eng_majid
عضو جدید
همه چی دیده بودیم ولی دیگه شعر فنگلیش نوبره والاdela tama' mabar be lotfe binahayate doost
cho lafe eshq zadi sar bebaz chaboko chost
همه چی دیده بودیم ولی دیگه شعر فنگلیش نوبره والاdela tama' mabar be lotfe binahayate doost
cho lafe eshq zadi sar bebaz chaboko chost
hast az pase parde goftogooye mano to
chon parde bar oftad na to manio na man
vaqte aan ast kazin manzele viran beravam
rahate jan talabam az peye janan beravam
shab bekheir![]()
من و باران من و دریا من و ماه
من و دلواپسی و حسرت و آه
تو و رفتن تو و دل کندن از من
من و شب گریه های گاه بی گاه
همیشه دختر امروز مادر فرداست
ز مادرست میسر بزرگی پسران
همچو نی زهری و تریاقی که دیدناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه
همچو نی زهری و تریاقی که دید
همچو نی دم ساز و مشتاقی که دید
سلام داداش چقدر دیر؟نگران شدمتا آتش و آب عشق بشناخته ام
در آتش دل چو آب بگداخته ام
مانند رباب دل بپرداخته ام
تا زخمه زخم عشق خوش ساخته ام
- مولوی
سلامسلام داداش چقدر دیر؟نگران شدم
من دخترک شمالی گیلانم
همسایه ی دریای خزرمی مانم
هی مادر خود به خانه ی ما نفرست
عمری ست که عقد کرده ی بارانم
تا دل من صید شد در دام عشق
باده شد جان من اندر جام عشق
- سنایی
قیامت قامت و قامت قیامت .............................. قیامت کرده ای ای سرو قامت
تا کی چو گل از هوا مشوش باشیم؟
چند از پی آبرو در آتش باشیم؟
چون جان عزیز ما به دست قدر است
تن را به قضا دهیم و دلخوش باشیم
من نه ز بهر جنگ آمدم
پی پوزش و نام ننگ آمدم
تیرگی بیرون نرفت از دل به علم ظاهری
خانه را روشن نمی سازد چراغ پشت بام
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیم
- وحشی بافقی
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیده من ز هجر خاری دگر است
- جناب حافظ
با ضعیفان هر که گرمی کرد عالم گیر شدتب و تابی است در موسیقی آب ،
کجا پنهان شده است این روح بی تاب ،
فرازش شوق هستی ، شور پرواز ،
فرودش غم ، سکوتش مرگ و مرداب .
با ضعیفان هر که گرمی کرد عالم گیر شد
ذره پــــرور باش تـــا خورشیـــد تابانت کند
دلم آهی کشد گاهی تو میدانی و می فهمی
به ظاهر نیستی ! اما میان ، سینه مهمانی
[FONT="] [/FONT]
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخوانه ندارد
دندان به جگر بگذار،تهماندهی من مانده
از مثنویِ بودن یک بیت دهن مانده
همه خفتند و به غیر از من و پروانه و شمع
قصه ی مــا دو سه دیوانـــه دراز است هنوز
ز شوق جلوه مستانه ات شد ملک دل ویران
به گرد دامنی تعمیر کن ویرانه ما را
[FONT="]یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم[/FONT]
ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی
وانگــه بـــرو کــه رستی از نیستی و هستی
حافظ
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |