در بیابان گر به شوق کعبه زد خواهی قدمدر این سرای بی کسی کسی به در نمیزند ..............به دشت پر ملال ما رنده پر نمی زند
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور!
در بیابان گر به شوق کعبه زد خواهی قدمدر این سرای بی کسی کسی به در نمیزند ..............به دشت پر ملال ما رنده پر نمی زند
رحم کن بر من مسکین وبه فریادم رس........................تا به خاک در حافظ نرسد فریادمدر بیابان گر به شوق کعبه زد خواهی قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور!
ما ز بالاییم و بالا می رویمرحم کن بر من مسکین وبه فریادم رس........................تا به خاک در حافظ نرسد فریادم
مطرب عشق عجب سازونوائی دارد..................نقش هرنغمه که زد راه به جایی داردما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و در یا می رویم!
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینیمطرب عشق عجب سازونوائی دارد..................نقش هرنغمه که زد راه به جایی دارد
یارب امان ده تا باز بیند..........چشم محبان روی حبیباندلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی!
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم وبسیارب امان ده تا باز بیند..........چشم محبان روی حبیبان
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم وبس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند!
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند..................اقرار بندگی کن و اظهار چاکرینه من بر آن گل عارض غزل سرایم وبس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند!
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند..................اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
ناموس عشق و رونق عشاق می برنددر بهاران سری از خاک برون آوردن
خنده ای کردن و از باد خزان افسردن
یا رب ز ابر هدایت برسان بارانیدر کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند..................اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
ناموس عشق و رونق عشاق می برند
عیب جوان و سرزنش پیر می کنند!
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگزناموس عشق و رونق عشاق می برند
عیب جوان و سرزنش پیر می کنند!
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظدر دلم بود که بی دوست نباشم هرگزچه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریستدلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
........که رستگاری جاوید در کم آزاریست
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفرتکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش
آرام و خواب خلق جهان را سبب توییشهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟!
وقت آن است کزین منزل ویران برومآرام و خواب خلق جهان را سبب تویی
زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنیدوقت آن است کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم از پی جانان بروم!
دل می رود زدستم صاحب دلان خدا رامن نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
تشکر از همراهیتون.
دل می رود زدستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا!
خسته نباشین!
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم .............کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند........وندران ظلمت شب اب حیاتم دادندمرا هم ساق و هم زانو کند درد
کمر با ساعد و بازو کند درد
به هر عضو تو فایز پیری آمد
جوانی رفت و جای او کند درد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند........وندران ظلمت شب اب حیاتم دادند
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی.............. که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند .............به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزنددو چشمت چون به چشمانم نگه کرد
لب لعل و رخت روزم سیه کرد
مکن عشوه دگر بر "فایز" زار
که ابروی کجت جانم تبه کرد
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند .............به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
در این عالم غمم از حد فزونست
دلم از بهر خوبان غرق خونست
گله از تو ندارم یار "فایز" !
شکایتها از بخت واژگونست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |