میان عاشق و معشوق فرق بسیار است ............. چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است ............. چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر *** گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیستسرو چمان من چرا میل چمن نمیکند //همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
تا کی به تمنای وصال تو یگانهدی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر *** گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز
آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد
آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر
از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد
من خاک شوم، جانا، در رهگذرت افتم
آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد
گفتم که: بده دادم، بیداد فزون کردی
بد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتد
در عمر اگر یک دم خواهی که دهی دادم
ناگاه چو وابینی رایی دگرت افتد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غم دیده ما بود که هم بر غم زد
حافظ- کاست راست پنجگاه استاد شجریان
تا زد به نام من غم او قرعه ی جنون ...شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرادل منه بر وفای صحبت او
کانچنان را حریف چون تو بسیست
مهربانی و دوستی ورزد
تا تو را مکنتی و دسترسیست
"سعدی"
تا زد به نام من غم او قرعه ی جنون ...شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا
اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم
درآ شاد از درم خندان که در پایت فشانم جان
مدارم بیش ازین گریان، بیا، کت آرزومندم
منشین چنین زار و حزین چون روی زردان
شعری بخوان، سازی بزن، جامی بگردان
آن کو به دل دردی ندارد آدمی نیست
بیزارم از بازار این بی هیچ دردان
هوشنگ ابتهاج - کنسرت استاد شجریان با پورناظری ها
همه گفتنیها بدو بازگفت
همه رازها بر گشاد از نهفت
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمهای از نفحات نفس یار بیار
رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
در دام خرابات فتادیم دگربار
از بهر یکی جرعه دو صد توبه شکستیم
در دیر مغان روزه گشادیم دگربار
زاهد پشیمان را ذوق باده در جام است ............. عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانیروندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
حافظ - استاد شجریان محفل خصوصی با تار آستاد شهناز
زاهد پشیمان را ذوق باده در جام است ............. عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانی
ای که به دام تو اسیرم اسیر ................... لذت دیوانگی از من نگیریار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
ای که به دام تو اسیرم اسیر ................... لذت دیوانگی از من نگیر
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است ................. شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل استراست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است ................. شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست
مرا به هرچه کنی دل نخواهی آزردن
که هرچه دوست پسندد به جای دوست رواست
هزار دشمنی افتد میان بدگویان
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
این زمان با جوانان ناز کن با ما چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
"شهریار"
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدن
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خاک شدند.
دُرم از دیده چکانست به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی دُر بچکانم
سعدی
مست عشقم، مست شوقم، مست دوستمن آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم ..................... کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینممن آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید ...................... روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینممست عشقم، مست شوقم، مست دوست
مست معشوقی که عالم دست اوست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |