیاشامم
به شرط آنکه به دست رقیب نسپاری
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
اگر تو زهر دهی چون عسل بیاشامم
به شرط آنکه به دست رقیب نسپاری
یاران وفادار جفــا را نپسندند
خوبان جفا کار وفا رانشناسند
آنها که ندارندنم چشم وغم دل
خاصیت این آب وهوارانشناسند
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از این است که در دام نگاه افتادن
سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن
حامد عسکری
در آسمان نه عجب گربه گفته حافظدیدی دلا که یار نیامد؟
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
و آن صبح زرنگار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فرو ریخت
و آن کردهها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان، بهار نیامد
بشکفت پس شکوفه و پژمرد
اما، گلی به بار نیامد
خوشید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیر پیر بسته به زنجیر
کزبندت ایچ عار نیامد
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو و آن حصار نیامد
اگر داری تو عقل و دانش و هوش
به حرف صاحب خانه نده گوش
شب به شب قوچی از این دهکده کم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
- حامد عسکری
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
وای بر تلخی فرجام رعیتپسری
که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد
- حامد عسکری
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی
سعدی
ياد دادند به ما نخل كمر تا نكنيم
آنچه داريم ز بيگانه تمنا نكنيم
آسمان هست، غزل هست، كبوتر داريم
بايد اين چادر ماتم زده را برداريم ...
- حامد عسکری
مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم
به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم
چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفا کردن
مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم
مرگ بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قرآن خوانده ام... یعقوب یادم داده است:
دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است
- حامد عسکری
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
تنِ تردِ همه چلچله ها در خاك و
پاي هر گور چهل نخل تناور داريم
مشتي از خاك تو را باد كه پاشيد به شهر
پشت هر حنجره يك ايرج ديگر داريم ...
- حامد عسکری
ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم
هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم
ماهرویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم کِشد، زیره به کرمان ببرد
- حامد عسکری
[h=6]رودم، اگر چه بیتو به دریا نمیرسم[/h] [h=6]کوهم، اگر چه مردنی و استخوانیام[/h] [h=6]من از شکوه روسریات کم نمیکنم![/h] [h=6]من، این منِ غبار، چرا میتکانیام؟[/h] [h=6] بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز[/h] [h=6]این سر، که سرشکستۀ نامهربانیام[/h]درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
حامد عسکری
ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سـینه ای کباب
عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و ماهـــی بــــــرون آب
با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن
من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن
- حامد عسکری
[h=6]و ذوالفنون شب چشم تو را سه تار زد[/h] [h=6]به روی جامه دران با کلید سُل لا سی [/h] [h=6]دعا دعای همان روزگار کودکی است[/h] [h=6]"خدا تُنَد ته دُباله تو مال من باسی"[/h]نه... نه نمی شود، فریاد زد: برقص...
در خنده ی فـروغ، در اشک شاملو...
توی کلاهِ خود، لاتین نوشته بود
"Your hair is black, Your eyes are blue"
« - : خاتون تو رو خدا،سر به سرم نذار
این جا هـــوا پسه، اینجـــا نگـو نگـو»
حامد عسکری
[h=6]رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات[/h] [h=6]اردیبهشت هدیه بده ضمن ِهر عبور[/h] [h=6]آواره ی نجـابت چشمان شرجی ات[/h] [h=6]توریستهای نقشه به دست بلوند و بور[/h] [h=6]هـرگاه حین گپ زدنت خنده می کنی[/h] [h=6]انگار ذوالفنون زده از اصفهان به شور[/h]یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
[h=6]رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات[/h] [h=6]اردیبهشت هدیه بده ضمن ِهر عبور[/h] [h=6]آواره ی نجـابت چشمان شرجی ات[/h] [h=6]توریستهای نقشه به دست بلوند و بور[/h] [h=6]هـرگاه حین گپ زدنت خنده می کنی[/h] [h=6]انگار ذوالفنون زده از اصفهان به شور[/h]
- حامد عسکری
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
داغ داريم نه داغـی كه بر آن اخم كنيم
مرگمان باد اگر شكوه ای از زخم كنيم
مرد آن است كه از نسل سياوش باشد
"عاشقی شيوهی رندان بلا كش باشد "
- حامد عسکری
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |