یاد آن روزی که بودی زهره یار من ............................. دور از چشم رقیبان در کنار من
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
یاد آن روزی که بودی زهره یار من ............................. دور از چشم رقیبان در کنار من
یاد باد آن که سر کوی توأم منزل بود ........................... دیده را روشنی از خاک درت حاصل بودنتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
یاد باد آن که سر کوی توأم منزل بود ........................... دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
تا ابد معمور باد آن خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمان می وزد باد یمن
دیده میگون ساختی میخانه ها در گَرد شد ............................ گَردِ مژگان ریختی دیر مغان آمد پدیدنعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد ..... حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
دیده میگون ساختی میخانه ها در گَرد شد ............................ گَردِ مژگان ریختی دیر مغان آمد پدید
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن .................................. شرط اول قدم آن است که مجنون باشیدانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن .................................. شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
من عاشق تنهایی ام سرگشته ی رسوایی ام ................................ دیوانه ی شیدایی ام تو هر چه می خواهی بگویاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل اشیانی داشتم
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل اشیانی داشتم
من عاشق تنهایی ام سرگشته ی رسوایی ام ................................ دیوانه ی شیدایی ام تو هر چه می خواهی بگو
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار ................. که توسنی چو فلک رام تازیانه ی توستواله و شیداست دائم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکّر و بادام دوست
مِی خور که صد گناه ز اغیار در حجاب.......................بهتر ز طاعتی که ز روی و ریا کنند !!!
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار ................. که توسنی چو فلک رام تازیانه ی توست
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ............................. تا تحمل کند آن روز که محمل بروددوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
وادی عشق راه پر خطر است ............................. که در این ره ملال بسیار استتو طاعت حق کنی به امید بهشت
نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار ................. که توسنی چو فلک رام تازیانه ی توست
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ............................. تا تحمل کند آن روز که محمل برود
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران .......................... که دوستان تو چندانکه می کشی بیش انددر خرابات مغان نور خدا می بینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
در خرابات مغان نور خدا می بینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران .......................... که دوستان تو چندانکه می کشی بیش اند
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران .......................... که دوستان تو چندانکه می کشی بیش اند
یادگار این جهان بی حاصلی است ........................ هر که شد مشغول دنیا غافلی استدوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند
دامن پر مهر تو از دست دادن مشکل است ........................... عشق بی همتای تو پیوسته در جان و دل استدامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند
خب قاطی نکن مدیر بانو...مدیریت داشته باشچرا قاطی میشه![]()
دامن پر مهر تو از دست دادن مشکل است ........................... عشق بی همتای تو پیوسته در جان و دل است
تک بیتی فی البداهه از خودم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |