مشاعرۀ سنّتی

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همچو نرگس تا گشودم چشم پیوستم به خاک
گل دو روزی بیشتر مهمان گلشن نیست نیست

تو همیشه بوی گلهای همیشه بهار را میدهی
تو نگاهت انقدر زیباست که نمیخواهم لحظه ای از من نگاهت را برداری
 

اورابانی

عضو جدید
ترسم ای مرگ نیایی تو ومن پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
 
آخرین ویرایش:

کاظم2020

عضو جدید
بوی سیب ممنوعه را میدهی برایم
نمیدانم تو مرا خواستی یا من تو را

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی شود ما را​


آسمان در حیرت از بالانشینی های ماست
بحر در اندیشه از کار حباب افتاده است

تا به کی ضجه زدن در عاشقی
مردن و ویران شدن در زندگی

ترسم ای مرگ نیایی تو ومن پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم


مرا گرداب تنهایى چنان در خود کشد آخر
که از دست نجاتت دست من شد نااميد آخر
دلم دور از توکم کم در سياهى داشت گم مى شد
شبى فانوس چشمت را خدا را شكر دید آخر
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی شود ما را​

همیشه وفادار میمانم
همیشه کنارت میمانم
همیشه دوستت میدارم



تا به کی ضجه زدن در عاشقی
مردن و ویران شدن در زندگی

عاشقی از ان کارهایست که به مکن نیامده
اخر تو معشوق سخت گیری هستی




وحشت دنياي تنهايي
ديگرم گرمي نمي بخشي
عشق اي خورشيد يخ بسته
سينه ام صحراي نوميديست
خسته ام ‚ از عشق هم خسته​

تنهایت را به باد بسپار
تا بتوانی با یادم از تنهایی دور شوی
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زدست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش زپولاد
زنم بر دیده تا دل گردد ازاد

دلم گرفته برایم بهار بفرستید
ز شهر کودکی ام یادگار بفرستید

اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار
برای دخترک خود قرار بفرستید
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا