نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دستدر اين گلشن بود خاکم، نه آن مرغ هوسناکم
که هر ساعت به گلزاري کشاند آشيانش را
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند / چه دید اندر خم این طاق رنگینیارب دلی که در وی پروای خود نگنجد
دست محبت آنجا خرگاه عشق چون زد؟
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن / که در آینه نظر جز به صفا نتوان کرددلا دیدی که آن فرزانه فرزند / چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش / فلک بر سر نهادش لوح سنگین
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن / که در آینه نظر جز به صفا نتوان کرد
حافظ
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند / که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگرد د که بگرذ آسیابی
لب سرخ و گونه سرخ و گل گوشواره سرخ
آری درون بیشه عناب می روم
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
شود کوه آهن چو دریای آب
اگر بشنود نام افراسیاب
امیر قافله ی نور می دهد فرمان
به عرصه گاه شهادت هماره باید رفت
دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمشدلم به یاد تو دیشب پر از تلتطم بود
فضای حوصله لبریز از تهاجم بود
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد / زدیم بر صف رندان و هر چه باداباددست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد / زدیم بر صف رندان و هر چه باداباد
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن / هر که دید آن سرو سیم اندام رادو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن / هر که دید آن سرو سیم اندام را
تویی خالق بوده و بودنی
ببخشای بر خاک بخشودنی
مرو راهی که پایت راببندند
مکن کاری که هشیاران بخندند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |