مشاعرۀ سنّتی

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد
قضای آسمانیست و دگــرگــون نخــواهـــد شد

[FONT=&quot]دل ندارد تاب ديدنِ ، اشك را ، بر ديده اي[/FONT]
[FONT=&quot]من چه خوشحالم نشاندم خنده اي برچهره اي[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا گل نورسته شو، یا بلبل شوریده باش
یا چراغ خانه، یا آتش به جان پروانه باش

[FONT=&quot]شبي پرسيدمش از بيقراري[/FONT]
[FONT=&quot]به غير از من كسي را دوست مي داري[/FONT]
[FONT=&quot]دوچشمش بر هم افتاد از خجالت[/FONT]
[FONT=&quot]ميان گريه هايش گفت : آري:)[/FONT]
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبي پرسيدمش از بيقراري
به غير از من كسي را دوست مي داري
دوچشمش بر هم افتاد از خجالت
ميان گريه هايش گفت : آري:)

فکر کنم مصرع دوم داری درست باشه

یک بار ی گفتی و من شعری سرودم
یک حرف دیگر گو تا گویم از وجودم

من امروز خیلی خسته ام بداهه هامم مثل خودمه:redface:
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فکر کنم مصرع دوم داری درست باشه

یک بار ی گفتی و من شعری سرودم
یک حرف دیگر گو تا گویم از وجودم

من امروز خیلی خسته ام بداهه هامم مثل خودمه:redface:


اره اشتباه تایپی بود ببخشید
[FONT=&quot]ما را که خماریم به کافور انداز[/FONT]
[FONT=&quot]در شط شراب و جوی انگور انداز[/FONT]
[FONT=&quot]ما لنگه به لنگه ایم ای مرگ بیا[/FONT]
[FONT=&quot]از پا درمان بیاور و دور انداز[/FONT]
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اره اشتباه تایپی بود ببخشید
ما را که خماریم به کافور انداز
در شط شراب و جوی انگور انداز
ما لنگه به لنگه ایم ای مرگ بیا
از پا درمان بیاور و دور انداز

زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش
نیست امیــــد کــــه همـــواره نفس برگـردد
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

اگر پنــد خردمنـدان بـه شیرینی نیاموزی
فلک آن پند را روزی به تلخی ات بیاموزد

وای چقدر ددد
[FONT=&quot]در شکار بیشه ی جان باز باش[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]همچو خورشید جهان جانباز باش[/FONT][FONT=&quot]...
[/FONT]
[FONT=&quot]حضرت مولانا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وای چقدر ددد
در شکار بیشه ی جان باز باش
همچو خورشید جهان جانباز باش...
حضرت مولانا


خخخ،اینم م:)

شکر خوشست و لیکن حلاوتش تو ندانی
من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خخخ،اینم م:)

شکر خوشست و لیکن حلاوتش تو ندانی
من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم


[FONT=&quot]میمیرم از غمت که تو با رفتنت گذاشتی تو دلم[/FONT]
[FONT=&quot]نیستی ولی هنوز میبینمت تورو همش مقابلم[/FONT]
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
میمیرم از غمت که تو با رفتنت گذاشتی تو دلم
نیستی ولی هنوز میبینمت تورو همش مقابلم
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده

با سلام خدمت دوستان عزیز...
:)
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده

با سلام خدمت دوستان عزیز...
:)


سلام علیکم
[FONT=&quot]هر یه دقیقه ای که میگذره برام قدر یه ساله[/FONT]
[FONT=&quot]گذشتن از تو و جدایی از چشمات برام محاله[/FONT]
 

eng_majid

عضو جدید
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده

با سلام خدمت دوستان عزیز...
:)


هر چه هستی
------هرچه پستی
-------------هرچه بالایی
سخت میکوبند
--------خوب میروبند

البته این نو بود :دی

هر کسی که او دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام علیکم
هر یه دقیقه ای که میگذره برام قدر یه ساله
گذشتن از تو و جدایی از چشمات برام محاله
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
من در عجبم که دوست چرا میشکند
هر چه هستی
------هرچه پستی
-------------هرچه بالایی
سخت میکوبند
--------خوب میروبند

البته این نو بود :دی

هر کسی که او دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
شنیدم که چون وقی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب اب حیاتم دادند
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید


[FONT=&quot]دل می برد از غزل لب خندانت[/FONT]
[FONT=&quot]صد تیر زده دو بیتی مژگانت[/FONT]
[FONT=&quot]شمشیر شده دو مصرع ابرویت[/FONT]
[FONT=&quot]تا ضربه زند رباعی چشمانت[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
من در عجبم که دوست چرا میشکند

شنیدم که چون وقی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب اب حیاتم دادند


بازم ددد
شوما میدونید من از د خوشم میاذ هی د بدید
[FONT=&quot]در دشت سفید و زرد بابونه ی تو[/FONT]
[FONT=&quot]پیچیده دوباره عطر گلپونه ی تو[/FONT]
[FONT=&quot]از دوری من اگر که غمگین نشدی[/FONT]
[FONT=&quot]پس چیست چنین چکیده بر گونه ی تو؟![/FONT]

شب همه ذوستان ادیبم خوش
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلا تا کی در این زندان فریب این و ان بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون آ تا جهان بینی

یار رب چه چشمه ای است محبت که من از آن
یک قطـــــــره آب خـــــوردم و دریـــــا گـــریستــم


دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب اب حیاتم دادند

دست بردم کـه کشم تیــر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست به هم

دل می برد از غزل لب خندانت
صد تیر زده دو بیتی مژگانت
شمشیر شده دو مصرع ابرویت
تا ضربه زند رباعی چشمانت

تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

تمــام مشکل عــــالم در ایـن گــــره بــــاشد
چـــو دل گشــاده شــود مشکلی نمی ماند
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازم ددد
شوما میدونید من از د خوشم میاذ هی د بدید
در دشت سفید و زرد بابونه ی تو
پیچیده دوباره عطر گلپونه ی تو
از دوری من اگر که غمگین نشدی
پس چیست چنین چکیده بر گونه ی تو؟!

شب همه ذوستان ادیبم خوش
وقت اذان گذشت و خورشید خواب ماند
افسوس وعده های خدا در کتاب ماند

شب خوش
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار رب چه چشمه ای است محبت که من از آن
یک قطـــــــره آب خـــــوردم و دریـــــا گـــریستــم




دست بردم کـه کشم تیــر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست به هم





تمــام مشکل عــــالم در ایـن گــــره بــــاشد
چـــو دل گشــاده شــود مشکلی نمی ماند
دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
:razz:
 
آخرین ویرایش:
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا