مرا به علت بیگانگی ز خویش مران .......................... که دوستان تو چندانکه می کشی بیش اند
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران .......................... که دوستان تو چندانکه می کشی بیش اند
یادگار این جهان بی حاصلی است ........................ هر که شد مشغول دنیا غافلی استدوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند
دامن پر مهر تو از دست دادن مشکل است ........................... عشق بی همتای تو پیوسته در جان و دل استدامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند
خب قاطی نکن مدیر بانو...مدیریت داشته باشچرا قاطی میشه![]()
دامن پر مهر تو از دست دادن مشکل است ........................... عشق بی همتای تو پیوسته در جان و دل است
تک بیتی فی البداهه از خودم
خب قاطی نکن مدیر بانو...مدیریت داشته باش
شما آخرین جوابی رو که می بینی براش شعر بنویس و با قبلی ها کاری نداشته باش دوست من![]()
مدیر بانوی ما لطف شما هست ............................. که در اشعار ما گاهی صفا هستبه به
تا تو مراد من دهی کشته مرا غم فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام
دامن پر مهر تو از دست دادن مشکل است ........................... عشق بی همتای تو پیوسته در جان و دل است
تک بیتی فی البداهه از خودم
تو بارانی زلالی همچو باران .................................. درودت باد هزاران و هزارانتنهــــا نه من به خــــال لبش مبتلا شدم
بر هر كه بنگري به همين درد مبتلا است
مدیر بانوی ما لطف شما هست ............................. که در اشعار ما گاهی صفا هست
فی البداهه از خودم
از شما سپاسگزارمبه به
متاسفانه من فقط شعر دوس دارم، ذوق شاعری ندارم که جوابتونو با شعر بدم
فقط میگم
تنت به ناز طیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
تو بارانی زلالی همچو باران .................................. درودت باد هزاران و هزاران
فی البداهه از خودم و تقدیم به شما بابت تشویقتون
از شما سپاسگزارم
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد .......................... که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توست
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم ...................... واندر این کار دل خویش به دریا فکنمنفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
دیوانه دلی خفته در این خلوت خاموش
او زاده ی غم بود زغم های جهان گشت فراموش
شیر اگر نیست مرا شیره ی جان می دهمت ............................ ز سرشگ مژگان آب روان می دهمتدیوانه دلی خفته در این خلوت خاموش
او زاده ی غم بود زغم های جهان گشت فراموش
شیر اگر نیست مرا شیره ی جان می دهمت ............................ ز سرشگ مژگان آب روان می دهمت
شب همه تا سحر تو را من به دعا خواستم
تا به چه شیوه ها تو را من ز خدا خواستم
مردی نبود فتاده را پای زدن ............................ گر دست فتاده ای بگیری مردیتا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به میارکبادم
مردی نبود فتاده را پای زدن ............................ گر دست فتاده ای بگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن ............................ گر دست فتاده ای بگیری مردی
شب ها گذرد بر من از اندیشه ی رویت .......................... تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستمیا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شب ها گذرد بر من از اندیشه ی رویت .......................... تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستم
شب ها گذرد بر من از اندیشه ی رویت .......................... تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستم
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند .............................. وان که این کار ندانست در انکار بماندمکن کاری که بر پا سنگت آیه
جهان با این فراخی تنگت آیه
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو را از نامه خواندن ننگت آیه
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند .............................. وان که این کار ندانست در انکار بماند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |