به به به به...فرصت كرديد يه كم اسپم كنيد...
آرامشششششششششش اينجا چه خبره ؟؟؟![]()
آرامش رفته گل بچينه، شهرداري گرفتتش. الان 2 روزه بازداشته، باشگاه نمياد.
به به به به...فرصت كرديد يه كم اسپم كنيد...
آرامشششششششششش اينجا چه خبره ؟؟؟![]()
به به به به...فرصت كرديد يه كم اسپم كنيد...
آرامشششششششششش اينجا چه خبره ؟؟؟![]()
جدی دم بختی؟!؟خب پس چرا ديگه ادامه نمي دين؟
پس ما جووناي دم بخت چي كار كنيم؟
آرامش كجاييييييييييي؟![]()
جدی دم بختی؟!؟
اگه قول بدی ما رو عروسی دعوت کنی ادامه بدیم![]()
![]()
![]()
![]()



سلام بارونم...مرسی از این که اومدی و خوندی..نظراتتون برام خیلی خیلی مهمه..خیلی وقت بود اینجا چیزی ننوشته بودم انشالا دوباره شروع کنم و بهتر بنویسم هنوز زیاد دستم راه نیفتهسلام ...
چرا من نتونستم از پست قشنگت تشکر کنم آرامش جون .. اینا بجای تشکر.
خیلی قشنگ و واقعی مینویسی ..
راستی دلم برای اینجا تنگ شده بود ...![]()
سلام بارونم...مرسی از این که اومدی و خوندی..نظراتتون برام خیلی خیلی مهمه..خیلی وقت بود اینجا چیزی ننوشته بودم انشالا دوباره شروع کنم و بهتر بنویسم هنوز زیاد دستم راه نیفته![]()
![]()
سلام بارونم...مرسی از این که اومدی و خوندی..نظراتتون برام خیلی خیلی مهمه..خیلی وقت بود اینجا چیزی ننوشته بودم انشالا دوباره شروع کنم و بهتر بنویسم هنوز زیاد دستم راه نیفته![]()
![]()
سلام..مرسی بد نیستم..فکر کنم درست متوجه نشدی..گفتم چون دوباره شروع کردم دستم گرم نشده..نگفتم هیچ وقت دستم گرم نشده بوده!!سلام خوبین؟؟؟آرامش جان الان یک سالی میشه که ماجرای تو و آقا فریدون هستش هنوز دستت گرم نشده و امیدی دیگه نیست برای گرم شدن...........
.. برعکس مهمون نوازیش که یکی از مهم ترین ویژگی هاش بود اصلا به گرفتاری ها رو نمیداد که بیان داخل خونه و معذبمون کنن..به همین دلیل به قول خودش تا فردا صبح که دوباره میخواست بره سرکار مصائب و مشکلات پشت در منتظر میموندن و هی این پا و اون پا میشدن و خط و نشون میکشیدن که وقتی از در بیرون میره دوباره روی شونه های آقامون سوار بشن و باهاش برگردن سرکار...حالا این وسط اگه صبح ها اول من در رو باز میکردم مشکلات با دیدن هیکل کافه ای من که متشکل از دو پاره استخوان و نیم مثقال گوشت بود، پا به فرار گذاشته و حداقل از دم خونه تا سرکار رو لطف میکردن و خودشون گز میکردن نه روی شونه های آقامون! پر واضحه که استراتژی در بازکردن و ترساندن مشکلات دارای کاستی ها و ضعفهایی هم بود..مثلا شامل زود بلند شدن از خواب و صبحانه خوردن به منظور قوی شدن برای رویارویی با مشکلات(نه فکر کنید برای صبحانه دادن به آقامون ها!) بود!! باید اعتراف کنم اگه بخوام گول بخورم دوست دارم با زبون خوش گول بخورم!
گاهی عادت ها میتونن زندگی ها رو خیلی سخت تر و یا خیلی آسون تر بکنن!!سیلام..اوخ ببخشید...یادم رفته بود رنگش رو عوض کنم....ببقچید..دوما این که میدونی داره سنم میره دیگه بالا دیگه!!کم کم داره مادربزرگی میشه!! :دیسلام آبجی
اول که تو رو جون هر کی دوس داری این رنگی نذار .لااقل ماجراهاتو این رنگی ننویس.بابا من دارم عینکی میشم از دست تو و این صورتی!
باور کن اینطوری خدا رو هم خوش میاد.
دوم که این اخری شبیه ماجرا نبود. بیشتر شبیه نصیحت و انتقال تجربیات و نظریات روانشناسانه و ... بود.بهتر بود همین مفاهیم در قالب داستان گفته میشد.
این بود انشای من در مورد اینجا.
ممنون و بدرود!(گل)

خوب رمان می نوشتی ايجوري استعدادت هدر مشه ّ
میبینی خواهر؟؟؟حروم شدیم رفت!!!![]()
نه ولی اون زمان هدفم بیشتر جنبه ی آموزشیش ر بود تا نوشتاریش