مشاعرۀ سنّتی

[a bahare68]

یادی از ایام مستانی کنید
روزو شب معشوقه بازی های عرفانی کنید
مست پنهانی کنید مست پنهانی کنید آمد بهاران
میخانه ها را وا کنید ای باده خواران
پیمانه را احیا کنید ای گل گساران
باده در ساغر کنید توبه ای دیگر کنید خرقه از تن برکنید
توبه ها را بشکنید توبه ها را بشکنید آمد بهاران.

نه هر جای مرکب توان تاختن

که جاها سپر باید انداختن

 

[نفس سرد]

نه هر جای مرکب توان تاختن

که جاها سپر باید انداختن

نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

 

[a bahare68]

نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

 

[نفس سرد]

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

دارد به جانم لرز می افتد رفیق انگار پائیزم
​

دارم شبیه برگهای زرد وخشک از شاخه می ریزم​

 

[a bahare68]

دارد به جانم لرز می افتد رفیق انگار پائیزم​

دارم شبیه برگهای زرد وخشک از شاخه می ریزم​

مست بگو راست بگو تا شب یلداست بگو
تا نفسی هست بگو هرچی دلت خواست بگو

 

[نفس سرد]

مست بگو راست بگو تا شب یلداست بگو
تا نفسی هست بگو هرچی دلت خواست بگو

وقت اجلم ناله نه از رفتن جان است
از یار جدا می شوم این ناله از آن است
پوزش تشکر ندارم

 

[a bahare68]

وقت اجلم ناله نه از رفتن جان است
از یار جدا می شوم این ناله از آن است
پوزش تشکر ندارم

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
خواهش میکنم

 

[نفس سرد]

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
خواهش میکنم

مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی

 

[a bahare68]

مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی

یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام

 

[نفس سرد]

یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم

 

[baran72]

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم

ماهم این هفته برون رفت وبه چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

 

[vinca]

ماهم این هفته برون رفت وبه چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

تو زمن پرس قدر روز وصال
تشنه داند که چیست آب زلال
ذوق آن جستن از قفس ناگاه
من شناسم نه مرغ فارغ بال

 

[نفس سرد]

تو زمن پرس قدر روز وصال
تشنه داند که چیست آب زلال
ذوق آن جستن از قفس ناگاه
من شناسم نه مرغ فارغ بال

لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند

 

[baran72]

لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند

در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز
استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم

 

[نفس سرد]

در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز
استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم

می گفت دوش بلبل ، بعد از گذشتن دی
فصل بهار آمد ساقی بیا بده می

 

[baran72]

می گفت دوش بلبل ، بعد از گذشتن دی
فصل بهار آمد ساقی بیا بده می

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد

 

[نفس سرد]

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
پوزش دوست من تشکر ندارم

 

[baran72]

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
پوزش دوست من تشکر ندارم

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

خواهش می کنم.

 

[نفس سرد]

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

خواهش می کنم.

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی.

 

[baran72]

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی.

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

 

[نفس سرد]

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی
با غیر آشنایی، با آشنا غریبی
خسته شدم. بعدا میام تشکر می زنم

 

[baran72]

تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی
با غیر آشنایی، با آشنا غریبی
خسته شدم. بعدا میام تشکر می زنم

یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید

تشکر از همراهیتون.

 

[Tybe Engineer]

یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید

تشکر از همراهیتون.

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

 

[parsa913]

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

میرفت نهفته بر لب بام
نظاره کنان ز صبح تا شام ...

 

[Tybe Engineer]

میرفت نهفته بر لب بام
نظاره کنان ز صبح تا شام ...

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در ایـن دیـر خـراب آبادم

 

[farzaneh ba]

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در ایـن دیـر خـراب آبادم

ما گناهکاریم آری جرم ما هم عاشقی است
آری اما انکه ادم هست و عاشق نیست کیست؟

 

[نفس سرد]

ما گناهکاریم آری جرم ما هم عاشقی است
آری اما انکه ادم هست و عاشق نیست کیست؟

تویی سرچشمه پاکی و رادی
که فطرت را به جانت آب دادی

 

[farzaneh ba]

تویی سرچشمه پاکی و رادی
که فطرت را به جانت آب دادی

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور..........کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

[gelayor14]

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور..........کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

در دیاری که جوانانش عصا از کور می دذدند
من نابخرد نادان محبت جستجو کردم

 

[\/ \/\/ | F /\ T]

در دیاری که جوانانش عصا از کور می دذدند
من نابخرد نادان محبت جستجو کردم

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو