مشاعرۀ سنّتی

[hami_life]

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم اید غمی از نو به مبارکبادم

 

[anathema]

من آن نقش آفرين نقاش پيرم
تو آن نقشی که در دامت اسيرم
زدم بر پرده صد بارت دريغا
نه آن بودی که هستی در ضميرم

 

[sara60]

منم آسمان ابری ، تويی آفتاب شرقی
به اميد آن پگاهم که برافکنی نقابی

 

[anathema]

يکی از عقل می لافد ، يکی طامات می بافد
بيا کين داوريها را به پيش داور اندازيم

 

[zarnaz_a]

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

 

[hami_life]

می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است

 

[sara60]

تا از نتيجه فلک و طور دور اوست
تبديل ماه و سال و خزان و بهار هم

 

[anathema]

منم افتاده در سيلي اگر مجنون آن ليلي
ز من گر يک نشان خواهد نشاني هاش بنمايم

 

[hami_life]

مرا دردیست اندر دل
اگر گویم زبان سوزد
اگر پنهان کنم ترسم
که مغز استخوان سوزد

 

[sara60]

در هوش تو ، در گوش تو ، واند دل خاموش تو
اينها چه باشد تو منی ، وين وصف عامت می کنم

 

[karo7]

سلام دوستان عزیز

من محکوم شکنجه اي مضاعفم !
اين چنين زيستن و اين چنين درميان شما زيستن
با شما زيستن که دير دوستدارتان بوده ام !​

 

[hami_life]

مردم ز غمت مردم رحمی به دلم جانا
دانی که چه می خواهم ای دخترک دانا

 

[karo7]

انکار عشق را
چنين که به سرسختي پا سفت کرده ای
دشنه ئي مگر
به آستين اندر
نهان کرده باشي. –
که عاشق
اعتراف را چنان به فرياد آمد
که وجودش همه
بانگي شد.

 

[باران بهاری]

از رشک سوختم به رقیبان سخن نگو
گر می کنی برای خدا پیش من نگو

 

[karo7]

وينان
دل به دريا افکنانند،
به پای دارنده آتش ها –
زندگانی
دوشادوش مرگ
پيشاپيش مرگ

 

[hami_life]

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سراید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر براید

 

[sheida244]

گوش فرا ده
به صداي سخن آرزوها
زيرا آرزوها به مانند زندگي به نيكي سخن مي‌گويند

(جبران خليل جبران)

 

[karo7]

در اينجا چهار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب در هر نقب چندين حجره
در هرحجره چندين مرد در زنجير...

 

[کافر خداپرست]

روزه يک‌سو شد و عيد آمد و غم‌ها برخاست
مي‌ به ميخانه بجوش آمد و مي‌بايد خواست!

 

[karo7]

افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد

 

[کافر خداپرست]

دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت: با ما منشين کز تو سلامت برخاست!

 

[باران بهاری]

در دفتر طبیب خرد باب عشق نیست
ای دل به درد خو کن و نام دوا مپرس

 

[باران بهاری]

دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت: با ما منشين کز تو سلامت برخاست!

تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس
کز اشتیاق جمالت چه اشک می ریزند

 

[karo7]

تو را صدا کردم
در تاریک ترین شب ها دلم صدایت کرد
و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی

 

[کافر خداپرست]

ياد باد آن‌که ز ما وقت سفر ياد نکرد
به وداعي دل غم‌ديده‌ي ما شاد نکرد!

 

[karo7]

در اين زنجيرنان هستند مرداني که
مردار زنان را دوست مي دارند
دراين زنجيريان هستند مرداني که در رويايشان هر شب
زني در وحشت مرگ از جگر بر مي کشد فرياد
من اما در زنان چيزي نمي يابم ...

 

[sheida244]

داني كه چيست دولت ديدار يار ديدن
در كوي او گدائي بر خسروي گزيدن

 

[sheida244]

مسجود ملائك چو شد آدم زعلي شد
آدم چو يكي قبله و مسجود علي بود

 

[karo7]

ناگه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه گر و کوره خر و کوزه فروش

 

[کافر خداپرست]

شهر خالي است ز عشاق، بود کز طرفي
مردي از خويش برون آيد و کاري بکند؟
حافظ