در طلبم خیال تو دوش میان انجمن // مینشناخت بنده را مینگریست رو به رومرهمی نه بر دل افگار من، بهر خدا
پیش ازان روزی که کار دل ز مرهم بگذرد
هر که از روی ارادت پا نهد در راه عشق
عالمی پیش آیدش کز هر دو عالم بگذرد
در طلبم خیال تو دوش میان انجمن // مینشناخت بنده را مینگریست رو به رومرهمی نه بر دل افگار من، بهر خدا
پیش ازان روزی که کار دل ز مرهم بگذرد
هر که از روی ارادت پا نهد در راه عشق
عالمی پیش آیدش کز هر دو عالم بگذرد
مرهمی نه بر دل افگار من، بهر خدا
پیش ازان روزی که کار دل ز مرهم بگذرد
هر که از روی ارادت پا نهد در راه عشق
عالمی پیش آیدش کز هر دو عالم بگذرد
اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم // که خلاص بی تو بندست و حیات بی تو زنداندیر جوشی تو در بوتهی هجرانم سوخت
ساختم اینهمه تا وارهم از نامیها
نگذرد، گر سال*ها باشم به راهش منتظراگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم // که خلاص بی تو بندست و حیات بی تو زندان
دارم چو شمع سر غمش بر سر زباننگذرد، گر سال*ها باشم به راهش منتظر
ور دمی غایب شوم، آن دم چو ماهی بگذرد
با وجود آن که آتش زد مرا در جان و دل
دل نمی*خواهد که سویش دود آهی بگذرد
ماه شهر آشوب من هر گه به راهی بگذرددارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچهی خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
ماه شهر آشوب من هر گه به راهی بگذرد
شهر پرغوغا شود چونان که ماهی بگذرد
روزم از هجران سیه شد آفتاب من کجاست؟
تا به سویم در چنین روز سیاهی بگذرد
ماه شهر آشوب من هر گه به راهی بگذرد
شهر پرغوغا شود چونان که ماهی بگذرد
روزم از هجران سیه شد آفتاب من کجاست؟
تا به سویم در چنین روز سیاهی بگذرد
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
اگر با دیگرانش بود میلی // چرا ظرف مرا بشکست لیلی
افت پس از صد نگه مطلب مخصوص خویش
دیده که جوینده بود عشوهی ممتاز را
تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد
پرده در محتشم نرگس غماز را
هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست ما به فلک می رویم عزم تماشا که راست؟![]()
نتـهايي و سكــوت هردم دراين وجـود
گرديـده پايه و بنيان اين ســرود
تنـها و خسـته ام در كنج بي كسي
حرفم سكـوت شد ،چون ياوري نبود
ديگر براي من از عاشقي مگـو
اكنون زبي كسي بگسـسته تـار و پـود
غمگين و غرق غم اميد حرف پـوچ
نفـرين به زندگي ، بر مـرگ صد درود
![]()
در ظلمت حقیقتی جنبشی کرد
در کوچه مردی بر خاک افتاد
در خانه زنی گریست
در گاهواره کودکی لبخندی زد.
آدمها همتلاشِ حقیقتند
آدمها همزادِ ابدیتند
من با ابدیت بیگانه نیستم.
ما هم شکسته خاطرو ديوانه بوده ايم
ما هم اسير طره جانانه بوده ايم
ما نيز چون نسيم سحر در حريم باغ
روزي نديم بلبل و پروانه بوده ايم
![]()
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا
گر تو شکيب داري طاقت نماند مارا
….............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`,’`,•’![]()
![]()
آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه کار به نام من دیوانه زدند.
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا // گرچه عمری بخطا دوست خطابش کردم
من همانم که اگر دوست مرا ياد کند / به صفاي قدمش ديده ي خود فرش کنم
![]()
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب/ مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند.
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ….... ()......……`’•,(
),•’ .........…(
).....Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ![]()
دلم بجو که قدمت همچو سرو دلجو است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
….............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`,’`,•’![]()
............……....`’•,,•’` ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
![]()
![]()
![]()
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود// وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
آن نفسی که باخودی يار چو خار آيدت
دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را/ دردا که داغ پنهان خواهد شد آشکارا.
آن نفسی که باخودی يار چو خار آيدت
وان نفسی که بيخودی يار چه کار آيدت
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه ایتو مرا جام جهانی چه کنم جام جهان را
تو مرا گنج عیانی چه کنم سود و زیان را
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه ای
وان نفسی که بيخودی پيل شکار آيدت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |