>>> * محفل دل سوختگان * <<<

behnam_elec

کاربر بیش فعال

یک شبی مجنون نمازش را شکست/بی وضو در کوچه لیلا نشست



گفت یا رب از چه خوارم کرده ای/بر صلیب عشق دارم کرده ای


نیشتر عشقش به جانم می زنی/دردم از لیلاست انم می زنی


گفت ای دیوانه لیلایت منم/در رگ پیداو پنهانت منم


سالها با جور لیلا ساختی/من کنارت بودم و نشناختی


سوختم در حسرت یک یا ربت/غیر لیلا بر نیامد از لبت


روز و شب او را صدا کردی ولی/دیدم امشب با منی گفتم بلی


مطمئن بودم به من سر می زنی/در حریم خانه ام در می زنی



مرد راهم باش تا شاهت کنم/صد چو لیلا کشته در راهت کنم

 

behnam_elec

کاربر بیش فعال
ای بــیوفـــا، راز دل بشـــنو ، از خموشی مــن
این سکوت مرا ناشنیده مگیـــر
ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال مــن بنگر
سوز و ساز دلم را ندیده مگیـــر

امشــب که تو ، در کنار مــنی ، غمگسار مــنی
سایه از سر مــن تا سپیده مگیـــر
ای اشک مــن ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم
وقت دیدن او ، راه دیده مگیـــر

دل دیوانه ی مــن به غیر از محبت گناهی ندارد ، خدا داند
شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ، پناهی ندارد ، خدا داند
مــنم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند
به جز این اشک سوزان ، دل نا امیدم گواهی ندارد ، خدا داند

ای بیوفـــا، راز دل بشنو ، از خموشی مــن ، این سکوت مرا ناشنیده مگیـــر
ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال مــن بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیـــر

دلم گیرد هر زمان بهانه ی تو ، سرم دارد شور جاودانه ی تو
روی دل بود به سوی آستانه ی تو
چو آید شب ، در میان تیرگی ها ، گشاید تن ، روح مــن به شور و غوغا
رو کند چو مرغ وحشی ، سوی خانه تو

ای بیوفـــا، راز دل بشنو ، از خموشی مــن ، این سکوت مرا ناشنیده مگیـــر
ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال مــن بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیـــر

امشب که تو ، در کنار مــنی ، غمگسار مــنی
سایه از سر مــن تا سپیده مگیـــر
ای اشک مــن ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم
وقت دیدن او ، راه دیده مگیـــر
 

morta

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا رو شكر من هنوز به سن دل سوختگي نرسيدم :confused:
مگر نه ... ;)
 

مهرا

عضو جدید
سلام
ببخشید که دیر جواب دادم
وای بهنام جان چقدر اتفاقات بدی برات اوفتاده شاید باورت نشه ولی واقعا ناراحت شدم

بزار باهات یه خورده دعوا کنم
اول تو چرا زدی تو گوشش؟؟؟؟به چه اجازه ای؟؟؟ آدم میزنه تو گوش عشقش؟؟؟ مثلا تو مجنونی؟؟؟؟
دما تو چرا جلوش یه دختر دیگه رو تحویل گرفتی؟؟؟؟
چرا گذاشتی غرورشو بشکنه؟؟؟؟
با این کارت هر دختر بود آتیش میگرفت

بهنام آقا لج نکن برو بزار هر دوتاتون آرامش بگیرید
راست میگه اگر جدا شده به خاطر خودت بوده
یه سری مسائل هست که پسرا متوجه نمیشن تو همه ی دخترا صادق نیست ولی درسته
بهش فرصت بده به خودتم بزارید تو این مدت همه چی عوض شه
اگر مردی(جهت درست خواندن: موردی) !!!!!!!!! اگر نابود شدی!!!! اگر دیگه..........
خود خدا امکان زندگی دوباره رو داده
بزار جوونه بزنید بزار گل بدید
به خدا دارید با آیندتون بازی میکنید سر یه چیز الکی به خدا
اون اشتباه بزرگتر....
 

مهرا

عضو جدید
صاحب تاپیک کجایییییییییی؟؟؟؟
حداقل بیا یه سری بزن


بچه من میام اینجا تا لب مرز گریه میرم
(لب مرزش چون نمیتونم گریه کنم اگر میتونستم گریه میکردم)
خدا به من صبر بده

بچه ها راستی تولدمه
اعجوبه ای متولد شده ها
 

behnam_elec

کاربر بیش فعال
سلام
ببخشید که دیر جواب دادم
وای بهنام جان چقدر اتفاقات بدی برات اوفتاده شاید باورت نشه ولی واقعا ناراحت شدم

بزار باهات یه خورده دعوا کنم
اول تو چرا زدی تو گوشش؟؟؟؟به چه اجازه ای؟؟؟ آدم میزنه تو گوش عشقش؟؟؟ مثلا تو مجنونی؟؟؟؟
دما تو چرا جلوش یه دختر دیگه رو تحویل گرفتی؟؟؟؟
چرا گذاشتی غرورشو بشکنه؟؟؟؟
با این کارت هر دختر بود آتیش میگرفت

بهنام آقا لج نکن برو بزار هر دوتاتون آرامش بگیرید
راست میگه اگر جدا شده به خاطر خودت بوده
یه سری مسائل هست که پسرا متوجه نمیشن تو همه ی دخترا صادق نیست ولی درسته
بهش فرصت بده به خودتم بزارید تو این مدت همه چی عوض شه
اگر مردی(جهت درست خواندن: موردی) !!!!!!!!! اگر نابود شدی!!!! اگر دیگه..........
خود خدا امکان زندگی دوباره رو داده
بزار جوونه بزنید بزار گل بدید
به خدا دارید با آیندتون بازی میکنید سر یه چیز الکی به خدا
اون اشتباه بزرگتر....

سلام عزیزم
ببین خانومم من دیگه شدم نفرت فقط و فقط نفرت نه چیزه دیگه ای
راهی بود که خودش انتخاب کرده
من روحیهای داشتم که همه حسرتشو میخوردن اما اون همه رو کشت
اون به خودش اجازه داد که برای عشقمون به تنهایی تصمیم بگیره و جدای بود اون تصمیم شوم
من با هزارو یه احساس که اصلا درکش نمیکنو 14 ماه سر کردم
ام اون چب تو بغل و فکر و دستای یکی دیگه بود
اینم عکسمه اگه ضایعم بگو
اگرم نه که حق بده دلم ازش پاک نشه
من عاشق غرورش بودم چون با غرورش چند جا سر منو بالا گرفته بود
اونم خیلی بهش مینازید
با این کارم کل دارایشو ازش گرفتم
خیلیم خوشحالم
تو این چند وز روزگارمو سیاه کرده هی زنگ و اس میده که بیا شروع کنیم اما ....................
حرف از شروع رو نزن عزیزم
بهت گفنم اگه برا *** یا خوشگذرانی میخواستمش برام نبود که تو اینمدت چی گذشته اما چون عاشقش بودم بول که هیچ کسی نمیتونه قبول کنه
تو این راه فقط یه بار برای یه نفر هستو بس
عزیزم یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه
منم تو این چند وقته دلم بیچارم کرده اما وقتی به بلای که سرم اورده میفتم
نمیتونم نمیشه باور کن نمیشه
اینم بدون خدا اگه چیزی رو ازت بگیره مطمئنن یه چیزهبهتر بهت میده
اینو بهت قول میدم
الن که دارم اینو میگم دلم ترکیده از بین رفته حسم کور شده
نمیتونم ادامه بدم بای:cry:
 

مهرا

عضو جدید
اون هر کاری کرده باشه دلیلی برای این نیست که تو با نفرت باهاش برخورد کنی
تو خودت معصومی؟؟تا حالا اشتباه نکردی؟؟؟؟ خوب اون اشتباه کرده
واقعا نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم تا با دیده نفرت بهش نگاه کنی وضع بهتر که نمیشه هیچ بدتر هم میشه
هر دوتاتون داغون میشید
دوباره شروع نکن ولی جلو دید همدیگه هم نباشید
اگر برای تو سخته برای اون سخت تره
 

behnam_elec

کاربر بیش فعال
اون هر کاری کرده باشه دلیلی برای این نیست که تو با نفرت باهاش برخورد کنی
تو خودت معصومی؟؟تا حالا اشتباه نکردی؟؟؟؟ خوب اون اشتباه کرده
واقعا نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم تا با دیده نفرت بهش نگاه کنی وضع بهتر که نمیشه هیچ بدتر هم میشه
هر دوتاتون داغون میشید
دوباره شروع نکن ولی جلو دید همدیگه هم نباشید
اگر برای تو سخته برای اون سخت تره
سلام عزیزم

منم همینو میخوام
کسی یه روز تمام زندگیمو براش میدادمو
حاضرم تمام زندگیم بشینم و به تماشای عذاب کشیدنش بشینم و بس
از دلم خبر نداری چون دیگه دلی نمونده وقتی یه دختری بهم اظهار تمیل میکنه در من فقط خشم جمع میشه و بس
امیدوارم تو این طعمو نچشی گلم
 

مهرا

عضو جدید
سلام بچه ها
من از یه روز قبل ...........از یه هفته قبل............... از یه ماه قبل............ از یه سال قبل منتظر فردا 12/13ام خیلی خوشحااااااااااااللللللللللللم در حد مرگگگگ
گفتم بیام خوشحالیمو با بچه های دلسوخته تقسیم کنم
امیدوارم همتون مثل من خوشحال باشید


good luck
 

مهرا

عضو جدید
سلام علیکم به دلسوخته های محترم
دلسوخته ها تموم شدن که به اینجا سر نمیزنن؟؟؟؟؟
 

Medical_eng87

عضو جدید
کاربر ممتاز

 

TANIA_ENG

عضو جدید

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت):w04::w04::w04::crying::crying2::crying2:
 

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت):w04::w04::w04::crying::crying2::crying2:

ماشالله به این همه خریت :eek:
 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زانوهامو بغل كرده بودمو نشته بودم كنار ديوار
ديدم يه سايه افتاد روم
سرم رو آوردم بالا
نگاه كرد تو چشمام، از خجالت آب شدم
تمام صورتم عرق شرمندگي پر كرد
گفت:تنهايي
گفتم:آره
گفت:دوستات كوشن؟
گفتم: همشون گذاشتن رفتن
گفتي: تو كه مي گفتي بهترين هستن!
گفتم:اشتباه كردم
گفتي: منو واسه اونا تنها گذاشتي
گفتم:نه
گفتي:اگه نه،پس چرا ياد من نبودي؟
گفتم:بودم
گفتي:اگه بودي،پس چرا اسمم رو نبردي ؟
گفتم:بردم، همين الان بردم
گفتي:آره،الان كه تنهايي،وقت سختي
گفتم:…..(گر گرفتم از شرم - حرفي واسه جواب نداشتم)
-سرمو اينداختم پايين-
گفتم:آره
گفتم:تو رفاقتت كم آوردم،منو بخش
گفتي:ببخشم؟
گفتم:اينقدر ناراحتي كه نمي بخشي منو؟ حق داري...
گفتي:نه! ازت ناراحت نبودم! چيو بايد مي بخشيدم؟
تو عزيز تريني واسم،تو تنهام گذاشتي اما تنهات نذاشته بودمو نمي ذارم
گفتم:فقط شرمندتم
گفتي:حالا چرا تنها نشستي؟
گفتم:آخه تنهام
گفتي:پس من چي رفيق؟
من كه گفتم فقط كافيه صدا بزني منو تا بيام پيشت
من كه گفتم داري منو به خاطر كسايي تنها مي ذاري كه تنهات مي ذارن
اما هر موقع تنها شدي غصه نخور،فقط كافيه صدا بزني منو
من هميشه دوست دارم، حتي اگه منو تنها بزاري...
هميشه مواظبت بودم، تو با اونا خوش بودي، منو فراموش كردي تو اين خوشي...
اما من مواظبت بودم، آخه رفيقتم، دوست دارم...
ديگه طاقت نياوردم، بغض كردمو خودمو اينداختم بغلت، زار زدم، گفتم غلط كردم...
گفتم شرمنده ام، گفتم دوست دارم، گفتم دستمو رها نكن كه تو خودم گم بشم
گفتم دوست دارم…
گفتم: داد مي زنم تو بهترين رفيقيييييييييييييييي
بغلت كردم گفتم: تو بن بست رفيقي
يك كلام، خدا تو بهتريني:gol::gol::gol:
 

TANIA_ENG

عضو جدید
در انتهای راهروی نیمه تویل دادگاه چشمم به پسر جوانی افتاد که کیفش را روی دوشش انداخته و یک پایش را به دیوار تکیه داده بود.
لباسهای شیکی به تن داشت اما در چشمان روشنش غم نهفته ای بیداد می کرد.
وسوسه شدم بروم جلو و علت حضورش را در دادگاه بپرسم.
به محض پرسیدن سوالمایش را از روی دیوار به زمین گذاشت و به طرف یکی از نیمکت ها رفت و بر روی آن نشست.
سپس با کلافگی دستهایش را لای موهایش فرو برد و در حالی که به نقطه ای نامعلوم خیره شده بود لب به سخن گشود: « چند سال پیش توی دانشکده مون متوجه نگاه های سنگین یه دختر شدم. راستش اون اوایل خواستم اهمیتی ندم ولی حرکاتش باعث شد که کم کم نظرم نسبت بهش جلب شه و احساس کنم بهش علاقه مندم و همین باعث شد که ازش خواستگاری کنم و اونم بدون معطلی درخواست منو قبول کرد.
زندگیمون بد نبود میترا علاقه ی وافری به من داشت و من تعجب می کردم که آخه چی توی من دیده که انقدر شیفتم شده.
همین علاقه ی بیش از اندازه ی اون باعث شد منم عاشقش بشم.
تا اینکه یه روز مشغول تماشای آلبوم شخصی میترا بودم که ناگهان از زیر یکی از عکسها، عکسی به پایین افتاد.
با کنجکاوی عکس رو برداشتم، خیلی عجیب بود، شباهت خیلی زیادی به من داشت، طوری که خودم یک لحظه به شک افتادم، ولی مطمئن بودم که این عکس من نیستم.
تنم یخ کرد و وا رفتم. با عصبانیت به طرف میترا رفتم و ازش توضیح خواستم.
اون اولش خیلی سعی کرد که آرومم کنه، ولی وقتی دید که به هیچ وجه آروم نمیشم، عصبانی تر از من شد و گفت که چند سال پیش عاشق یه پسره شده اما نتونسته بهش برسه، بعد هم من بدبخت که شباهت بیش از حدی به اون شخص داشتم سر راهش سبز میشم و اون فکر میکنه با ازدواج با من می تونه این خلا رو پر کنه.
پسر جوان به اینجا که رسید، دستش را درون کیفش کرد و همان عکس را بیرون آورد و ادامه داد: حالا با این عکس اومدم دادگاه تا تقاضای طلاق بدم. دیگه حالم از عشق و عاشقی بهم میخوره. وقتی فکر می کنم میترا تو تمام این مدت به یاد کس دیگه ای به من عشق می ورزیده حالم از میترا و خودم بهم می خورد.
در همین هنگام در یکی از اتاقها باز شد و اسم او را خواندند.
پسر جوان در حالی که بلند میشد آهی از سر ناامیدی کشید و سپس راهی اتاق قاضی شد...
 

TANIA_ENG

عضو جدید
اي توديروزوامروزمن،من كه فردارابه پايت ريختم ديگرچه خواهي ،من كه باخوب وبدتوساختم،آبرويم رابه خاك انداختم.
من كه همچون بُت پرستي پرستيدم تورا،هركجارفتم فقط ديدم توراباتمام گريه هاازدست تومي شكستم بُغض ومي خنديدم توراپس...
پس چراآزوردنم رادوست داري،حسرت وغم خوردنم رادوست داري! :w04::crying2::crying::w04::w04::crying2::w04:
 

behnam_elec

کاربر بیش فعال
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت):w04::w04::w04::crying::crying2::crying2:

سلام
لاه متاسفنه پسرا خیلی بدبختن تمامعشقشونو ابراز میکننو بی وفایی میبینن
اما دخترا چی همیشه باید تشنه نگهشون داری اذییتشون کنی هر کار خواستی باهاشون بکنی غرورشونو بشکنی با قطره چکون بهشون ابراز علاقه کنی تا با هات بمونن
واقعا هدف خدا از خاقت اینا چی بوده من در عجبم
 

TANIA_ENG

عضو جدید
تو مي روي ومن فقط نگاهت مي كنم،تعجب نكن كه چراگريه نمي كنم بي تويه

عمرفرصت براي گريستن دارم امّابراي تماشاي توهمين بك لحظه باقي است

وشايدهمين يك لحظه اجازه ي زيستن درچشمان توراداشته باشم.
:w04::crying2::w04::crying2::w04::crying2:
 

TANIA_ENG

عضو جدید
رويايي ديدم. رويايي غريب، دررويا يك آرزوي من برآورده مي شد هر آرزويي كه مي خواستم
اما من آروزي ثروت يا خانه اي باشكوه نكردم آنچه آرزو كردم تنها يك روز ديگر در كنار تو بود يك روز ديگر ... زماني ديگر و غروبي ديگر در كنار تو ...!
و آن گاه شايد راضي مي شدم اما مي دانم همان يك روز باتو بودن باز هم در دل من تمناي يك روز ديگر با تو بودن را در دلم مي خواهد !‏
 

angella

عضو جدید
برنگرد....
که برنمیگردی تو هیچوقت...
نمیخواهمم داشته باشمت نترس!
فقط بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن تا ببینمت...
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است.
 

Similar threads

بالا