ما چگونه ما شدیم....

spow

اخراجی موقت
هر بار که به ایران می آیم مثل بقیه کسانی که مدتها دور از ایران بوده اند محو تماشای تغییرات می شوم. از ظاهر آدمها و مکانها گرفته تا رفتارها. در طی این ده سال این بار چهارم است که به ایران برمی گردم، این بار بعد از دو سال و نیم. هنوز بیست روز از رسیدنم نگذشته اما در این مدت آنقدر خبر طلاق، اعتیاد، قتل، تجاوز، کلاهبرداری و از این دست را از زبان خانواده و دوستانم شنیده ام که دلم می خواهد برگردم و سرم را بکنم در اینترنت و خیال کنم همه ایران فقط آن مشکلات سیاسی است. پیش خودم می گویم قبلا ها این خبرها فقط در صفحه حوادث روزنامه بود و «با شما مشورت می کنم» زن روز. حالا مدام باید بشنوی که برای دوستان و نزدیکانت این اتفاقها افتاده. چقدر تلخی به زندگی هامان نزدیک شده. برای کسانی که در بطن این ماجراها بوده اند شاید این تغییرات چندان وحشتناک نباشد یا به چشم نیاید. یاد لحظه هایی می افتم که فرزند دوستان یا بستگانم بعد از مدتی دیده ام و از مشاهده بزرگ شدنش تعجب کرده ام و آنها گفته اند ئه؟ بزرگ شده است؟ تغییر کرده است؟ با هر که از حیرت و تاسفم از این چیزها حرف می زنم می گوید ای بابا ما دیگر عادت کرده ایم. چه دردناک است که آدمها به چنین اتفاقهایی عادت کنند.
حالا کاش فقط شنیدن خبر بود. کافیست پایت را بیرون بگذاری و ببینی در خیابانها و خانه ها چه می گذرد. این روزها فقط از خودم می پرسم چرا مردم اینطوری شده اند؟ چرا اینقدر بداخلاق و تلخ و عصبانی اند؟ چرا همه با هم دعوا دارند؟ چرا به نظر می رسد از نظر روانی مشکل دارند؟ چرا همه فقط به فکر خودشانند و ذره ای به دیگری رحم نمی کنند و عطوفت ندارند؟ ماشینها در جاده به هم چسبیده اند و هیچ کس راه به آن یکی نمی دهد. من خودم راه پیدا کنم و ماشینم را در ببرم آن یکی به درک. اصلا به این نتیجه رسیده ام که فرهنگ «گور-بابای-دیگری» به شدت در ایران رواج یافته است. رفتارها آنقدر زننده اند که دقیقا آدم را یاد همین واژگان می اندازند. مهم من هستم. نهایتش من و خانواده ام. من خوش باشم، راحت باشم، ماشینم و خانه ام و موکتی که انداخته ام روی زمین تمیز باشد به درک که آشغالم را توی کوچه می اندازم یا در جنگل یا خیابان. کسی به دختر و خواهر و مادر من متلک نگوید و اذیتشان نکند به درک که یکی دارد زیر آزار و اذیتهای من یا کس دیگر بال بال می زند. من ساعت سه نصفه شب دستم را بگذارم روی بوق که همراهم عجله کند و بیاید، گور بابای جماعتی خوابیده اند. من تقلب کنم، کلاهبرداری کنم، رشوه بگیرم و بدهم و کار خودم را راه بیاندازم به درک اسفل السافلین که اینها جرم است و تجاوز به حق دیگری.
تلویزیون را که روشن می کنی، سریالهای به قول خودشان طنزشان پر است از دعوا و فحش. علنا فحش. به ضرب این دو می خواهند مردم را بخندانند. مردمی که به تماشای دعوا و فحش عادت کنند و خنده شان بگیرد چگونه متوجه قباحت این چیزها باشند. سالهای قبل که سریالها را با خانواده ام نگاه می کردم همه با هم اعتراض می کردیم که چرا این همه بد وبیراه؟ این بار فقط من بودم که تعجب می کردم. سردرد می گیری از بس سر هم داد می کشند. فحش و دعوا به وفور هست اما دو تا موسیقی شاد را باید با دقت بگردی و صبر و استواری به خرج دهی تا از تلویزیون بشنوی. این است پیام رسانه ما. شاد بودن عیب دارد اما فحش و دعوا نه. چهره ها افسرده اند. لبخند روی لبها نمی بینی. اگر هم ببینی انگار غمی پشتش نهفته است و از آن طرف روی درب ورودی مغازه ها چسبانده اند لطفا با لبخند وارد شوید. به چه و به که و با کدام دل خوش لبخند بزنم آخر.
میهمانی که می روی همین که وارد خانه می شوی حس می کنی وارد موزه یا کاخ شده ای. مبلها و فرشها و پرده هایی که نظیرش را تا کنون در منازل ندیده بودم. لباسها و طلا و جواهر ها و آرایشها همه چشم خیره کننده. همه اش ظاهر و تظاهر. می نشینی صحبت کنی. همه اش فضولی در کار این و آن. نمی دانم زندگی خصوصی دیگری چه جذابیتی برای این ملت دارد. باردار نشدن فلانی و دکتر نرفتنش. ازدواج پسر فلانی با دختری که مطلوب خانواده اش نبوده و طرد شدنش. حالا کاش فقط فضولی بود. جماعتی هستند که انگار نمی توانند طعن و نیش و کنایه را در کلامشان نگنجانند. آخر چه لذتی می بری که دیگری را بجزانی. ادبش کنی. دیده که من نخ دندان در حضور او به دندان کشیده ام که از بستگان نزدیک است. چند دقیقه بعد نخ دندانی برمی دارد و زل می زند به من و می گوید درست نیست جلوی دیگران نخ دندان بکشم. هزار حرکت و حرف نادرست دارد و بی ادبی نیست. اما باید درس ادب را به تو بدهد. گاهی می گویم انگار مردم مسابقه نیش و طعنه زدن گذاشته اند با هم. بی ادبی کردن. توهین کردن. انگار هر که بیشتر بتواند آن یکی را خرد کند زرنگتر است. انگار دل مردم پر است از عصبانیت از این و آن. از کینه. از نفرت. از سوءظن. خانواده ام مرتب بهم تذکر می دهند این را که گفتی او می رود و همچین برداشتی می کند ها. فلان چیز را نگویی، تو با حسن نیت می گویی، او می رود هزار تا برداشت دیگر می کند و هزارتای دیگر رویش می گذارد و برای دیگران تعریف می کندها. و من با دهانی باز نگاهشان می کنم و از ماجراهایی که خودشان تعریف می کنند متوجه می شوم که بی راه نمی گویند و آدمها چه قدرت تفسیر خارق العاده ای دارند. که همین حرف ساده تو چگونه می تواند محل بدگمانی شود و چه کارها که دستت بدهد و چه کدورتهایی که از سر همین ها پیش نیامده. آخر چرا باید حرفی را که می شود تعبیر خوب کرد بد برداشت کرد. لابد بس که بدی دیده ایم. پر شده ایم از بدگمانی و بی اعتمادی.
با دوستی که پنج سالی در چین دانشجو بوده و به تازگی برگشته صحبت می کردیم و می گفت خوب درکت می کنم. تا آدم از این محیط خارج نشود نمی تواند بخوبی درک کند چه در کشورش می گذرد. می گفت من حس می کنم در این پنج سال مردم «....» شده اند. همه به جان هم افتاده اند. پنج سال پیش اگر از هر ده مغازه دو تا سرت کلاه می گذاشتند الان حس می کنی هر ده تا می خواهند سرت کلاه بگذارند. می گفت من هم هفته های اول برگشتنم افسردگی گرفته بودم.
همه جای شهر پر است از پیامهای نوروزی خطاب به مسافرین که عزیزان! اخلاق خوش و روی باز از ملزومات سفر است و غیره. آخر به کدام دلخوشی روی خوش داشته باشد؟ آدمهای خوش اخلاق می بیند؟ با دوست مروت و با دشمن مدارا می بیند؟ مهربانی و اخلاق می بیند؟ امکانات مسافرتی خوبی برایش هست؟ همه اش حرف و فقط حرف. همه اش موعظه. کتابها و رسانه هامان پر است از حرفهای قشنگ. مهربان باشیم، لبخند بزنیم، دوست بداریم. آدمی با خواندن و شنیدن مهربان و انسان دوست و با اخلاق نمی شود. آدمی تا مزه مهربانی و لبخند و نوع دوستی در جانش ننشیند و ملکه ذهنش نشود نه تنها صاحب این فضایل نمی شود، که حتی تمایلی به کسب آنها ندارد. اینها هم با حرف و نوشته حاصل نمی شوند. در محیطی که تو را هل می دهد به سمت بداخلاقی و عصبانیت و بدگمانی و بی اعتمادی، مروت و مدارا و لبخند و خوش اخلاقی کیلویی چند.
نشسته ام و از خودم می پرسم آخر چرا؟ دارم، فرضیه هایی برای جواب دارم. اما از سر درد فقط دلم می خواهد بپرسم «آخر چرا». درست است که همه اینطور نیستند اما آنقدر تعداد آدمهای متفاوت کم است که چندان به نظر نمی آید. می دانم که عده ای می گویند سیاهنمایی می کنی. اما یکی بیاید سپیدنمایی کند و به من بگوید در رفتار مردم ما به طور کلی و در سطح وسیع در طی سالهای اخیر چه پیشرفتی حاصل شده؟ چرا سهم ما از زندگی شده است دروغ و ریا و تظاهر و کینه و نفرت و دزدی و بی رحمی و کلاهبرداری و بقیه بی اخلاقی ها و بداخلاقی ها؟ چه شد آن فرهنگ و تمدنی که باعث افتخار همه ماست اما ذره ای در احیای ارزشهایش تلاش نمی کنیم؟ چرا مهربانی و گذشت و نوع دوستی و انسانیت می رود که به تاریخ و کتابها و حافظه ها بپیوندد؟ رد این همه زخم چگونه قرار است از تن اخلاق و ارزشها پاک بشود؟ من فکر می کنم همین طوری پیش برود جانی باقی نمی ماند که با خشتش وطن را دوباره بسازیم...


به نقل از وبلاگ یک دوست
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوندم جالب بود اما من وقتی واسه تعطیلاتم برمیگردم شهر خودمون از تهران .همین حسو دارم:D تا میام جا بیفتم باید برم:cry:
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
این حرفها شاید گوشه ای از متنها...حرفهای درگوشی...درددلها...فریادها ویا اعتراضهاییست که هرکدام از ما درمسیر کارخود...درمحیط تحصیلمان ودرهزاران گروه وجامعه ای که ازانها منفک نیستیم هرروز وهرروزبا انها برخوردداریم
اینکه کجا بودیم وبه کجارسیده ایم ومقصد این کشتی اشفته حال دردنیای امروزی به کجاست (مصداق همان به کجا شتابان شده اینم امروز) تاثیرش را درروزهای اینده زندگیمان بخوبی نشان خواهدداد
اینکه ما از نقد ونقد شدن متنفریم ریشه درباورهایی دارد که یک روزه حاصل نشده اند
مطمئنا رفع عیوب زندگی روزمرمان انجا که شکل اجتماعی میگیرد نیاز به همتی دارد حاصل از همت مجموع افراد ان جامعه
مهم نیست چه دیدی درسیاست ...اقتصاد یا زندگی داریم
مهم اینه که بپذیریم امروز ما یک کشور عقب افتاده ایم
شاید بتوانیم به قافله علم وپیشرفت دنیای توسعه یافته باری به هرجهت دست پیدا کنیم ولی انچه درزیر پوست این شهر میگذرد را چه کنیم؟
با واقعیتهای عریان وپنهان فرهنگمان چه کنیم؟
دوستانی که علاقه داشته باشن این بحث رو ادامه بدیم میتونن کمک کنن بدون توجه به حاشیه ها وروزمرگیها(اعم ازسیاست ودین وقومیتهاو....)هربار یک موضوع رو نقد کنیم
میشه بدون توهین وتوپ وتشر عیبهایمان را بشناسیم ومطمئنا چاره ای نیز بررای این دردهای چرکین پیدا کنیم
به نزد من ان کس نکو خواه تست
که گوید فلان چاه درراه تست
هرانکس که عیبش نگویند پیش
هنرداند ازجاهلی عیب خویش

سعدی
برای شروع بحث هم با اجازه دوستان میخوام درمورد منابع نفتی ومنابع زیرزمینی بحث کنیم
مطمئنا نظر دوستان عزیز ادامه کار ومسیر نقد وبحث رو روشن خواهد کرد
موفق باشید
 

spow

اخراجی موقت
این هم مقاله ایست از یک سایت حامی دولت!
مهم هم نیست
ولی همین که بتونیم دلایل این وابستگی وعقب ماندگی رو تشخیص بدیم به نوبه خود کارمهمیست
من وتو نسلی هستیم که اگر!!همه چیز طبق روال عادی خود پیش برود مسئول این جامعه خواهیم بود
هرکدام درنقشی ومکانی

کارکرد نفت در جریان تحولات تاریخ معاصر ایران و مسیر اقتصادی کشور در سده اخیر، از جمله مسائل راهبردی در تحلیل‌های اقتصادی و اجتماعی ایران محسوب می‌شود.
واقعیت آن است که با اکتشاف نفت و نیاز روزافزون دنیای صنعتی به آن در مقام بزرگ‌ترین و مهم‌ترین منبع تامین انرژی و منابع اولیه انواع پلیمرها و پلاستیک‌ها، مسیر اجتماعی و اقتصادی بسیاری از کشورها و همچنین ایران، به‌کلی تغییر کرد. ورود نفت به بازارهای جهانی، صورت، ساختار و کارکرد تمامی نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی کشور را به‌شدت تحت تاثیر خود قرار داده است. به‌طوری که ماهیت و هویت این نهادها را وابسته به خود کرده است و اگر نفت نمی‌بود، تمامی مناسبات و معادلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهایی چون ایران دست‌خوش تغییرات و تحولات اساسی می‌گردید.
گروهی از کارشناسان بر این باورند که نفت مسبب اصلی توسعه نایافتگی کشور در ابعاد گوناگون است و همه مشکلات ما به‌گونه‌ای ناشی از اتصال به این منبع هنگفت از ثروت خدادادی می‌باشد. بنابراین اگر ایران نفت نمی‌داشت چه بسا اوضاعی بهتر و مناسب‌تر از وضع کنونی خود داشت.
اگرچه اوضاع ایرانِ بدون نفت را نمی‌توان با قطع و یقین ترسیم و تصویر نمود، اما نباید از تاثیرات منفی نفت در حوزه‌های گوناگون غافل بود.
در ادامه به‌بررسی عمده‌ترین کارکردهای نفت در نهادهای مختلف کشور می‌پردازیم:

1 – نفت، پوششی بر ناکارآمدی نظام اقتصادی
بزرگ‌ترین تاثیر منفی نفت در اقتصاد ایران، پوشش ضعف‌ها و ناکارآمدی‌های اقتصادی ایران است. ایران اگرچه از نظر بنیادهای تولید و فناوری و محیط کسب و کار جزء کشورهای غنی و پیشرفته نیست، اما ثروت کلان نفت که بدون زحمت و محنت در اختیار جامعه قرار گرفته است، کشور را در ردیف جوامع در حال توسعه و با درآمد سرانه نسبتاً بالا قرار داده است.
نفت واقعیات اقتصاد ضعیف و بیمار کشور را از نظر‌ها مخفی نگاه داشته، چراکه تعهدات مالی ما به‌راحتی با فروش نفت تامین شده است و هیچگاه احساس نیاز و کمبود نکرده‌ایم تا مغزها و دست هایمان را به تلاش و تکاپو در عرصه اقتصاد وادار سازیم. اگرچه ایران از لحاظ سرانه تولید کشوری غنی نیست ولی مصرف‌کننده‌ای بزرگ (به‌ویژه برای کالاهای لوکس) محسوب می‌شود. کافی است به بازارهایی چون خودرو و لوازم خانگی سری بزنیم. بهترین اجناس بزرگ‌ترین کمپانی‌های دنیا در بازارهای کشور به آسانی یافت می‌شوند. اما پولی را که صرف خرید این اقلام و اجناس می‌کنیم حاصل بهره‌وری نیروی کار و عوامل تولید نمی‌باشد، بلکه محصول درآمد نفت است که ما را در عین فقر، مستغنی و برخوردار نشان می‌دهد.
البته ذکر این مساله ضروری است که در ایران، حجم سایر منابع درآمدی دولت نظیر مالیات و میزان آنچه صادرات غیر نفتی نیز خوانده می‌شود (نظیر فولاد و ...) نیز به‌طریق غیر‌مستقیم وابسته به نفت است به‌طوری که نوسانات جهانی قیمت نفت به‌خوبی آثار خود را در سایر بخش‌های درآمد ملی کشور نشان می‌دهد.
2- حجیم ساختن و ناکارآمدی نظام بروکراسی در ایران
کافی است برای کار ساده‌ای چون اخذ پروانه ساختمان، دریافت گواهینامه رانندگی، ثبت یک مؤسسه یا شرکت، گرفتن تسهیلات، دادخواهی، انتقال یک سند و مواردی از این دست، به ادارات مربوطه مراجعه شود تا صحت این ادعا در همان برخورد نخست به اثبات برسد. علاوه بر کندی و لختی که از مظاهر عمده ناکارآمدی به‌شمار می‌آیند، نظام دیوان‌سالاری کشور فوق‌العاده حجیم است و همین امر چالاکی، انعطاف‌پذیری، سرعت و روزآمدی را از این سیستم سلب نموده و فساد و تبعیض را در آن به‌وجود آورده است.
موازی کاری، ضعف در نظام انگیزشی کارکنان، الگوی نابسامان ارتقاء در سازمان‌‌های دولتی، عدم شفافیت، کارشناسی ضعیف و غالبا تشریفاتی، کاغذ بازی، فساد و ... از دیگر نشانه‌های آشکار ضعف و ناکارآمدی نظام اداری کشور است که بخش عمده‌ای از آن به درآمدهای هنگفت نفت باز می‌گردد که این نظام معیوب را شاداب و سالم نشان می‌دهد.
به بیان دیگر درآمد نفت همچنان‌ که ناکارآمدی چرخه اقتصاد را در ایران پوشش داده است، نظام اداری کشور را نیز بیش از اندازه حجیم نموده و مبتلا به انواع مفاسد و معایب ساخته است. به نظر من اگه این قسمت حذف بشه بهتره.

3- اعطای قدرت مطلق به دولت و تضعیف نهادهای مردمی و مدنی
درآمدهای کلان نفتی که به‌طور مستقیم و مطلق در اختیار دولت قرار دارد، قدرتی مطلق به آن بخشیده است و مسیر به‌وجود آمدن، تقویت و توسعه نهادهای مستقل و قدرتمند مردمی را پیچیده و دشوار ساخته است؛ به‌طوری که می‌توان گفت هیچ نهاد مستقل مردمی قدرتمندی به جز نهاد تاریخی روحانیت، در ایران وجود ندارد.
احزاب سیاسی، مطبوعات و سازمان‌های مردمی (NGO) مصادیق نهادهای مدنی هستند که بررسی وضعیت عمومی آن‌ها، بیانگر این است که این این سازمان‌ها در جایگاه اصلی و واقعی خود قرار ندارند. احزاب سیاسی در ایران غالباً "دولت ساخته" هستند و نه "دولت ساز" (نقل از دکتر حداد عادل، پایگاه اطلاع‌رسانی یزد فردا مورخ 11/10/1387) به همین دلیل غالباً ناپایدار و ضعیف می‌باشند.
حکایت مطبوعات در ایران باز هم تاسف برانگیزتر است. چراکه همه مطبوعات به نوعی وابسته به سهمیه‌ها و یارانه‌های دولتی هستند و در پشت صحنه فعالیت اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها، افراد یا نهادهای قدرتمند حکومتی قرار دارند و به همین علت، مطبوعات همچنان‌که با سرانگشت حمایت مدیران متولد می‌شوند به راحتی نیز از بین می‌روند.
در مورد نهاد روحانیت که از آن به‌عنوان تنها نهاد مستقل مردمی در کشور یاد شد، اگرچه ایجاد
دستگاه‌های عریض و طویل آموزشی و فرهنگی نظیر دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و استخدام روحانیون در دستگاه‌های دولتی با استفاده از منابع نفتی و به‌علاوه ارتباط وثیق و عمیق گروه زیادی از روحانیون با دستگاه‌های سیاسی به‌دلیل ماهیت دینی نظام جمهوری اسلامی ایران، سهم و نقش دولت را در حوزه-های علمیه پررنگ‌تر ساخته است، اما با این وجود این دولت و حاکمیت است که به حوزه‌ها و نهاد روحانیت وابسته و محتاج است و نه بر عکس؛ چرا که مبانی مشروعیت نظام در آموزه‌های دینی تعریف شده است و طبعاً نهاد روحانیت متولی رسمی دین و مفسر منابع دینی در کشور است.
حاصل سخن آنکه درآمدهای نفتی به‌شدت دامنه فعالیت و حوزه نفوذ و تأثیر نهادهای مدنی و مردمی را در نظام سیاسی کشور محدود ساخته است. که این امر سبب بروز محدودیت‌ها و کارکرد واقعی سازمان‌ها شده است.
4- ضعف عمومی در فرهنگ نظم، تلاشگری و قناعت
درآمدهای حاصل از نفت که فرهنگ ضد بهره‌وری را در غالب نهادها و سازمان‌های کشور اشاعه داده‌اند، جایگزین فرهنگ شرعی و سنتی کار و قناعت در جامعه شده‌اند؛ به‌طوری که هم‌‌اکنون بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته، الگوی مصرفی متعادل‌تری از الگوی مصرفی کشور ما را در دستور کار خود دارند.
این معایب عمده و عمیق در فرهنگ اجتماعی و اقتصادی ما، به‌گونه‌ای آشکار به تزریق بی‌محابای درآمدهای نفتی در نظام اقتصاد ملی باز می‌گردد و مع‌الاسف به رنگ باختن عناصری چون وقت‌شناسی، تلاشگری، نظم و وجدان کاری انجامیده است. عناصری بنیادین که قطعاً و حتماً بدون آن‌ها هر نوع توسعه و پیشرفتی محال خواهد بود.

5- بحران انرژی و محیط زیست
یارانه‌های گشاده‌دستانه دولت در بخش انرژی که از طریق فروش نفت تأمین مالی می‌شود و مصرف مسرفانه سوخت در کشور، اصلی‌ترین دلیل بحران فزاینده انرژی و محیط زیست در ایران محسوب می‌گردد.
در کشور 70 میلیونی ایران بیش از کشورهای با جمعیت بالای 300 میلیون نفر گاز یا بنزین مصرف می‌شود و روند تخریب و تجدید منابع طبیعی در کشور، فرسایش‌ها، از بین رفتن جنگل‌ها و مراتع، خشکسالی، کاهش بارندگی و ... کشور را با بحران‌های جدی مواجه ساخته است.
در ایران به‌دلیل برخورداری از منابع عظیم نفتی، سوخت و حامل‌های انرژی هیچ‌گاه قیمت واقعی و منطقی نداشته‌اند و همین امر باعث شده که به دیگر منابع طبیعی، به‌عنوان ثروت ملی و عامل توسعه پایدار و متعادل در درازمدت توجهی نشود. این مساله، بحران بزرگ انرژی و محیط زیست را در ایران به‌وجود آورده است. اما متاسفانه باز به‌دلیل وجود درآمدهای نفتی، چنین بحرانی احساس نمی‌شود.
نتیجه‌گیری
اگرچه به‌نظر می‌رسد کارکردهای منفی سوء مدیریت درآمدهای نفت در ایران گسترده‌تر از منافع آن است، اما این موضوع نباید منافع و محاسن نفت را پنهان و پوشیده نگاه دارد.
نفت، در زمره سه مولفه اصلی قدرت کشور در مناسبات و معادلات بین‌المللی محسوب می‌گردد. (عوامل دیگر قدرت ملی ایران، مذهب و جغرافیای راهبردی کشور است). با توجه به وابستگی حیاتی عموم کشورهای دنیا و به‌ویژه کشورهای صنعتی و قدرت‌مند، به منابع انرژی، همه دولت‌ها رفتاری توام با احتیاط و مراعات با ممالک نفت‌خیز دارند و همین امر وزن خاصی در مذاکرات و چانه‌زنی‌های سیاسی به آن‌ها می‌بخشد.
از طرف دیگر نفت عاملی مهم در همبستگی و یکپارچگی ملی ایران محسوب می‌شود. چراکه تمام منافع حاصل از فروش نفت در اختیار دولت قرار می‌گیرد و همین مساله به تقویت جایگاه و پایگاه دولت مرکزی در ایران منجر گشته است. باید توجه داشت، ایران کشوری وسیع و دارای تنوع مذهبی و قومی است و برخورداری از حکومت مرکزی قوی شرط دوام اتحاد و انسجام ملی است. درآمد حاصل از نفت، عاملی قوی و بی‌بدیل در تقویت دولت مرکزی ایران بوده و کارکردی کلیدی در حفظ یکپارچگی ارضی ایران داشته است.
در پایان یادآوری این نکته ضروری است که آنچه از کارکردهای منفی درآمد نفت در ایران برشمردیم به ذات درآمدهای نفتی باز نمی‌گردد؛ بلکه به سوء مدیریت این درآمدها مربوط است.
نفتی که اکنون به عاملی منفی در اقتصاد ایران تبدیل شده است، با مدیریتی صحیح و خردمندانه می-تواند موتور توسعه ملی کشور شود. اما آنچه مانع تحقق این مهم شده است، مدیریت اشتباه حاکم بر درآمدهای نفتی بوده است. منبع: ایتان
منبع:اراده مردم!
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
این هم مقاله ایست از یک سایت حامی دولت!
مهم هم نیست
ولی همین که بتونیم دلایل این وابستگی وعقب ماندگی رو تشخیص بدیم به نوبه خود کارمهمیست
من وتو نسلی هستیم که اگر!!همه چیز طبق روال عادی خود پیش برود مسئول این جامعه خواهیم بود
هرکدام درنقشی ومکانی

کارکرد نفت در جریان تحولات تاریخ معاصر ایران و مسیر اقتصادی کشور در سده اخیر، از جمله مسائل راهبردی در تحلیل‌های اقتصادی و اجتماعی ایران محسوب می‌شود.
واقعیت آن است که با اکتشاف نفت و نیاز روزافزون دنیای صنعتی به آن در مقام بزرگ‌ترین و مهم‌ترین منبع تامین انرژی و منابع اولیه انواع پلیمرها و پلاستیک‌ها، مسیر اجتماعی و اقتصادی بسیاری از کشورها و همچنین ایران، به‌کلی تغییر کرد. ورود نفت به بازارهای جهانی، صورت، ساختار و کارکرد تمامی نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی کشور را به‌شدت تحت تاثیر خود قرار داده است. به‌طوری که ماهیت و هویت این نهادها را وابسته به خود کرده است و اگر نفت نمی‌بود، تمامی مناسبات و معادلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهایی چون ایران دست‌خوش تغییرات و تحولات اساسی می‌گردید.
گروهی از کارشناسان بر این باورند که نفت مسبب اصلی توسعه نایافتگی کشور در ابعاد گوناگون است و همه مشکلات ما به‌گونه‌ای ناشی از اتصال به این منبع هنگفت از ثروت خدادادی می‌باشد. بنابراین اگر ایران نفت نمی‌داشت چه بسا اوضاعی بهتر و مناسب‌تر از وضع کنونی خود داشت.
اگرچه اوضاع ایرانِ بدون نفت را نمی‌توان با قطع و یقین ترسیم و تصویر نمود، اما نباید از تاثیرات منفی نفت در حوزه‌های گوناگون غافل بود.
در ادامه به‌بررسی عمده‌ترین کارکردهای نفت در نهادهای مختلف کشور می‌پردازیم:

1 – نفت، پوششی بر ناکارآمدی نظام اقتصادی
بزرگ‌ترین تاثیر منفی نفت در اقتصاد ایران، پوشش ضعف‌ها و ناکارآمدی‌های اقتصادی ایران است. ایران اگرچه از نظر بنیادهای تولید و فناوری و محیط کسب و کار جزء کشورهای غنی و پیشرفته نیست، اما ثروت کلان نفت که بدون زحمت و محنت در اختیار جامعه قرار گرفته است، کشور را در ردیف جوامع در حال توسعه و با درآمد سرانه نسبتاً بالا قرار داده است.
نفت واقعیات اقتصاد ضعیف و بیمار کشور را از نظر‌ها مخفی نگاه داشته، چراکه تعهدات مالی ما به‌راحتی با فروش نفت تامین شده است و هیچگاه احساس نیاز و کمبود نکرده‌ایم تا مغزها و دست هایمان را به تلاش و تکاپو در عرصه اقتصاد وادار سازیم. اگرچه ایران از لحاظ سرانه تولید کشوری غنی نیست ولی مصرف‌کننده‌ای بزرگ (به‌ویژه برای کالاهای لوکس) محسوب می‌شود. کافی است به بازارهایی چون خودرو و لوازم خانگی سری بزنیم. بهترین اجناس بزرگ‌ترین کمپانی‌های دنیا در بازارهای کشور به آسانی یافت می‌شوند. اما پولی را که صرف خرید این اقلام و اجناس می‌کنیم حاصل بهره‌وری نیروی کار و عوامل تولید نمی‌باشد، بلکه محصول درآمد نفت است که ما را در عین فقر، مستغنی و برخوردار نشان می‌دهد.
البته ذکر این مساله ضروری است که در ایران، حجم سایر منابع درآمدی دولت نظیر مالیات و میزان آنچه صادرات غیر نفتی نیز خوانده می‌شود (نظیر فولاد و ...) نیز به‌طریق غیر‌مستقیم وابسته به نفت است به‌طوری که نوسانات جهانی قیمت نفت به‌خوبی آثار خود را در سایر بخش‌های درآمد ملی کشور نشان می‌دهد.
2- حجیم ساختن و ناکارآمدی نظام بروکراسی در ایران
کافی است برای کار ساده‌ای چون اخذ پروانه ساختمان، دریافت گواهینامه رانندگی، ثبت یک مؤسسه یا شرکت، گرفتن تسهیلات، دادخواهی، انتقال یک سند و مواردی از این دست، به ادارات مربوطه مراجعه شود تا صحت این ادعا در همان برخورد نخست به اثبات برسد. علاوه بر کندی و لختی که از مظاهر عمده ناکارآمدی به‌شمار می‌آیند، نظام دیوان‌سالاری کشور فوق‌العاده حجیم است و همین امر چالاکی، انعطاف‌پذیری، سرعت و روزآمدی را از این سیستم سلب نموده و فساد و تبعیض را در آن به‌وجود آورده است.
موازی کاری، ضعف در نظام انگیزشی کارکنان، الگوی نابسامان ارتقاء در سازمان‌‌های دولتی، عدم شفافیت، کارشناسی ضعیف و غالبا تشریفاتی، کاغذ بازی، فساد و ... از دیگر نشانه‌های آشکار ضعف و ناکارآمدی نظام اداری کشور است که بخش عمده‌ای از آن به درآمدهای هنگفت نفت باز می‌گردد که این نظام معیوب را شاداب و سالم نشان می‌دهد.
به بیان دیگر درآمد نفت همچنان‌ که ناکارآمدی چرخه اقتصاد را در ایران پوشش داده است، نظام اداری کشور را نیز بیش از اندازه حجیم نموده و مبتلا به انواع مفاسد و معایب ساخته است. به نظر من اگه این قسمت حذف بشه بهتره.

3- اعطای قدرت مطلق به دولت و تضعیف نهادهای مردمی و مدنی
درآمدهای کلان نفتی که به‌طور مستقیم و مطلق در اختیار دولت قرار دارد، قدرتی مطلق به آن بخشیده است و مسیر به‌وجود آمدن، تقویت و توسعه نهادهای مستقل و قدرتمند مردمی را پیچیده و دشوار ساخته است؛ به‌طوری که می‌توان گفت هیچ نهاد مستقل مردمی قدرتمندی به جز نهاد تاریخی روحانیت، در ایران وجود ندارد.
احزاب سیاسی، مطبوعات و سازمان‌های مردمی (NGO) مصادیق نهادهای مدنی هستند که بررسی وضعیت عمومی آن‌ها، بیانگر این است که این این سازمان‌ها در جایگاه اصلی و واقعی خود قرار ندارند. احزاب سیاسی در ایران غالباً "دولت ساخته" هستند و نه "دولت ساز" (نقل از دکتر حداد عادل، پایگاه اطلاع‌رسانی یزد فردا مورخ 11/10/1387) به همین دلیل غالباً ناپایدار و ضعیف می‌باشند.
حکایت مطبوعات در ایران باز هم تاسف برانگیزتر است. چراکه همه مطبوعات به نوعی وابسته به سهمیه‌ها و یارانه‌های دولتی هستند و در پشت صحنه فعالیت اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها، افراد یا نهادهای قدرتمند حکومتی قرار دارند و به همین علت، مطبوعات همچنان‌که با سرانگشت حمایت مدیران متولد می‌شوند به راحتی نیز از بین می‌روند.
در مورد نهاد روحانیت که از آن به‌عنوان تنها نهاد مستقل مردمی در کشور یاد شد، اگرچه ایجاد
دستگاه‌های عریض و طویل آموزشی و فرهنگی نظیر دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و استخدام روحانیون در دستگاه‌های دولتی با استفاده از منابع نفتی و به‌علاوه ارتباط وثیق و عمیق گروه زیادی از روحانیون با دستگاه‌های سیاسی به‌دلیل ماهیت دینی نظام جمهوری اسلامی ایران، سهم و نقش دولت را در حوزه-های علمیه پررنگ‌تر ساخته است، اما با این وجود این دولت و حاکمیت است که به حوزه‌ها و نهاد روحانیت وابسته و محتاج است و نه بر عکس؛ چرا که مبانی مشروعیت نظام در آموزه‌های دینی تعریف شده است و طبعاً نهاد روحانیت متولی رسمی دین و مفسر منابع دینی در کشور است.
حاصل سخن آنکه درآمدهای نفتی به‌شدت دامنه فعالیت و حوزه نفوذ و تأثیر نهادهای مدنی و مردمی را در نظام سیاسی کشور محدود ساخته است. که این امر سبب بروز محدودیت‌ها و کارکرد واقعی سازمان‌ها شده است.
4- ضعف عمومی در فرهنگ نظم، تلاشگری و قناعت
درآمدهای حاصل از نفت که فرهنگ ضد بهره‌وری را در غالب نهادها و سازمان‌های کشور اشاعه داده‌اند، جایگزین فرهنگ شرعی و سنتی کار و قناعت در جامعه شده‌اند؛ به‌طوری که هم‌‌اکنون بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته، الگوی مصرفی متعادل‌تری از الگوی مصرفی کشور ما را در دستور کار خود دارند.
این معایب عمده و عمیق در فرهنگ اجتماعی و اقتصادی ما، به‌گونه‌ای آشکار به تزریق بی‌محابای درآمدهای نفتی در نظام اقتصاد ملی باز می‌گردد و مع‌الاسف به رنگ باختن عناصری چون وقت‌شناسی، تلاشگری، نظم و وجدان کاری انجامیده است. عناصری بنیادین که قطعاً و حتماً بدون آن‌ها هر نوع توسعه و پیشرفتی محال خواهد بود.

5- بحران انرژی و محیط زیست
یارانه‌های گشاده‌دستانه دولت در بخش انرژی که از طریق فروش نفت تأمین مالی می‌شود و مصرف مسرفانه سوخت در کشور، اصلی‌ترین دلیل بحران فزاینده انرژی و محیط زیست در ایران محسوب می‌گردد.
در کشور 70 میلیونی ایران بیش از کشورهای با جمعیت بالای 300 میلیون نفر گاز یا بنزین مصرف می‌شود و روند تخریب و تجدید منابع طبیعی در کشور، فرسایش‌ها، از بین رفتن جنگل‌ها و مراتع، خشکسالی، کاهش بارندگی و ... کشور را با بحران‌های جدی مواجه ساخته است.
در ایران به‌دلیل برخورداری از منابع عظیم نفتی، سوخت و حامل‌های انرژی هیچ‌گاه قیمت واقعی و منطقی نداشته‌اند و همین امر باعث شده که به دیگر منابع طبیعی، به‌عنوان ثروت ملی و عامل توسعه پایدار و متعادل در درازمدت توجهی نشود. این مساله، بحران بزرگ انرژی و محیط زیست را در ایران به‌وجود آورده است. اما متاسفانه باز به‌دلیل وجود درآمدهای نفتی، چنین بحرانی احساس نمی‌شود.
نتیجه‌گیری
اگرچه به‌نظر می‌رسد کارکردهای منفی سوء مدیریت درآمدهای نفت در ایران گسترده‌تر از منافع آن است، اما این موضوع نباید منافع و محاسن نفت را پنهان و پوشیده نگاه دارد.
نفت، در زمره سه مولفه اصلی قدرت کشور در مناسبات و معادلات بین‌المللی محسوب می‌گردد. (عوامل دیگر قدرت ملی ایران، مذهب و جغرافیای راهبردی کشور است). با توجه به وابستگی حیاتی عموم کشورهای دنیا و به‌ویژه کشورهای صنعتی و قدرت‌مند، به منابع انرژی، همه دولت‌ها رفتاری توام با احتیاط و مراعات با ممالک نفت‌خیز دارند و همین امر وزن خاصی در مذاکرات و چانه‌زنی‌های سیاسی به آن‌ها می‌بخشد.
از طرف دیگر نفت عاملی مهم در همبستگی و یکپارچگی ملی ایران محسوب می‌شود. چراکه تمام منافع حاصل از فروش نفت در اختیار دولت قرار می‌گیرد و همین مساله به تقویت جایگاه و پایگاه دولت مرکزی در ایران منجر گشته است. باید توجه داشت، ایران کشوری وسیع و دارای تنوع مذهبی و قومی است و برخورداری از حکومت مرکزی قوی شرط دوام اتحاد و انسجام ملی است. درآمد حاصل از نفت، عاملی قوی و بی‌بدیل در تقویت دولت مرکزی ایران بوده و کارکردی کلیدی در حفظ یکپارچگی ارضی ایران داشته است.
در پایان یادآوری این نکته ضروری است که آنچه از کارکردهای منفی درآمد نفت در ایران برشمردیم به ذات درآمدهای نفتی باز نمی‌گردد؛ بلکه به سوء مدیریت این درآمدها مربوط است.
نفتی که اکنون به عاملی منفی در اقتصاد ایران تبدیل شده است، با مدیریتی صحیح و خردمندانه می-تواند موتور توسعه ملی کشور شود. اما آنچه مانع تحقق این مهم شده است، مدیریت اشتباه حاکم بر درآمدهای نفتی بوده است. منبع: ایتان
منبع:اراده مردم!


نمی خوام موضوع روسیاسیش کنم هرچند کلا ذات مطلب سیاسی هست ولی اگه نفت از چرخه اداره کشور حذف بشه ( به نوعی !) اما سو مدیریت نه به نظر وضع بدتر از این هم میشه

چیزی که الان داره این اتفاق می افته یعنی بخش کلانی از در آمدهای نفتی به نام ذخیره در حساب ذخیره ارزی از چرخه اقتصاد کشور حذف و بعدا غیب میشه (رجوع به بحثهای موجود در مجلس و سوالات نمایندگان مختلف از نهاد دولت در مورد برداشتهای هنگفت از حساب ذخیره ارزی )
 
  • Like
واکنش ها: spow

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر بار که به ایران می آیم مثل بقیه کسانی که مدتها دور از ایران بوده اند محو تماشای تغییرات می شوم. از ظاهر آدمها و مکانها گرفته تا رفتارها. در طی این ده سال این بار چهارم است که به ایران برمی گردم، این بار بعد از دو سال و نیم. هنوز بیست روز از رسیدنم نگذشته اما در این مدت آنقدر خبر طلاق، اعتیاد، قتل، تجاوز، کلاهبرداری و از این دست را از زبان خانواده و دوستانم شنیده ام که دلم می خواهد برگردم و سرم را بکنم در اینترنت و خیال کنم همه ایران فقط آن مشکلات سیاسی است. پیش خودم می گویم قبلا ها این خبرها فقط در صفحه حوادث روزنامه بود و «با شما مشورت می کنم» زن روز. حالا مدام باید بشنوی که برای دوستان و نزدیکانت این اتفاقها افتاده. چقدر تلخی به زندگی هامان نزدیک شده. برای کسانی که در بطن این ماجراها بوده اند شاید این تغییرات چندان وحشتناک نباشد یا به چشم نیاید. یاد لحظه هایی می افتم که فرزند دوستان یا بستگانم بعد از مدتی دیده ام و از مشاهده بزرگ شدنش تعجب کرده ام و آنها گفته اند ئه؟ بزرگ شده است؟ تغییر کرده است؟ با هر که از حیرت و تاسفم از این چیزها حرف می زنم می گوید ای بابا ما دیگر عادت کرده ایم. چه دردناک است که آدمها به چنین اتفاقهایی عادت کنند.
حالا کاش فقط شنیدن خبر بود. کافیست پایت را بیرون بگذاری و ببینی در خیابانها و خانه ها چه می گذرد. این روزها فقط از خودم می پرسم چرا مردم اینطوری شده اند؟ چرا اینقدر بداخلاق و تلخ و عصبانی اند؟ چرا همه با هم دعوا دارند؟ چرا به نظر می رسد از نظر روانی مشکل دارند؟ چرا همه فقط به فکر خودشانند و ذره ای به دیگری رحم نمی کنند و عطوفت ندارند؟ ماشینها در جاده به هم چسبیده اند و هیچ کس راه به آن یکی نمی دهد. من خودم راه پیدا کنم و ماشینم را در ببرم آن یکی به درک. اصلا به این نتیجه رسیده ام که فرهنگ «گور-بابای-دیگری» به شدت در ایران رواج یافته است. رفتارها آنقدر زننده اند که دقیقا آدم را یاد همین واژگان می اندازند. مهم من هستم. نهایتش من و خانواده ام. من خوش باشم، راحت باشم، ماشینم و خانه ام و موکتی که انداخته ام روی زمین تمیز باشد به درک که آشغالم را توی کوچه می اندازم یا در جنگل یا خیابان. کسی به دختر و خواهر و مادر من متلک نگوید و اذیتشان نکند به درک که یکی دارد زیر آزار و اذیتهای من یا کس دیگر بال بال می زند. من ساعت سه نصفه شب دستم را بگذارم روی بوق که همراهم عجله کند و بیاید، گور بابای جماعتی خوابیده اند. من تقلب کنم، کلاهبرداری کنم، رشوه بگیرم و بدهم و کار خودم را راه بیاندازم به درک اسفل السافلین که اینها جرم است و تجاوز به حق دیگری.
تلویزیون را که روشن می کنی، سریالهای به قول خودشان طنزشان پر است از دعوا و فحش. علنا فحش. به ضرب این دو می خواهند مردم را بخندانند. مردمی که به تماشای دعوا و فحش عادت کنند و خنده شان بگیرد چگونه متوجه قباحت این چیزها باشند. سالهای قبل که سریالها را با خانواده ام نگاه می کردم همه با هم اعتراض می کردیم که چرا این همه بد وبیراه؟ این بار فقط من بودم که تعجب می کردم. سردرد می گیری از بس سر هم داد می کشند. فحش و دعوا به وفور هست اما دو تا موسیقی شاد را باید با دقت بگردی و صبر و استواری به خرج دهی تا از تلویزیون بشنوی. این است پیام رسانه ما. شاد بودن عیب دارد اما فحش و دعوا نه. چهره ها افسرده اند. لبخند روی لبها نمی بینی. اگر هم ببینی انگار غمی پشتش نهفته است و از آن طرف روی درب ورودی مغازه ها چسبانده اند لطفا با لبخند وارد شوید. به چه و به که و با کدام دل خوش لبخند بزنم آخر.
میهمانی که می روی همین که وارد خانه می شوی حس می کنی وارد موزه یا کاخ شده ای. مبلها و فرشها و پرده هایی که نظیرش را تا کنون در منازل ندیده بودم. لباسها و طلا و جواهر ها و آرایشها همه چشم خیره کننده. همه اش ظاهر و تظاهر. می نشینی صحبت کنی. همه اش فضولی در کار این و آن. نمی دانم زندگی خصوصی دیگری چه جذابیتی برای این ملت دارد. باردار نشدن فلانی و دکتر نرفتنش. ازدواج پسر فلانی با دختری که مطلوب خانواده اش نبوده و طرد شدنش. حالا کاش فقط فضولی بود. جماعتی هستند که انگار نمی توانند طعن و نیش و کنایه را در کلامشان نگنجانند. آخر چه لذتی می بری که دیگری را بجزانی. ادبش کنی. دیده که من نخ دندان در حضور او به دندان کشیده ام که از بستگان نزدیک است. چند دقیقه بعد نخ دندانی برمی دارد و زل می زند به من و می گوید درست نیست جلوی دیگران نخ دندان بکشم. هزار حرکت و حرف نادرست دارد و بی ادبی نیست. اما باید درس ادب را به تو بدهد. گاهی می گویم انگار مردم مسابقه نیش و طعنه زدن گذاشته اند با هم. بی ادبی کردن. توهین کردن. انگار هر که بیشتر بتواند آن یکی را خرد کند زرنگتر است. انگار دل مردم پر است از عصبانیت از این و آن. از کینه. از نفرت. از سوءظن. خانواده ام مرتب بهم تذکر می دهند این را که گفتی او می رود و همچین برداشتی می کند ها. فلان چیز را نگویی، تو با حسن نیت می گویی، او می رود هزار تا برداشت دیگر می کند و هزارتای دیگر رویش می گذارد و برای دیگران تعریف می کندها. و من با دهانی باز نگاهشان می کنم و از ماجراهایی که خودشان تعریف می کنند متوجه می شوم که بی راه نمی گویند و آدمها چه قدرت تفسیر خارق العاده ای دارند. که همین حرف ساده تو چگونه می تواند محل بدگمانی شود و چه کارها که دستت بدهد و چه کدورتهایی که از سر همین ها پیش نیامده. آخر چرا باید حرفی را که می شود تعبیر خوب کرد بد برداشت کرد. لابد بس که بدی دیده ایم. پر شده ایم از بدگمانی و بی اعتمادی.
با دوستی که پنج سالی در چین دانشجو بوده و به تازگی برگشته صحبت می کردیم و می گفت خوب درکت می کنم. تا آدم از این محیط خارج نشود نمی تواند بخوبی درک کند چه در کشورش می گذرد. می گفت من حس می کنم در این پنج سال مردم «....» شده اند. همه به جان هم افتاده اند. پنج سال پیش اگر از هر ده مغازه دو تا سرت کلاه می گذاشتند الان حس می کنی هر ده تا می خواهند سرت کلاه بگذارند. می گفت من هم هفته های اول برگشتنم افسردگی گرفته بودم.
همه جای شهر پر است از پیامهای نوروزی خطاب به مسافرین که عزیزان! اخلاق خوش و روی باز از ملزومات سفر است و غیره. آخر به کدام دلخوشی روی خوش داشته باشد؟ آدمهای خوش اخلاق می بیند؟ با دوست مروت و با دشمن مدارا می بیند؟ مهربانی و اخلاق می بیند؟ امکانات مسافرتی خوبی برایش هست؟ همه اش حرف و فقط حرف. همه اش موعظه. کتابها و رسانه هامان پر است از حرفهای قشنگ. مهربان باشیم، لبخند بزنیم، دوست بداریم. آدمی با خواندن و شنیدن مهربان و انسان دوست و با اخلاق نمی شود. آدمی تا مزه مهربانی و لبخند و نوع دوستی در جانش ننشیند و ملکه ذهنش نشود نه تنها صاحب این فضایل نمی شود، که حتی تمایلی به کسب آنها ندارد. اینها هم با حرف و نوشته حاصل نمی شوند. در محیطی که تو را هل می دهد به سمت بداخلاقی و عصبانیت و بدگمانی و بی اعتمادی، مروت و مدارا و لبخند و خوش اخلاقی کیلویی چند.
نشسته ام و از خودم می پرسم آخر چرا؟ دارم، فرضیه هایی برای جواب دارم. اما از سر درد فقط دلم می خواهد بپرسم «آخر چرا». درست است که همه اینطور نیستند اما آنقدر تعداد آدمهای متفاوت کم است که چندان به نظر نمی آید. می دانم که عده ای می گویند سیاهنمایی می کنی. اما یکی بیاید سپیدنمایی کند و به من بگوید در رفتار مردم ما به طور کلی و در سطح وسیع در طی سالهای اخیر چه پیشرفتی حاصل شده؟ چرا سهم ما از زندگی شده است دروغ و ریا و تظاهر و کینه و نفرت و دزدی و بی رحمی و کلاهبرداری و بقیه بی اخلاقی ها و بداخلاقی ها؟ چه شد آن فرهنگ و تمدنی که باعث افتخار همه ماست اما ذره ای در احیای ارزشهایش تلاش نمی کنیم؟ چرا مهربانی و گذشت و نوع دوستی و انسانیت می رود که به تاریخ و کتابها و حافظه ها بپیوندد؟ رد این همه زخم چگونه قرار است از تن اخلاق و ارزشها پاک بشود؟ من فکر می کنم همین طوری پیش برود جانی باقی نمی ماند که با خشتش وطن را دوباره بسازیم...


به نقل از وبلاگ یک دوست

دقیقا هر چی گفت راست بود من خیلی تو رفتار مردم دور برم دقت می کنم ملت ما خیلی وخته مردن و روحیه ندارن لبخند میزنن اما لبخندشون از ته دل نیس هی بهم دیگه پز میدن اما تو دلشون که بری پراست از عقده ها و حقارتها
انگاری همه ملت یه چیزی رو گم کردن بی هدف دارن زندگی می کنن جشن عروسی میرن مجلس عزا میرن با دیگرون سلام علیک دارن اما همش تو ظاهر هس و تعارف
این روزا نه فقیرش نه طبقه متوسطش نه مایه دارش هیشکی بی مشکل و بی عذاب نیس
همه یه جورایی در گیر شدن و دارن یا در گذشته یا آینده سیر می کنن اصلا به فکر لذت بردن از زمان حال نیستند


واقعا چرا ؟
چرا به اینجا رسیدیم
چرا هیشکی راضی نیس چرا؟
تو دهن همه خدایا شکرت هست اما از ته دل شاکر نیس چرا؟
 

forsha

عضو جدید
هر بار که به ایران می آیم مثل بقیه کسانی که مدتها دور از ایران بوده اند محو تماشای تغییرات می شوم. از ظاهر آدمها و مکانها گرفته تا رفتارها. در طی این ده سال این بار چهارم است که به ایران برمی گردم، این بار بعد از دو سال و نیم. هنوز بیست روز از رسیدنم نگذشته اما در این مدت آنقدر خبر طلاق، اعتیاد، قتل، تجاوز، کلاهبرداری و از این دست را از زبان خانواده و دوستانم شنیده ام که دلم می خواهد برگردم و سرم را بکنم در اینترنت و خیال کنم همه ایران فقط آن مشکلات سیاسی است. پیش خودم می گویم قبلا ها این خبرها فقط در صفحه حوادث روزنامه بود و «با شما مشورت می کنم» زن روز. حالا مدام باید بشنوی که برای دوستان و نزدیکانت این اتفاقها افتاده. چقدر تلخی به زندگی هامان نزدیک شده. برای کسانی که در بطن این ماجراها بوده اند شاید این تغییرات چندان وحشتناک نباشد یا به چشم نیاید. یاد لحظه هایی می افتم که فرزند دوستان یا بستگانم بعد از مدتی دیده ام و از مشاهده بزرگ شدنش تعجب کرده ام و آنها گفته اند ئه؟ بزرگ شده است؟ تغییر کرده است؟ با هر که از حیرت و تاسفم از این چیزها حرف می زنم می گوید ای بابا ما دیگر عادت کرده ایم. چه دردناک است که آدمها به چنین اتفاقهایی عادت کنند.
حالا کاش فقط شنیدن خبر بود. کافیست پایت را بیرون بگذاری و ببینی در خیابانها و خانه ها چه می گذرد. این روزها فقط از خودم می پرسم چرا مردم اینطوری شده اند؟ چرا اینقدر بداخلاق و تلخ و عصبانی اند؟ چرا همه با هم دعوا دارند؟ چرا به نظر می رسد از نظر روانی مشکل دارند؟ چرا همه فقط به فکر خودشانند و ذره ای به دیگری رحم نمی کنند و عطوفت ندارند؟ ماشینها در جاده به هم چسبیده اند و هیچ کس راه به آن یکی نمی دهد. من خودم راه پیدا کنم و ماشینم را در ببرم آن یکی به درک. اصلا به این نتیجه رسیده ام که فرهنگ «گور-بابای-دیگری» به شدت در ایران رواج یافته است. رفتارها آنقدر زننده اند که دقیقا آدم را یاد همین واژگان می اندازند. مهم من هستم. نهایتش من و خانواده ام. من خوش باشم، راحت باشم، ماشینم و خانه ام و موکتی که انداخته ام روی زمین تمیز باشد به درک که آشغالم را توی کوچه می اندازم یا در جنگل یا خیابان. کسی به دختر و خواهر و مادر من متلک نگوید و اذیتشان نکند به درک که یکی دارد زیر آزار و اذیتهای من یا کس دیگر بال بال می زند. من ساعت سه نصفه شب دستم را بگذارم روی بوق که همراهم عجله کند و بیاید، گور بابای جماعتی خوابیده اند. من تقلب کنم، کلاهبرداری کنم، رشوه بگیرم و بدهم و کار خودم را راه بیاندازم به درک اسفل السافلین که اینها جرم است و تجاوز به حق دیگری.
تلویزیون را که روشن می کنی، سریالهای به قول خودشان طنزشان پر است از دعوا و فحش. علنا فحش. به ضرب این دو می خواهند مردم را بخندانند. مردمی که به تماشای دعوا و فحش عادت کنند و خنده شان بگیرد چگونه متوجه قباحت این چیزها باشند. سالهای قبل که سریالها را با خانواده ام نگاه می کردم همه با هم اعتراض می کردیم که چرا این همه بد وبیراه؟ این بار فقط من بودم که تعجب می کردم. سردرد می گیری از بس سر هم داد می کشند. فحش و دعوا به وفور هست اما دو تا موسیقی شاد را باید با دقت بگردی و صبر و استواری به خرج دهی تا از تلویزیون بشنوی. این است پیام رسانه ما. شاد بودن عیب دارد اما فحش و دعوا نه. چهره ها افسرده اند. لبخند روی لبها نمی بینی. اگر هم ببینی انگار غمی پشتش نهفته است و از آن طرف روی درب ورودی مغازه ها چسبانده اند لطفا با لبخند وارد شوید. به چه و به که و با کدام دل خوش لبخند بزنم آخر.
میهمانی که می روی همین که وارد خانه می شوی حس می کنی وارد موزه یا کاخ شده ای. مبلها و فرشها و پرده هایی که نظیرش را تا کنون در منازل ندیده بودم. لباسها و طلا و جواهر ها و آرایشها همه چشم خیره کننده. همه اش ظاهر و تظاهر. می نشینی صحبت کنی. همه اش فضولی در کار این و آن. نمی دانم زندگی خصوصی دیگری چه جذابیتی برای این ملت دارد. باردار نشدن فلانی و دکتر نرفتنش. ازدواج پسر فلانی با دختری که مطلوب خانواده اش نبوده و طرد شدنش. حالا کاش فقط فضولی بود. جماعتی هستند که انگار نمی توانند طعن و نیش و کنایه را در کلامشان نگنجانند. آخر چه لذتی می بری که دیگری را بجزانی. ادبش کنی. دیده که من نخ دندان در حضور او به دندان کشیده ام که از بستگان نزدیک است. چند دقیقه بعد نخ دندانی برمی دارد و زل می زند به من و می گوید درست نیست جلوی دیگران نخ دندان بکشم. هزار حرکت و حرف نادرست دارد و بی ادبی نیست. اما باید درس ادب را به تو بدهد. گاهی می گویم انگار مردم مسابقه نیش و طعنه زدن گذاشته اند با هم. بی ادبی کردن. توهین کردن. انگار هر که بیشتر بتواند آن یکی را خرد کند زرنگتر است. انگار دل مردم پر است از عصبانیت از این و آن. از کینه. از نفرت. از سوءظن. خانواده ام مرتب بهم تذکر می دهند این را که گفتی او می رود و همچین برداشتی می کند ها. فلان چیز را نگویی، تو با حسن نیت می گویی، او می رود هزار تا برداشت دیگر می کند و هزارتای دیگر رویش می گذارد و برای دیگران تعریف می کندها. و من با دهانی باز نگاهشان می کنم و از ماجراهایی که خودشان تعریف می کنند متوجه می شوم که بی راه نمی گویند و آدمها چه قدرت تفسیر خارق العاده ای دارند. که همین حرف ساده تو چگونه می تواند محل بدگمانی شود و چه کارها که دستت بدهد و چه کدورتهایی که از سر همین ها پیش نیامده. آخر چرا باید حرفی را که می شود تعبیر خوب کرد بد برداشت کرد. لابد بس که بدی دیده ایم. پر شده ایم از بدگمانی و بی اعتمادی.
با دوستی که پنج سالی در چین دانشجو بوده و به تازگی برگشته صحبت می کردیم و می گفت خوب درکت می کنم. تا آدم از این محیط خارج نشود نمی تواند بخوبی درک کند چه در کشورش می گذرد. می گفت من حس می کنم در این پنج سال مردم «....» شده اند. همه به جان هم افتاده اند. پنج سال پیش اگر از هر ده مغازه دو تا سرت کلاه می گذاشتند الان حس می کنی هر ده تا می خواهند سرت کلاه بگذارند. می گفت من هم هفته های اول برگشتنم افسردگی گرفته بودم.
همه جای شهر پر است از پیامهای نوروزی خطاب به مسافرین که عزیزان! اخلاق خوش و روی باز از ملزومات سفر است و غیره. آخر به کدام دلخوشی روی خوش داشته باشد؟ آدمهای خوش اخلاق می بیند؟ با دوست مروت و با دشمن مدارا می بیند؟ مهربانی و اخلاق می بیند؟ امکانات مسافرتی خوبی برایش هست؟ همه اش حرف و فقط حرف. همه اش موعظه. کتابها و رسانه هامان پر است از حرفهای قشنگ. مهربان باشیم، لبخند بزنیم، دوست بداریم. آدمی با خواندن و شنیدن مهربان و انسان دوست و با اخلاق نمی شود. آدمی تا مزه مهربانی و لبخند و نوع دوستی در جانش ننشیند و ملکه ذهنش نشود نه تنها صاحب این فضایل نمی شود، که حتی تمایلی به کسب آنها ندارد. اینها هم با حرف و نوشته حاصل نمی شوند. در محیطی که تو را هل می دهد به سمت بداخلاقی و عصبانیت و بدگمانی و بی اعتمادی، مروت و مدارا و لبخند و خوش اخلاقی کیلویی چند.
نشسته ام و از خودم می پرسم آخر چرا؟ دارم، فرضیه هایی برای جواب دارم. اما از سر درد فقط دلم می خواهد بپرسم «آخر چرا». درست است که همه اینطور نیستند اما آنقدر تعداد آدمهای متفاوت کم است که چندان به نظر نمی آید. می دانم که عده ای می گویند سیاهنمایی می کنی. اما یکی بیاید سپیدنمایی کند و به من بگوید در رفتار مردم ما به طور کلی و در سطح وسیع در طی سالهای اخیر چه پیشرفتی حاصل شده؟ چرا سهم ما از زندگی شده است دروغ و ریا و تظاهر و کینه و نفرت و دزدی و بی رحمی و کلاهبرداری و بقیه بی اخلاقی ها و بداخلاقی ها؟ چه شد آن فرهنگ و تمدنی که باعث افتخار همه ماست اما ذره ای در احیای ارزشهایش تلاش نمی کنیم؟ چرا مهربانی و گذشت و نوع دوستی و انسانیت می رود که به تاریخ و کتابها و حافظه ها بپیوندد؟ رد این همه زخم چگونه قرار است از تن اخلاق و ارزشها پاک بشود؟ من فکر می کنم همین طوری پیش برود جانی باقی نمی ماند که با خشتش وطن را دوباره بسازیم...


به نقل از وبلاگ یک دوست
من وقتی به این مسائل فکر میکنم یه سوال برام پیش میاد اون هم اینه که مشکلات باعث شده مردم اینجوری بشن یا مشکلات به خاطر این بوجود اومده که مردم اینجوری شدن؟؟؟
اما به هر حال یه جوری باید اوضاع درست بشه تو جامعه ای که برادر به برادر رحم نکنه هرکس جلوی پیشرفت دیگری رو میگیره تا خودش بیشتر دیده بشه:(:cry:
 

spow

اخراجی موقت
نمی خوام موضوع روسیاسیش کنم هرچند کلا ذات مطلب سیاسی هست ولی اگه نفت از چرخه اداره کشور حذف بشه ( به نوعی !) اما سو مدیریت نه به نظر وضع بدتر از این هم میشه

چیزی که الان داره این اتفاق می افته یعنی بخش کلانی از در آمدهای نفتی به نام ذخیره در حساب ذخیره ارزی از چرخه اقتصاد کشور حذف و بعدا غیب میشه (رجوع به بحثهای موجود در مجلس و سوالات نمایندگان مختلف از نهاد دولت در مورد برداشتهای هنگفت از حساب ذخیره ارزی )

خب مسئله اولی تر اینه که ببینیم ایا وجود چنین مسئله ای به ذات خود خوبه یا بد
چه تاثیری بررفتارها وفرهنگ ماگذاشته
چرا باید با همه ادعاهای واهیمون باعث بشه تا دولت از مردم بی نیاز باشه
دولتی که ازبطن مردم برامده باشه درتمام وجوهش نیازمند مردم هست واین رابطه ای تنگاتنگ ودوطرفه هست
دراین مورد بیشتر صحبت میکنیم:gol:

دقیقا هر چی گفت راست بود من خیلی تو رفتار مردم دور برم دقت می کنم ملت ما خیلی وخته مردن و روحیه ندارن لبخند میزنن اما لبخندشون از ته دل نیس هی بهم دیگه پز میدن اما تو دلشون که بری پراست از عقده ها و حقارتها
انگاری همه ملت یه چیزی رو گم کردن بی هدف دارن زندگی می کنن جشن عروسی میرن مجلس عزا میرن با دیگرون سلام علیک دارن اما همش تو ظاهر هس و تعارف
این روزا نه فقیرش نه طبقه متوسطش نه مایه دارش هیشکی بی مشکل و بی عذاب نیس
همه یه جورایی در گیر شدن و دارن یا در گذشته یا آینده سیر می کنن اصلا به فکر لذت بردن از زمان حال نیستند


واقعا چرا ؟
چرا به اینجا رسیدیم
چرا هیشکی راضی نیس چرا؟
تو دهن همه خدایا شکرت هست اما از ته دل شاکر نیس چرا؟

ممنون سارا جان
منم دقیقا میخوام جوابی برای این چراهای بیشمار پیدا کنم:gol:

من وقتی به این مسائل فکر میکنم یه سوال برام پیش میاد اون هم اینه که مشکلات باعث شده مردم اینجوری بشن یا مشکلات به خاطر این بوجود اومده که مردم اینجوری شدن؟؟؟
اما به هر حال یه جوری باید اوضاع درست بشه تو جامعه ای که برادر به برادر رحم نکنه هرکس جلوی پیشرفت دیگری رو میگیره تا خودش بیشتر دیده بشه:(:cry:

خب مشکلات هم بستگی به رفتار مردم داره
یه سری مشکلات هستن که تو هرجامعه ای نظیرش هست
اما یکسری برمیگرده به رفتارهای خودما...به فرهنگی که به اون مانوس شدیم
حالا اینکه عیبی داره یا نداره رو میخوایم درمعرض نقد قرار بدیم:gol:
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه تمام مردم و جامعه رو مثل یه ادم بدونم اونوقت اون ادم اگه زندانی باشه از ادمای دیگه عقب می مونه احساس شادی نمی کنه.....کلا نفس می کشه اما زندگی نمی کنه .
الانم کشور ما زندانی ،زندانی عقاید غلط زندانی فقر اقتصادی زندانی دینو مذهب که به ضد ارزش تبدیل شدن...
کشور ما درست مثل یه زندانی از جامعه جهانی ایزوله شده ...
این همه مشکلات برای اینه که ما زندانیم زندانی به بزرگی ایران ...
 
آخرین ویرایش:

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط به این فکر کن که دوتا روزنامه که حرف مردم رو می زنند وجود داشته باشه ..دوتا نه بیشتر ، واقعا چقدر بر رشد و باروری در همه زمینه ها اقتصادی فرهنگی اجتماعی سیاسی ...تاثیر می زاره .
ازادی حتی به اندازه وجود دوتا روزنامه ...تاثیر مثبت و عمیقی میذاره ..
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
دقیقا هر چی گفت راست بود من خیلی تو رفتار مردم دور برم دقت می کنم ملت ما خیلی وخته مردن و روحیه ندارن لبخند میزنن اما لبخندشون از ته دل نیس هی بهم دیگه پز میدن اما تو دلشون که بری پراست از عقده ها و حقارتها
انگاری همه ملت یه چیزی رو گم کردن بی هدف دارن زندگی می کنن جشن عروسی میرن مجلس عزا میرن با دیگرون سلام علیک دارن اما همش تو ظاهر هس و تعارف
این روزا نه فقیرش نه طبقه متوسطش نه مایه دارش هیشکی بی مشکل و بی عذاب نیس
همه یه جورایی در گیر شدن و دارن یا در گذشته یا آینده سیر می کنن اصلا به فکر لذت بردن از زمان حال نیستند


واقعا چرا ؟
چرا به اینجا رسیدیم
چرا هیشکی راضی نیس چرا؟
تو دهن همه خدایا شکرت هست اما از ته دل شاکر نیس چرا؟

تخریب تاریخ و قومیت و زبان ملت ها به تخریب اندیشه آنان منجر میشود. همه اینها در ایران امروز هست. بنابراین اندیشه ها راه درست را گم میکند و اعمال و رفتار به این شکلی که گفته شد نمایان میشود.
 

spow

اخراجی موقت
تاریخ این مملکت پراست از حوادث ریز ودرشت که هرکدام به فراخور حالشان تاثیرات خودشونو درزمان وقوع واینده این مرزوبوم نشان داده اند
اما تاریخ معاصر پس از کشف طلای سیاه واستخراج ان درایران کاملا دگرگون شده است
اینکه ما هنوز نتوانسته ایم به ساختارهای اجتماعی وسیاسی متناسب با بافتها وجمعیتها دست بیابیم دلایل متعددی دارد که بعدا بررسی میکنیم ولی ایا این نعمت خدادادی چه تاثیری بر ما نهاده
ایا وجود اقتصادهای تک محصولی که پس از جنگ دوم جهانی قدرتهای جهانی خواستاران بودند را ما چقدر نقض کرده ایم؟
نمونه هایی ازاین دست درتاریخ فراوانند
کوبا با نیشکر...برزیل با قهوه...اسیای جنوبشرقی با کائوچو...خاورمیانه با نفت...چک اسلواکی با تولیدات ماشین الات وسلاحهای سبک...ترکیه با گندم ونمونه های زیادی از این دست
اما دقت درتحولات جهانی به خوبی به ما نشان میدهد کشورهایی که ازاین یوغ استعماری رهیده اند تنها با نجات اقتصادشان والبته مهمترازان تغییرات بنیادین اجتماعی به همراه ان به کمک رهایی از این اقتصاد تک محصولی بوده است
ترکیه ومالزی را به عنوان دوکشور مسلمان درنظر بگیرید
چندسال پیش اگر از ما عقب نبودند مطمئن باشید جلوتر هم نبودند ولی قیاس امروز چیز دیگری به ما نشان میدهد
نفت مصیبت نیست ولی باید درنهایت ما ایرانیها یاد بگیریم اگر خودرا از وابستگی به ان نرهانیم چندسال دیگر حسرت همین روزهایمان را خواهیم خورد
اقتصاد مبتنی بر منابع زیرزمینی وتکیه صرف بر این درامدها موجب ایجاد شبکه های قدرتمندی براساس قدرت پول خواهد شد که هیچ شبکه اجتماعی نمیتواند ناقض حیات خلوت این گروه شود
رانت...دولت های مستقل از نهادهای مردمی...بقول یکی ثروتهای باداورده وهزاران مورد از این دست
درپست بعدی تاریخچه اکتشاف نفت واغاز دوره نوینمان را اورده ام
باشد که روزی بتوانیم از استعدادها وظرفیتهایمان بخوبی استفاده کنیم
 

spow

اخراجی موقت
اکتشاف نفت در ایران
ویلیام ناکسی دارسی یک میلیونراسترالیایی ، نخستین فردی بود که با روشهای جدید روز ودستگاههای حفاری مکانیکی در ایران به اکتشاف نفت وحفر چاه پرداخت.او ابتدا گروهی فنی را به سرپرستی زمین شناسی به نام برلز استخدام و به ایران اعزام کرد. این گروه ، پس از بررسیهای زمین شناسی ، گزارش رضایت بخشی داد.احتمال وجود نفت در حوالی قصرشیرین و شوشتر را زیاد و دردیگرنقاط امیدوار کننده دانست. پس از دریافت این گزارش ،دارسی نماینده ای به نام ماریوت را در سال 1901 به دربار ایران فرستاد ماریوت امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در تمام ایران ، بجز پنج ایالات شمالی را از مظفرالدین شاه گرفت.چند ماه پس از امضای قرار داد، حفاری اولین چاه درمحلی به نام چیاسرخ یا چاه سرخ ، در شمال غرب قصرشیرین آغاز شد. کار حفاری به علت نبود راه و ناامنی به کندی پیش می رفت تا آنکه درتابستان 1903 در عمق 507 متری به گاز و کمی نفت رسید. چاه دوم هم در همین ناحیه در عمقی مشابه به نفت رسید. بهره دهی این چاه درحدود 175 بشکه در روز بود. دارسی با ارزیابی نتایج دریافت اگردر ناحیه چیاسرخ نفتی بیش از این مقدار هم بیابد به علت دوری ازدریا ونبود امکان حمل به بازار مصرف ، سودی عاید او نخواهد شد. ناحیه را ترک کرد و به خوزستان روی آورد.



منطقه چیارسرخ درمرزبندیهای بعدی به دولت عثمانی واگذار شد واکنون چیاسرخ یک میدان نفتی کوچکی درعراق است.
درمنطقه خوزستان اولین و دومین چاه حفر شده شرکت، خشک بودند. درنیمه اول سال 1908 سرمایه شرکت روبه پایان بود و هنوز نفتی کشف نشده بود. روسای شرکت به مسئول عملیات که مهندسی به نام دینولدز بود: دستور توقف عملیات را می دهد. ولی او که در محل وضع را بهتر ارزیابی کرده بود چند روزی از اجرای دستور توقف خودداری نمود وبه حفاری ادامه می دهد. درروز پنجم خرداد 1287 شمسی (1908 م) مته حفاری به لایه نفت دار برخورد ونفت با فشار از چاه فوران نمود. عمق چاه 360 متربود. دومین چاه که ده روز بعد به نفت رسید 307 متر عمق داشت با به نفت رسیدن این دو چاه وجود نفت به مقدار زیاد درایران به اثبات رسید. پس از کشف نفت در ایران درسال 1909 شرکت سابق نفت ایران وانگلیسی تشکیل شد.
از سال 1908 تا سال 1928 تمام نفت تولیدی ایران از میدان نفتی مسجدسلیمان استخراج شد. دراین سال میدان نفتی هفتکل ، در سال 1930 میدان نفتی گچساران ، درسال 1936 میدان نفتی آغاجاری و درسال 1938 میدان های نفتی لالی و نفت سفید کشف گردید. میدان نفت خانه را در عراق ، در سال1927 شرکت نفت انگلیسی و عراق کشف کرد.نیمی از این میدان درخاک ایران قرار دارد که اکنون نفت شهر نامیده می شود. با کشف این هفت میدان نفتی حوزه مورد قرار داد شرکت نفت سابق ایران وانگلیس به صورت یکی از مناطق مهم نفتی جهان درآمد.
درسال 1329 با ملی شدن صنعت نفت از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید به عمل آمد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 و عقدقرارداد با کنسرسیومی که از چندین شرکت بزرگ نفتی تشکیل شده بود عملیات اکتشافی گسترده ای در دو دهه 1960 و1970 درحوضه رسوبی زاگرس انجام شد و تعداد میدان های نفتی بزرگ وکوچک که در این حوضه و درخشکی کشف شده بود به پنجاه میدان رسید.
اکتشاف نفت درخلیج فارس در اواخر دهه 1950 آغاز گردید و اولین میدان نفتی بهرگانسر درسال 1960 کشف گردید. دردهه 1960 بیش ازده میدان نفتی در بخش ایرانی خلیج فارس کشف گردد. این دهه از نظر تعداد میدانهای نفتی کشف شده در خشکی و دریا درایران دهه منحصر به فردی است. در سال 1305 سه مهندس روسی درخارح از حوضه قرار داد شرکت سابق نفت ایران وانگلیس درخوریان سمنان اقدام به حفر چاه نمودند . چاه حفر شده در خوریان شایع شد که به نفت رسیده است ولی واقعیت این بود که در عمق صدمتری چاه به آبی مخلوط با مقدارکمی نفت برخورده بود.
در سال 1308 چند زمین شناس خارجی توسط شرکت تحقیقات ایران وفرانسه به نواحی مازندران وسمنان اعزام ومطالعاتی انجام دادند وپس از حفر دوحلقه چاه کم عمق درمشرق بابلسر که نتیجه ای به بارنیاورد، شرکت ، منحل وکارشناسانش درسال 1310 ایران را ترک کردند.

تصویر

درسال 1314 هنگام حفرقنات درجنوب قم آثاری از مواد نفتی درروی آب قنات دیده شد. دولت وقت پس از اطلاع واحدی به نام اداره مهندسی اکتشافی در وزارت دارایی تاسیس نمود که وظیفه آن اکتشاف نفت درنواحی مرکزی وشمالی کشور بود. این واحد با استخدام چند کارشناس آلمانی وخرید دو دستگاه حفاری ضربه ای و دورانی ، عملیات را درنواح قم و مازندران آغاز کرد، دو حلقه چاه درخشت سرو دوحلقه چاه نزدیک به کوه نمک حفرشد. حفاری ها نتیجه ای به بار نیاورد و در سال 1318 متوقف شد.
درسال 1327 دولت ایران برای انجام اکتشاف درخارج از حوضه قراردادشرکت نفت سابق ایران وانگلیس ، شرکت سهامی نفت ایران را تشکیل داد. این شرکت از سال 1328 عملیات اکتشافی را با استخدام زمین شناسان سوئیسی و مهندسین معدن ایرانی آغاز ودر سال 1335درتاقدیسی البرز درناحیه قم نفت قابل ملاحظه ای کشف نمود. درسال 1337 میدان گازی سراجه در شرق قم کشف شد. پس از ملی شدن صنعت نفت وتشکیل شرکت ملی نفت ایران ، شرکت ایران نفت در سال 1339 به آن پیوست و به فعالیت اکتشافی درخارح از حوضه قرارداد باکنسرسیوم سابق با نام امور اکتشاف واستخراج ادامه داد. در سال 1345 این شرکت در دشت مغان آذربایجان و درسال 1346 درگرگان به ترتیب نفت وگاز کشف کرد.بهره برداری از نفت دشت مغان به علت تراوایی بسیار کم سنگ مخزن اقتصادی نیست. گاز کشف شده در گرگان نیز به علت بهره دهی کم چاه که در حدود پنج میلیون پای مکعب درروز است اقتصادی تشخیص داده نشده است.
اموراکتشاف واستخراج شرکت ملی نفت ایران در سال 1347 میدان عظیم گازی خانگیران و در سال 1360 میدان گازی گنبدلی را به ترتیب در غرب و جنوب شهر سرخس کشف کرد.
 

spow

اخراجی موقت
درمورد تاثیر نفت چون من متکلم وحده شده بودم بیش از این نوشتن وگفتن تا ایجاد مباحثه ای از طرف دوستان رو جایز نمیدونم
ولی اگر دوستان موافق باشن درمورد تاثیر استعمارگران در ایران صحبت کنیم
 

spow

اخراجی موقت
تاریخ سرزمین ما نشاندهنده جنگهای بیشماریست
از هجوم اسکندر تا حمله اعراب
از حمله مغول تا ورود متفقین
به نظر شما تاثیر این جنگها وبرخورد تمدنها چه بوده
چقدر تاثیر پذیرفتیم وچقدر این تاثیرات موثر ومفید بوده اند؟
 

forsha

عضو جدید
به نظر من که هر جنگی فقط باعث میشه که یه ملت دچار عقب موندن از دنیای اطراف بشه البته فرهنگ مهاجمها وارد کشور ما شده اما تاثیرش منفی بوده چون اقوام مهاجم رسوم بدی داشتن از اعراب بیابان گرد و مغول های وحشی نمیشه انتظار تاثیر مثبت داشت
 

spow

اخراجی موقت
به نظر من که هر جنگی فقط باعث میشه که یه ملت دچار عقب موندن از دنیای اطراف بشه البته فرهنگ مهاجمها وارد کشور ما شده اما تاثیرش منفی بوده چون اقوام مهاجم رسوم بدی داشتن از اعراب بیابان گرد و مغول های وحشی نمیشه انتظار تاثیر مثبت داشت

ممنون دوست عزیز
خب جنگ درهرحالتی بده
مهمترین مشخصه جنگ بسیج کلیه امکانات مادی ومعنوی کشور برای حفظ حریم کشوره
ودرنظر بگیریم پس از اینکه همه امکاناتمونو بسیج کردیم وبعدش شکست خوردیم علاوه براینکه چیزی برای بازسازی نداریم بایستی استعمار واستثمار دشمن تازه وارد وفرهنگ مخالف رو به دوش بکشیم
حالا غیر ازاونایی که اسم بردیم تاریخ معاصر ما به دلیل ارتباطهای بیشتر با دنیا تحت تاثیرتر بوده
مشخصا تاثیر انگلیس وروسیه ودرنهایت درحکومت پهلوی
 

spow

اخراجی موقت
لینک دانلود کتاب خلقیات ما ایرانیان
اثری ماندگار وعمیق از استاد سخن محمدعلی جمالزاده

دانلود
 

spow

اخراجی موقت
اِستِعمار واژه‌ایست عربی و در بُن به معنای آبادی خواستن است. ولی امروزه استعمار معنای نفوذ و دخالت کشورهای زورمند در کشورهای ناتوان به بهانه آبادی و سازندگی است.ولی معمولاً استعمار در جستجوی به تاراج بردن دارایی کشورهای دیگر بوده‌است. استعمار عبارت است از سیاست دول امپریالیستی که هدفش برده کردن و بهره کشی از خلق‌های کشورهای دیگر، خلق‌های کشورهای از نظر اقتصادی کم رشد است. دول امپریالیستی برای تحکیم سیطره خویش مانع تکامل فنی و اقتصادی و فرهنگی این کشورها می‌شوند. البته در قرون گذشته یعنی قبل از پیدایش امپریالیسم نیز استعمار سرزمین‌های غیر وجود داشته ولی ما در تعریف خود به استعمار در قرن بیستم توجه کرده‌ایم که خود به شکل تقسیم سرزمین‌های جهان و ایجاد امپراتوری‌های مستعمراتی یکی از وجوه مشخصه دوران امپریالیستی است.
مستعمره: یعنی سرزمینی فاقد استقلال سیاسی و اقتصادی که کاملاً درهمه شئون تابع دولت امپریالیستی استیلاگر است. این دولت و انحصارات امپریالیستی آن از مستعمره به عنوان مواد خام و نیروی کار ارزان بازار فروش کالاها و عرصه سرمایه گذاری‌های پرسود و همچنین به مثابه پایگاه‌های نظامی و سوق الجیشی استفاده می‌کنند.
سیستم مستعمراتی امپریالیستی چیست؟ در کنار مستعمرات، کشورهای نیمه مستعمره و وابسته نیز وجود دارد که در شئون مختلف سیاسی یا اقتصادی دارای وابستگی‌ها و تابعیت‌های کم و یا زیاد نسبت به دول امپریالیستی هستند. عبارت «سیستم مستعمراتی امپریالیسم» یعنی مجموعه همه مستعمرات، نیمه مستعمره‌ها و ممالک وابسته که توسط امپریالیست‌ها مورد بهره کشی قرار گرفته و تحت سلطه آنان قرار دارند. این سیستم در مرحله انحصاری سرمایه داری به وجود آمد. در آغاز قرن کنونی چند کشور بزرگ امپریالیستی با توسل به نیروی ارتش و واحدهای مستعمراتی و لژیون‌های خارجی، تقسیم سرزمین‌های جهان را بین خود پایان داده بودند و از آن پس بارها برای تقسیم مجدد جهان و تسخیر مستعمرات جدید با یکدیگر به جنگ و ستیز برخاستند. سرمایه داری به یک سیستم جهانی ستم استعماری و تسلط مالی بر اکثریت عظیم مردم جهان توسط مشتی کشورهای به اصطلاح جلو افتاده مبدل شد.
متروپل: یعنی کشور امپریالیستی صاحب مستعمره، انحصارات بزرگ کشور متروپل با نیروی عظیم مالی و صنعتی خود سد کلانی به حساب غارت و بهره کشی از مستعمرات به دست می‌آورند. به علت بازوی کار ارزان، کثرت منابع طبیعی و ارزانی موادخام، سرمایه گذاری متروپل در مستعمره سودهای افسانه‌ای به بار می‌آورد. هم زمان با غارت آشکار مردم این سرزمین‌ها و ثروت‌های ملی آنان، کشور مستعمره به زایده کشاورزی و مولد مواد خام متروپل مبدل می‌شود.
عقب ماندگی اقتصادی یکی از شوم ترین و سنگین ترین نتایج سلطه استعماری است. انحصارات متروپل مانع تکامل صنایع و به ویژه ایجاد صنایع سنگین، مانع رشد تکنیک و هم زمان با آن مانع تقویت کادرهای ملی می‌شوند. اقتصاد برخی از این سرزمین‌ها را به اقتصاد مونو کولتریر «یک محصولی» مثل نفت یا نیشکر یا قهوه یا مس مبدل می‌کنند که تمام سر رشته آن هم در دست انحصارات امپریالیستی است. این امر خود بعداً دشواری‌های عظیم در راه ایجاد یک اقتصاد ملی متوازن و همه جانبه به بار می‌آورد. مبادله نا برابر وجه مشخصه تجارت بین متروپل و مستعمره، یکی دیگر از منابع سود کلان انحصارات است. استعمار در دوران کلاسیک خود همواره حامی و پشتیبان مرتجع ترین قشرهای محلی بوده، اشکال فئودالی و ما قبل فئودالی را همچنان پا برجا نگهداشته به کمک آن، اقتصاد را به عقب ماندگی و زحمتکشان را به فقر و گرسنگی محکوم می‌کرده‌است. عقب ماندگی اقتصادی محصول غارت و سلطه انحصارات امپریالیستی و نتیجه سیاست استعماری دول امپریالیستی است نه ثمره مناسبات اقتصادی معمولی بین کشورهای فقیر و کشورهای غنی به طور اعم.
مبارزه علیه استعمار و فروریختن سیستم مستعمراتی: علیه سلطه استعماری، علیه این غارت و سیطره سیاسی و اقتصادی خلق‌های کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره به پا خواسته و مبارزه شدیدی را برای آزادی ملی و استقلال آغاز کردند. نهضت استقلال طلبی پس از انقلاب اکتبر وارد مرحله نوین و پرتوانی شد و پس از جنگ جهانی دوم به دوران عالی تری گام گذاشت. موج نیرومند نهضت‌های رهایی بخش ملی طومار سیستم جهانی استعماری را در هم پیچید.
انقلاب‌های خروشان ملی ارکان امپریالیسم را به لرزه در می‌آورد. لبه تیز این یورش جهانی متوجه آمریکاست که به مدافع اساسی سیستم بهره کشی استعماری بدل شده‌است. در نتیجه این نبرد به جای مستعمرات سابق در کشورهای نیمه مستعمره بیش از پیش کشورهای مستقل و نوبنیاد پدید گشته و پدید می‌گردد.
ولی این مبارزه هنوز به پایان نرسیده‌است. مللی که در حال گسستن زنجیرهای استعماری هستند به مراحل مختلفی از رهایی رسیده‌اند. بسیاری از آن‌ها دولت‌های ملی تشکیل داده‌اند ولی همچنان برای تقویت استقلال سیاسی خویش می‌کوشند و برای احراز استقلال اقتصادی راهی دراز در پیش دارند. ملل کشورهایی که ظاهر مستقل ولی عملاً در قید وابستگی سیاسی و اقتصادی انحصارهای بیگانه هستند برای مبارزه علیه امپریالیسم و رژیم‌های ارتجاعی و استبدادی بپا می‌خیزند. نهضت آزادی بخش ملی در کنار جنبش کارگری کشورهای پیش افتاده به یکی از عوامل عمده ضد امپریالیستی عصر ما بدل شده‌است. در مقابل این موج عظیم، استعمار به روش‌های نوین بهره کشی متوسل شده‌اند که مجموعه آن را استعمار نوین می‌نامند.




استعمار نو، مفهومی است که به روش‌هایی گفته می‌شود که پس از دوران استعمار کهن، برای تسلط اقتصادی و سیاسی بر کشورها و بهره کشی از آنها بکار گرفته می‌شود.
همگام با تحولات پس از جنگ جهانی دوم و سلب امکان چپاول کشورها بصورت مستقیم و مستعمره، سیاست‌های جدیدی تحت عنوان استعمار نو بکار گرفته شد و شیوه‌های استعمار کلاسیک به کار خود پایان داد.
این روش، شامل شیوه‌هایی چون تک‌محصولی کردن کشورهای جهان سوم، سرمایه‌گذاری‌های خارجی توسط کشورهای ثروتمند و غیره می‌شود.
ورود اندیشه‌ها ی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جدید به مناطق مستعمره و گسترش جنبش‌های ضد استعماری از عوامل مهم پایان گرفتن استعمار سنتی بودند.
استعمار کهن پس از بیرون آمدن نیروهای نظامی و عوامل شناخته شده خود از مستعمره‌ها، به به قدرت رساندن سرسپردگان و دست نشاندگان داخلی، منافع خود را در این منتطق تامین می‌کند.


از ویکی پدیا
 

spow

اخراجی موقت
تاثیر استعمار وسلطه ها بر ادیان ...گروهها ونژادها؟
روابط استعمارگران با کانونهای قدرت؟
چگونه افکار یک ملت پذیرای دوره ای از استعمار میشود؟
جنبشهایی برای مبارزه یا شکستهای متوالی در تاریخ!
 

spow

اخراجی موقت
خب دوستان عزیز
کسی نمیخواد بیاد درمورد این بحث هم صحبت کنیم
اینکه درایران خودمون ادیان ومسلکهای مختلف تحت اثر حملات وورود اقوام خارجی چقدر تاثیر پذیرفتن واین تاثیر چطوری خودشو تو باورهای ما نشون میده؟
اینکه قدرتهای خارجی همیشه به دنبال کانونهایی از قدرتهای مشروع وقدر بوده اند تا بتوانند ساز همنوایی با اونا سربدن؟
اینکه چرا همیشه جنبشهای مقطعی درایران ازسربداران وابن بابویه بگیر تا بابک ویعقوب لیث...از مشروطه بگیر تا جنبش ملی شدن صنعت نفت تحت اثر روابط پیدا وپنهان سرشون زیر اب رفته
چرا اینقدر تاثیر پذیری داریم
کی میخواهیم به باورهایمان قوامی بدهیم؟
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
داش سجاد فعلا به همین شعر اکتفا میکنم...(بعدا در مورد حرفات نظرمو میگم)
>>>
«این دود سیه فام که از بام وطن خاست... از ماست که بر ماست
وین شعله ی سوزان که برآمد ز چپ و راست... از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم... با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست... از ماست که بر ماست
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم... بر خاک ببالیم!
لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست... از ماست که بر ماست
اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است... زین قوم شریف است
نه جرم ز عیسی، نه تعدّی ز کلیساست... از ماست که بر ماست
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالی است... بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالاست... از ماست که بر ماست»
 

siminzare

عضو جدید
کاربر ممتاز
و اما ما چگونه ما شدیم!:cry:

فکر کردم اول بیام در مورد اون پست اول صحبت کنیم و بعد بریم سراغ استعمار!

دلیل اینهمه فشار و نفرت و بغض و عدم سلامت روانی رو در کشورمون بایدتوی ساختارهای تربیتی مون جستجو کنیم!

جامعه ایران جامعه بسیار متشتت و دیگرگونی است با همه گرایش ها از چپ تند رو تا ملی گرای متعصب تا مذهبی بنیاد گرا! (در حدود البته)

توی این جامعه از نظر فرهنگی و تربیتی بسار پر تنش، حکومت یک ساختار و شیوه استاندارد زندگی رو ارائه میده برای همه چیز از باورها، پوشش، مشاغل، طبقه بندی اجتماعی، شکل تحصیل، حقوق خانوادگی و ... که لزوماً متناسب با عادات همه این گروه ها نیست! ( و ادعا ندارم که این نقطه ضعف رو فقط جمهوری اسلامی داشته)

خیلی از ما زندگی دو گانه ای داشتیم! زندگی در جامعه و زندگی در اجتماع!

برخی بچه های دهه 60 حتماً خاطراتی از اعمال مذهبی اجباری، پوشش های اجباری، عقاید اجباری، شعار های اجباری و ... در مدارسی که قرار بوده پایه ریز افکار و تربیت ما باشه دارند!

و البته تناقضات این باورها با تربیت خانوادگی!

برای ما دروغ و پنهانکاری از اموزش های اولیه دوران زندگی مون بوده!

انچه رو که در خونه میشنویم نباید جایی بازگو کنیم!

از همسایه هم برای گزارش دادن داشتن ویدئو بترسیم!

مفاتیح و رساله رو برای استخدام حفظ کنیم!

از اندازه و رنگ لباسمون حتی در دوران کودکی بترسیم!

برخی کتابهای قدیمی رو پنهان کنیم!

و ...!

این تربیت مگر به چیزی غیر از دورویی و ریا میرسه؟

این فشار ها و تناقضات روحی مگر به چیزی غیر از بغض و نفرت و خستگی روان میرسه؟

همه اینها از یک سو!


سوی دیگر زندگی در یک جامعه شعار زده است!

هیاهویی که سالهاست در گوش همه ما از افتخار افرینی و پیشرفت با شکوه و قله های افتخار و کور کردن چشم دشمنان زنگ میزنه و از این بساط دوغی هم دست ما رو نمیگیره!


ما دروغ میشنوم دروغ میگوییم!

از چپاول ها و غارت منابع کشور و فساد اقتصادی میشنویم (این اواخر که دولتمون یک پا اپوزوسیون شده)
و خوب پس چرا انتظار دزدی از فرو دستان جامعه رو نداشته باشیم؟

هیچ انحطاط اخلاقی از طبقات پایین اجتماع به طبقات بالاتر سرایت نمیکند!

رودخانه همیشه رو به پایین سرازیر میشود! هر فسادی در جامعه مشاهده میکنیم مدل کوچکی است از نانی که فرادستان جامعه در کاسه فرودستان گذاشته اند!

مگر وظیفه دولتها اموزش شهروندان نیست؟

مگر مردم اونچه رو که داشتند در طبق اخلاص نگذاشتند؟

از 31 سال برابری و برادری و ایثار فقط سومیش به ما رسیده!

چرا مردم نباید از این سومی امید ببرند و نا امید از دو تا اولی بچسبند به تخته پاره خودشون!

هر واکنشی در جامعه ناشی از کنشی است که به جامعه تحمیل شده!


مردم ما بیمارند بدون شک!
و در این بیماری خودشون بی تقصیرند! بدون شک!

ما از همین مردم هستیم و نه تافته جدا بافته!

من اگر برای ورود به حراست محل کارم مقنعه رو جلو میکشم مگر کاری جز ریا میکنم و شاید رشوه دادن به کارمند ریاست!؟



این بار روحی 30 ساله روی روان مردم ما مگر به چیزی غیر از خستگی و ماندگی روحی میرسد؟


قالبی که چندین دهه پیش برای تن همه ما ساخته اند روح و روان مردم ما رو که به هر دلیلی با اون قالب نا هماهنگ بودند دچار خستگی و کوفتگی کرده!


بماند که این بیماری کجا و کی درمان میشه! ولی من تصور میکنم هنوز نباید امید رو از این بیمار برید!


یا میترکیم یا میترکونیم! به عبارتی!:surprised:
 

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز
و اما ما چگونه ما شدیم!:cry:

فکر کردم اول بیام در مورد اون پست اول صحبت کنیم و بعد بریم سراغ استعمار!

دلیل اینهمه فشار و نفرت و بغض و عدم سلامت روانی رو در کشورمون بایدتوی ساختارهای تربیتی مون جستجو کنیم!

جامعه ایران جامعه بسیار متشتت و دیگرگونی است با همه گرایش ها از چپ تند رو تا ملی گرای متعصب تا مذهبی بنیاد گرا! (در حدود البته)

توی این جامعه از نظر فرهنگی و تربیتی بسار پر تنش، حکومت یک ساختار و شیوه استاندارد زندگی رو ارائه میده برای همه چیز از باورها، پوشش، مشاغل، طبقه بندی اجتماعی، شکل تحصیل، حقوق خانوادگی و ... که لزوماً متناسب با عادات همه این گروه ها نیست! ( و ادعا ندارم که این نقطه ضعف رو فقط جمهوری اسلامی داشته)

خیلی از ما زندگی دو گانه ای داشتیم! زندگی در جامعه و زندگی در اجتماع!

برخی بچه های دهه 60 حتماً خاطراتی از اعمال مذهبی اجباری، پوشش های اجباری، عقاید اجباری، شعار های اجباری و ... در مدارسی که قرار بوده پایه ریز افکار و تربیت ما باشه دارند!

و البته تناقضات این باورها با تربیت خانوادگی!

برای ما دروغ و پنهانکاری از اموزش های اولیه دوران زندگی مون بوده!

انچه رو که در خونه میشنویم نباید جایی بازگو کنیم!

از همسایه هم برای گزارش دادن داشتن ویدئو بترسیم!

مفاتیح و رساله رو برای استخدام حفظ کنیم!

از اندازه و رنگ لباسمون حتی در دوران کودکی بترسیم!

برخی کتابهای قدیمی رو پنهان کنیم!

و ...!

این تربیت مگر به چیزی غیر از دورویی و ریا میرسه؟

این فشار ها و تناقضات روحی مگر به چیزی غیر از بغض و نفرت و خستگی روان میرسه؟

همه اینها از یک سو!


سوی دیگر زندگی در یک جامعه شعار زده است!

هیاهویی که سالهاست در گوش همه ما از افتخار افرینی و پیشرفت با شکوه و قله های افتخار و کور کردن چشم دشمنان زنگ میزنه و از این بساط دوغی هم دست ما رو نمیگیره!


ما دروغ میشنوم دروغ میگوییم!

از چپاول ها و غارت منابع کشور و فساد اقتصادی میشنویم (این اواخر که دولتمون یک پا اپوزوسیون شده)
و خوب پس چرا انتظار دزدی از فرو دستان جامعه رو نداشته باشیم؟

هیچ انحطاط اخلاقی از طبقات پایین اجتماع به طبقات بالاتر سرایت نمیکند!

رودخانه همیشه رو به پایین سرازیر میشود! هر فسادی در جامعه مشاهده میکنیم مدل کوچکی است از نانی که فرادستان جامعه در کاسه فرودستان گذاشته اند!

مگر وظیفه دولتها اموزش شهروندان نیست؟

مگر مردم اونچه رو که داشتند در طبق اخلاص نگذاشتند؟

از 31 سال برابری و برادری و ایثار فقط سومیش به ما رسیده!

چرا مردم نباید از این سومی امید ببرند و نا امید از دو تا اولی بچسبند به تخته پاره خودشون!

هر واکنشی در جامعه ناشی از کنشی است که به جامعه تحمیل شده!


مردم ما بیمارند بدون شک!
و در این بیماری خودشون بی تقصیرند! بدون شک!

ما از همین مردم هستیم و نه تافته جدا بافته!

من اگر برای ورود به حراست محل کارم مقنعه رو جلو میکشم مگر کاری جز ریا میکنم و شاید رشوه دادن به کارمند ریاست!؟



این بار روحی 30 ساله روی روان مردم ما مگر به چیزی غیر از خستگی و ماندگی روحی میرسد؟


قالبی که چندین دهه پیش برای تن همه ما ساخته اند روح و روان مردم ما رو که به هر دلیلی با اون قالب نا هماهنگ بودند دچار خستگی و کوفتگی کرده!


بماند که این بیماری کجا و کی درمان میشه! ولی من تصور میکنم هنوز نباید امید رو از این بیمار برید!


یا میترکیم یا میترکونیم! به عبارتی!:surprised:
تشکر فراوان سیمین خانم! عالی بود
نظر من هم اینه که از همین مقطع بررسی کنیم. یعنی از نوزادی خودمون تا بحث مفیدتر باشه
در ضمن ممنون جناب اسپاو به خاطر بحث جالبتون. ولی لطفا معاصر رو بررسی کنید:smile:
 
  • Like
واکنش ها: spow

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام خدمت همه دوستان
با اینکه توضیحات سیمین خانم بسیار جالب بود ولی تقاضا دارم با شجاعت کامل در مورد همه موارد بحث بشه و همونطور که گفتم از زمان نوزادی ما.نسلی که توی انقلاب و جنگ به دنیا اومدن. منظورم آموزش و پرورش، تغذیه، بهداشت، آزادی و خصوصا مسائل جنس ی که فاکتور فوق العاده مهمیه خصوصا در نسل ماها
 
  • Like
واکنش ها: spow
بالا