دلی است در بــرم از آبگینــه نازک تــر
که گر غبار نشیند بر او شکسته شود
[FONT="]دلگیر غروب جمعه ای هستم که[/FONT]
[FONT="]از شنبه و از شروع ترسی دارم[/FONT]
دلی است در بــرم از آبگینــه نازک تــر
که گر غبار نشیند بر او شکسته شود
دلگیر غروب جمعه ای هستم که
از شنبه و از شروع ترسی دارم
می بینی جمعه غروب می شود
دلِ من آشوب می شود
مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شددیوانه ام،از دست خودم سیر شدم.
با هر کسِ همنامِ تو درگیر شدم
مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد
قضای آسمانیست و دگــرگــون نخــواهـــد شد
دل ندارد تاب ديدنِ ، اشك را ، بر ديده اي
من چه خوشحالم نشاندم خنده اي برچهره اي
یا گل نورسته شو، یا بلبل شوریده باش
یا چراغ خانه، یا آتش به جان پروانه باش
شبي پرسيدمش از بيقراري
به غير از من كسي را دوست مي داري
دوچشمش بر هم افتاد از خجالت
ميان گريه هايش گفت : آري![]()
فکر کنم مصرع دوم داری درست باشه
یک بار ی گفتی و من شعری سرودم
یک حرف دیگر گو تا گویم از وجودم
من امروز خیلی خسته ام بداهه هامم مثل خودمه![]()
اره اشتباه تایپی بود ببخشید
ما را که خماریم به کافور انداز
در شط شراب و جوی انگور انداز
ما لنگه به لنگه ایم ای مرگ بیا
از پا درمان بیاور و دور انداز
زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش
نیست امیــــد کــــه همـــواره نفس برگـردد
در كوي نيكنامي ما را گذر ندادند
گر تو نمي پسندي تغيير كن قضارا
اگر پنــد خردمنـدان بـه شیرینی نیاموزی
فلک آن پند را روزی به تلخی ات بیاموزد
وای چقدر ددد
در شکار بیشه ی جان باز باش
همچو خورشید جهان جانباز باش...
حضرت مولانا
خخخ،اینم م
شکر خوشست و لیکن حلاوتش تو ندانی
من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم دهمیمیرم از غمت که تو با رفتنت گذاشتی تو دلم
نیستی ولی هنوز میبینمت تورو همش مقابلم
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
با سلام خدمت دوستان عزیز...![]()
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
با سلام خدمت دوستان عزیز...![]()
میمیرم از غمت که تو با رفتنت گذاشتی تو دلم
نیستی ولی هنوز میبینمت تورو همش مقابلم
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
با سلام خدمت دوستان عزیز...![]()
دلا تا کی در این زندان فریب این و ان بینی
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
هر کس به طریقی دل ما میشکندسلام علیکم
هر یه دقیقه ای که میگذره برام قدر یه ساله
گذشتن از تو و جدایی از چشمات برام محاله
شنیدم که چون وقی زیبا بمیردهر چه هستی
------هرچه پستی
-------------هرچه بالایی
سخت میکوبند
--------خوب میروبند
البته این نو بود :دی
هر کسی که او دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن استسلام
هر چیز که بشکند ز بها افتــد و لیک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
من در عجبم که دوست چرا میشکند
شنیدم که چون وقی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب اب حیاتم دادند
دلا تا کی در این زندان فریب این و ان بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون آ تا جهان بینی
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب اب حیاتم دادند
دل می برد از غزل لب خندانت
صد تیر زده دو بیتی مژگانت
شمشیر شده دو مصرع ابرویت
تا ضربه زند رباعی چشمانت
تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
وقت اذان گذشت و خورشید خواب ماندبازم ددد
شوما میدونید من از د خوشم میاذ هی د بدید
در دشت سفید و زرد بابونه ی تو
پیچیده دوباره عطر گلپونه ی تو
از دوری من اگر که غمگین نشدی
پس چیست چنین چکیده بر گونه ی تو؟!
شب همه ذوستان ادیبم خوش
دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکردیار رب چه چشمه ای است محبت که من از آن
یک قطـــــــره آب خـــــوردم و دریـــــا گـــریستــم
دست بردم کـه کشم تیــر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست به هم
تمــام مشکل عــــالم در ایـن گــــره بــــاشد
چـــو دل گشــاده شــود مشکلی نمی ماند
دلبر برفت و دل شدنگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
![]()
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزنددلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
زهر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |