مشاعرۀ سنّتی

هستی_101

عضو جدید
در دیده ی دیده ,دیده ای می باید
وز خویش طمع بریده ای می باید
تو دیده نداری که ببینی او را
ور نه همه اوست, دیده ای می باید
 

samiyaran

عضو جدید
در دیده ی دیده ,دیده ای می باید
وز خویش طمع بریده ای می باید
تو دیده نداری که ببینی او را
ور نه همه اوست, دیده ای می باید

دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر
راز این حلقه که در چهره او
اینهمه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت
حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است
همه گفتند : مبارک باشد
دخترک گفت : دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد

فروغ فرخزاد
 

هستی_101

عضو جدید
دوست نزدیک تر از من به من است
وین عجب تر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم
 

samiyaran

عضو جدید

مرغ باران می کشد فریاد دائم:

- عابر! ای
عابر!
جامه ات خیس آمد از باران.
نیستت آهنگ خفتن
یا نشستن در بر یاران؟ ...

ابر می گرید
باد می گردد

احمد شاملو
 

هستی_101

عضو جدید

مرغ باران می کشد فریاد دائم:

- عابر! ای
عابر!
جامه ات خیس آمد از باران.
نیستت آهنگ خفتن
یا نشستن در بر یاران؟ ...

ابر می گرید
باد می گردد

احمد شاملو


دلی کز معرفت نور و صفا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
 

samiyaran

عضو جدید
دلا تا كي در اين زندان فريب اين و ان بيني
دمي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني

یكباره ازدحام عظیم سكوت شد
دیدم تولدم به دیارش غریب بود
و سایه ای كه سوخته ز آواره گی ، هنوز
در آفتاب ها
دنبال لانه ی تن من
می گردد
تنهایی زمین من ، آنجا
با صد شكاف بیهوده ، رویای سیل را
خندیده است

یدالله رویایی
 

Shahab

مدیر تالار عکس
مدیر تالار
کاربر ممتاز
یكباره ازدحام عظیم سكوت شد
دیدم تولدم به دیارش غریب بود
و سایه ای كه سوخته ز آواره گی ، هنوز
در آفتاب ها
دنبال لانه ی تن من
می گردد
تنهایی زمین من ، آنجا
با صد شكاف بیهوده ، رویای سیل را
خندیده است

یدالله رویایی

تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یار اگر در کار من بیمار ازین به داشتی

کار این دل خسته را بسیار ازین به داشتی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ترا دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم

تو دانی با دل غمخور شبت خوش باد من رفتم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
همه شب دوست می‌گردد، به گرد گوشه دلها

که جز تو در دل تنگم کسی دیگر نمی‌ گنجد
 

samiyaran

عضو جدید
همه شب دوست می‌گردد، به گرد گوشه دلها

که جز تو در دل تنگم کسی دیگر نمی‌ گنجد

دو آسمان
دو پرنده
و اوج
اوج های مکرر
کجاست مرز توقف ؟
زمین شان چه سراشیبی سیاهی بود
دو آسمان دو پرنده و اوج
اوجهای
مکرر

سیما یاری
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
روی بنمای که صبر از دل صوفی ببری

پرده بردار که هوش از تن عاقل برود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا