من عاشقی کردم تو اما "سرد" گفتی:
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد!
باشد ولم کن باخودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او//نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
من عاشقی کردم تو اما "سرد" گفتی:
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد!
باشد ولم کن باخودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد
دل زدستش روی خاك افتاده بوددلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او//نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
دل زدستش روی خاك افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود
در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش//آب حیوان میرود هر دم ز اقلامم هنوز
ز چشمت اگر چه که دورم هنوز
پر از اوج و عشق و غرورم هنوز
درورطه ای از عشق وعقل افتاده بودم
زانطرّهی پرپیچ و خمسهلاست اگر بینم ستم//از بند و زنجیرش چه غم هرکس که عیّاری کند
درورطه ای از عشق وعقل افتاده بودم
چون عشق ِتو در ظرف ِعقلم جا نمی شد
می خواستم ناگفته هایم را بگویم
یا بغض می آمد سراغم یا نمی شد
زینسان كه عشق در دلم امروز خانه ساختدر ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت//جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
زینسان كه عشق در دلم امروز خانه ساخت
میبایدم به درد دل جاودانه ساخت
چون مرغ زخم خورده برون شد ز سینه دل
آن بال و پر شكسته كجا آشیانه ساخت؟
چرا؟![]()
مشاعره مشکوکیست!!
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف//مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
چرا؟
یقین میدان که اینجا مذهب عشق
ورای مذهب هفتاد و اند است
یک مدتی ارکان بدی، یک مدتی حیوان بدیهیچ! بگذریم!
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد//ای شاخ گل رعنا از بهر که میرویی
هیچ! بگذریم!
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد//ای شاخ گل رعنا از بهر که میرویی
یک مدتی ارکان بدی، یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو، جانانه شو
یک مدتی ارکان بدی، یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو، جانانه شو
دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر منوز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود//کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
دل در تف عشق افروخت، گردون لباس سیه دوخت
از آتش آه من سوخت، در آسمان اختر من
وفا داری و حق گویی نه کار هر کسی باشد...........غلام عاصف ثانی جلال الحق والدینم
میسوزم از اشتیاقت، در آتشم از فراقت
کانون من، سینه من، سودای من، آذر من
زنده کنند و باز پر و بال نو دهندیک بیت هم کفایت است مرا!
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو//اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
تو درخت روشنایی، گل مهر برگ و بارتنه من از پردا تقوا بدر افتادم و بس ....... پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
زنده کنند و باز پر و بال نو دهند
هر چند بر کنید شما پر و بال گل
من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگملب باز مگیر یک زمان از لب جام//تا بستانی کام جهان از لب جام
من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم
روح از افلاک و تن از خاک، در این ساغر پاک
از در آمیختن آمیختن شادی و غم دلتنگم
از دل تو در دل من نکته هاست آه چه ره است از دل تو تا دلممرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا//بگو که در دل تو چیست چیست عزم تو را
از دل تو در دل من نکته هاست آه چه ره است از دل تو تا دلم
گر نکنی بر دل من رحمتی وای دلم، وای دلم،وا دلمبدرود
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو /یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درومن اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه ازین اهل زمانم
(مولانا)
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو /یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو
ما را چه به بدبختی لبنان و فلسطین؟!/ جایی که وطن یکسره در آه و فغان است... ای غره به همدردی غزه و لبنان/ این کرد و بلوچ است که در حسرت نان استویرانه به بومان بگذاریم چو بازانما بوم نه ایم از چه در این بوم رسیدیم(مولانا)
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد.......هر دلی از حلقه در ذکر یارب یاربستما را چه به بدبختی لبنان و فلسطین؟!/ جایی که وطن یکسره در آه و فغان است... ای غره به همدردی غزه و لبنان/ این کرد و بلوچ است که در حسرت نان است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |