شادي ندارد آنکه ندارد به دل غمي
آن را که نيست عالم غم، نيست عالمي
ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺳﻮﺩﺍﯼ ﻟﺒﺶ ﺳﻮﺧﺘﻢ ﻭ ﺁﻩ
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻟﺐ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺒﻮﺳﻢ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺷﺪ
شادي ندارد آنکه ندارد به دل غمي
آن را که نيست عالم غم، نيست عالمي
ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺳﻮﺩﺍﯼ ﻟﺒﺶ ﺳﻮﺧﺘﻢ ﻭ ﺁﻩ
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻟﺐ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺒﻮﺳﻢ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺷﺪ
درختي كز جواني كوژ برخاست
چو خشك و پير گردد كي شود راست؟
تو را گفتم: چه زیبایی
و تو با شرم خندیدی
از این لبخند معصومانه بوی بوسه می آید...
.
مرد چشم و گوش بسته، مشکلاتش کمتر است
شاه بزدل، احتمال کیش و ماتش کمتر است!
خوش به حالش! وصف گیسوی تو را نشنیده است
هرکه با دیوان حافظ، ارتباطش کمتر است!
تو تقدیر منی ای عشق، اما عقل میگوید:
بیا بگذر ز تقدیرت، همین یک کارمان مانده..
اگر پیشم نشینی دل نشانی ..................... وگر غایب شوی در دل نشان هستهنوز مثل قدیم است رسم داد و ستد
بیار بوسه به جایش بگیر جانم را...
اگر پیشم نشینی دل نشانی ..................... وگر غایب شوی در دل نشان هست
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران ....................... ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغاییتنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت ازرده گزند مباد
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت ازرده گزند مباد
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران ....................... ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی
توانا بود هر که دانا بود ................................. ز دانش دل پیر برنا بود
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنویم نا مکرر است
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنویم نا مکرر است
توانا بود هر که دانا بود ................................. ز دانش دل پیر برنا بود
توانگران که به جنب سرای درویشند .......................... ضرورت است که یکدم از او بیندیشنددهخدا تجربه ی عشق ندارد، ورنه
معنی مرگ و جدایی به یقین هر دو یکیست
توانا بود هر که دانا بود ................................. ز دانش دل پیر برنا بود
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
می گریم و مرادم از این سیل اشکبار
تخم محبت است که در دل بکارمت
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
شور زندگی در نگاه تو ......................... جان خسته ام در پناه تو
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
شور زندگی در نگاه تو ......................... جان خسته ام در پناه تو
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری ......................... نه یاد می کنی از من نه می روی از یادوه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری ......................... نه یاد می کنی از من نه می روی از یاد
دلا خو کن به تنهایی
که از تن ها بلا خیزد
نخیرم مدیر بانو!!!!! این فقط یک مصرع بوددلا خو کن به تنهایی
که از تن ها بلا خیزد
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم .............................. با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم
نخیرم مدیر بانو!!!!! این فقط یک مصرع بود
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم .............................. با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم
نه یه کم با دقت بیشتری نگاه کنید، بیته![]()
ما ز فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم
باز مان جا رویم جمله که آن کبریاست
نخیرم مدیر بانو!!!!! این فقط یک مصرع بود
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم .............................. با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
ببخشید دوستان سرعت نتم کم شد![]()
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
ببخشید دوستان سرعت نتم کم شد![]()
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
اشکالی نداره![]()
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
ببخشید دوستان سرعت نتم کم شد![]()
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران .............................. که دوستان وفادار بهتر از خویش اند
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران .............................. که دوستان وفادار بهتر از خویش اند
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
مدیر بانو ؟؟؟؟؟؟؟ نت باران قاطی کرده یا حواس تو؟؟؟؟؟ با "م" تموم کرده ولی تو با آخرین حرف عذرخواهیش مشاعره کردیدوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
اشکالی نداره![]()
دیدی که رسوا شد دلم ........................... غرق تمنا شد دلم
مدیر بانو ؟؟؟؟؟؟؟ نت باران قاطی کرده یا حواس تو؟؟؟؟؟ با "م" تموم کرده ولی تو با آخرین حرف عذرخواهیش مشاعره کردی
دیدی که رسوا شد دلم ........................... غرق تمنا شد دلم
فکر کنم شعر نمی خونه
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد
خخخخخخخخخخخخخفکر کنم شعر نمی خونه
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی .......................... کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
کجا رفتی مدیر بانوووووووووووووووو ؟؟؟
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |