دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
[FONT="]سنگ در برکه می اندازم و می پندارم[/FONT]
[FONT="]با همین سنگ زدن،ماه به هم می ریزد[/FONT]
[FONT="]عشق بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ است[/FONT]
[FONT="]گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد[/FONT]