دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
باشد که راز پنهان خواهد شد آشکارا
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی را
آتش است این بانگ نای و نیست بادهر که این آتش ندارد نیست باد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
آتش است این بانگ نای و نیست بادهر که این آتش ندارد نیست باد
دائم گل این بستان شاداب نمی نماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دائم گل این بستان شاداب نمی نماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
یا رب دل دوستان پر از غم نکنی
با تیر قضا قامت ما خم نکنی
در نیابد حال پخته هیچ خامیاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید،والسلام
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آنجاست
تو در جان منی من غم ندارم
تو ایمان منی من کم ندارم
من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان
که من این راز توان دیدن و گفتن نتوان
نه در گل صفایی بود نی به گلشن
در آن دم که مرغ غزلخوان بمیرد
در اندورن من خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
تورا من چشم در راهم شبا هنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلاخستگانت راست اندوهی
تورامن چشم در راهم
الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولهادوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولهاکه عشق آسان نمود ولی اول افتاد مشکلها
در اندورن من خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
تو همچون صبحی و من خلوت سحرم
تبسمی کن که جان بین همی سپرم
ماجرای من ومعشوق مرا پایان نیست
هر چه اغاز ندارد نپذیرد انجام
ماییم که در پای تو چون خاک رهیم
مدهوش و ز دست رفته از یک نگهیم
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
نوگل ما پرده از رخ برگرفت
عالم از او جلوه ی دیگر گرفت
تو را در اینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بوده است ناشکیبا را
آه میترسم شبی طوفان شود
ساحل امید من ویران شود
گر ز دریا قطره ای هم کم شود
مرغ طوفان سینه اش پرغم شود
آه میترسم شبی طوفان شود
ساحل امید من ویران شود
گر ز دریا قطره ای هم کم شود
مرغ طوفان سینه اش پرغم شود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |