یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت
تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت
آن یار کز او خانه ما جای پری بود-------------
در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند// گر تو نمی پسندی تغییر کن قضارا
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکردتو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني
آن یار کز او خانه ما جای پری بود
سرتا قدمش چون پری ازعیب بری بود
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به ندایی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
آن یار کز او خانه ما جای پری بود
سرتا قدمش چون پری ازعیب بری بود
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به ندایی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تودي ميشد و گفتم صنما عهد به جاي ار
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
چو شو گیرم خیالت را در آغوشدیگر صدای تیشهٔ فرهاد برنخاست//اینکوهسار داشت همان یک شرار و هیچ
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
چو شو گیرم خیالت را در آغوش
سحر از بسترم،بوی گل آید
چو شو گیرم خیالت را در آغوش
سحر از بسترم،بوی گل آید
یار آن بود که صبر کند بر جفای یاردلا تا كي در اين زندان فريب اين و ان بيني
دمي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني
دانی که چیست دولت؟دیدار یار دیدنچو شب گیرم خیالت را در آغوش // سحر از بسترم بوی گل آیو
-------------------------
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود//کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک از رضای خویش کند در رضای یار
دانی که چیست دولت؟دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی،بر خسروی گزیدن
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بیانداز به دور
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنانما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
.
.
.
شب خوش![]()
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
نمیباشد ز هم ممتاز نقصان و کمال اینجا//خط پرگار در هر ابتدایی انتها دارد
دست از طلب ندارم تا کام من برآیددوش میگفت که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
دوســـت دارد یار این آشفتگــــیدست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
دوســـت دارد یار این آشفتگــــی
کوشـــش بیهوده به از خفتگــــی
لاف عشق و گله از یار،زهی لاف دروغيا رب اين اتش كه بر جان من است
سرد كن زان سان كه كردي بر خليل
لاف عشق و گله از یار،زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
در این بازار اگر سودی ست،با درویش خرسند استدیر آمده ای سفر مکن زود
ای مایه هر مراد و هر سود
در این بازار اگر سودی ست،با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیش تر زانکه چو گردی ز میان برخیزم
مستورگان مصر ز دیدار یوسفی
هر یک ترنج و دست بریدن گرفت باز
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر ان شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
ای خوش اندر گنج دل زر معانی داشتن
نیست گشتن لیک عمر جاودانی داشتن
نقد ها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
در حسن تو را تنور گرم است
ما را بربند ما خمیریم
ای خوش اندر گنج دل زر معانی داشتن
نیست گشتن لیک عمر جاودانی داشتن
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |