بین من و تو فاصله هاییست ندیده
در هرقدمش زخم زبانی نشنیده
بنشین و بیندیش هنوز اول راه است
برگشت ندارند نفس های بریده
هر باطل را که رهگذر بر گل ماست
تو پنداری که منزلش در دل ماست
آنجا که نهاد قبلهٔ مقبل ماست
درد ازل و عشق ابد حاصل ماست
بین من و تو فاصله هاییست ندیده
در هرقدمش زخم زبانی نشنیده
بنشین و بیندیش هنوز اول راه است
برگشت ندارند نفس های بریده
هر باطل را که رهگذر بر گل ماست
تو پنداری که منزلش در دل ماست
آنجا که نهاد قبلهٔ مقبل ماست
درد ازل و عشق ابد حاصل ماست
توبه ام را بت مستی،به یکی جام شکست
اولین شیشه نبود اینکه در اسلام شکست
[FONT="]دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز[/FONT][FONT="]تو شیردلی شکار تو دل باشد
جان دادنم از پی تو مشکل باشد
وصل تو به حیله کی به حاصل باشد
مدبر چه سزای عشق مقبل باشد
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
ما ذات نهاده بر صفاتیم همه
موصوف صفت سخرهٔ ذاتیم همه
تا در صفتیم در مماتیم همه
چون رفت صفت عین حیاتیم همه
هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم
من چون تو نیابم تو چو من یابی صد
پس چون کنمت بگفت هر ناکس زد
کودک نیم این مایه شناسم بخرد
پای از سر و آب از آتش و نیک از بد
دلم جز مهر مه رویان طریقی برنمی گیرد
ز هر در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرمدر خاک بجستمت چو خور یافتمت
بسیار عزیزتر ز زر یافتمت
جایی اگر امروز خبر یافتمت
جان تو که نیک عشوه گر یافتمت
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین همی سپرم
ما مرغ اسیر بی پر و بال توییم
هر جا که روی چون سایه دنبال توییم
گر خسته شدی ز راه، دل مرکب توست
حمال تو و ملک تو و مال توییم
مرا شرمساری ز روی تو بس
دگر شرمسارم مکن پیش کس
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واصل شو به الطاف خداوندی
یا رب غم آنچه غیر تو در دل ماست
بردار که بیحاصلی از حاصل ماست
تو را ای گل کماکان دوست دارم
به قدر ابر و باران دوست دارم
کجا باشی کجا باشم مهم نیست
تو را تا زنده هستم دوست دارم
من از بی وفایان وفا چشم داشتم
به دنبال نقش سرابم خدایا
من از بی وفایان وفا چشم داشتم
به دنبال نقش سرابم خدایا
آدمی به خوب و بد همیشه عادت می کنه
هر کسی یه جور خداوندو عبادت می کنه
از دیده به جای اشک خون می آید
دل خون شده، از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصه که از قصه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید
آدمی به خوب و بد همیشه عادت می کنه
هر کسی یه جور خداوندو عبادت می کنه
[FONT="]یک دست جام باده و یک دست زلف یار[/FONT][FONT="]هر دم که در حضور عزیزی بر آوری
دریاب کز حیات جهل حاصل آن دم است
در سینه سوزانم مستوری ومهجوری
در دیده بیدارم پیدایی وپنهانی
من به شهادت نشدم مؤمن آن شاهد جان
مؤمنش آن گاه شدم که بشدم کافر خود
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
[FONT="]لای لای ای پسر كوچک من[/FONT][FONT="]دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیستلای لای ای پسر كوچک من
ديده بربندی كه شب آمده است
ديده بربند كه اين ديو سياه
خون به كف خنده به لب آمده است
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمیکنم اگر ای دوست، سهل و زود ، رهایت
نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسه هایت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |