فرهنگ هاي كهن، نور، مقدس و وجودش پاك كننده و حياتبخش و سرچشمه اش پرستشگاه بوده است. فرزانگان يونان باستان، از جمله فيثاغورس، دموكراتيوس، افلاطون و ارسطو هر يك درباره نور بحث هاي فراوان دارند. در فرهنگ و تمدن اسلامي- ايراني نورشناسي جايگاه ويژه اي دارد و اعتقاد بر اين است كه ترجمه كتاب المناظر ابن هيثم علم نورشناسي را به اروپا منتقل كرده است
در تعريف نور در تفسير الميزان چنين آمده است:
«نور معنايي معروف دارد و آن عبارت است از چيزي كه اجسام (تيره) را براي ديدن ما روشن مي كند و هر چيزي به وسيله آن ظاهر و هويدا مي گردد، ولي خود نور براي ما به نفس ذاتش مكشوف و هويداست و چيز ديگري آن را ظاهر نمي كند، پس نور عبارت است از چيزي كه ظاهر بالذات و مظهر غير است. (مظهر اجسام قابل ديدن است)
نور از نگاه قرآن
«الله نورالسموات والارض مثل نوره كمشكوه فيها مصباح المصباح في زجاجه كانها كوكب دري يوقد من شجره مباركه زيتونه لاشرقيه و لاغربيه يكاد زيتها يضيء و لولم تمسسه نار نور علي نور يهدي الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس والله بكل شيء عليم.» نور/ ۳۵
«خداوند نور آسمان ها و زمين است. نور او همچون محفظه اي است كه در آن چراغي باشد و چراغ در شيشه اي، شيشه اي كه گويي ستاره اي است درخشان و آن چراغ با روغن زيتون صاف و زلال، روشن باشد كه از درخت پربركت زيتون گرفته است، نه زيتون شرقي و نه غربي. در نتيجه آن چنان صاف و قابل احتراق باشد كه نزديك است خود به خود بسوزد. هرچند كه آتش بدان نرسد و معلوم است كه چنين چراغي نورش دوچندان است (نوري بالاي نور است)، خدا هر كه را خواهد به نور خويش هدايت كند و خدا اين مثال ها را براي مردم مي زند و او به همه چيز داناست.»
خداوند در اين آيه به صراحت اشاره مي كند كه خداوند نوري است كه به وسيله او آسمان ها و زمين ظهور يافته اند و در واقع در اينجا مراد از نور همان نور خداوند است كه هر چيزي به وسيله آن روشن مي شود. (غزالي ۱۳۶۴)
كشف الاسرار در تفسير اين آيه، نور را به دو قسم ظاهري و باطني تقسيم مي كند: «بدان كه انوار باطن در مراتب مختلف اند، اول نور اسلام است و با اسلام نور اخلاص، ديگر نور ايمان است و با ايمان نور صدق، سوم نور احسان است و با احسان نور يقين كه اينها منازل راه شريعت عامه مؤمنان است. ولي جوانمردان طريقت را، انوار ديگري است: نور فراست و با فراست نور كاشفت، نور استقامت و با استقامت نور مشاهدت، نور توحيد و با توحيد نور قرب. بنده چون به اين مقام رسد جذبه الهي درپيوندد و نورها دست در هم دهد: نور عظمت و جلال، نور لطف و جمال، نور هيبت، نور غيرت، نور قربت، نور الوهيت، نور هويت. اين است كه رب العالمين گفت: نور علي نور. كار به جايي رسد كه عبوديت در نور ربوبيت ناپديد گردد
مثل اين نور همان است كه مصطفي گفته:«خلق الله الخلق في ظلمه ثم رش عليهم من نوره » . عالميان مشتي خاك بودند در ظلمت خود بمانده، در تاريكي نهاد متحير شده، همي از آسمان ازليت، باران انوار سرمديت باريدن گرفت، خاك عبهر گشت و سنگ گوهر گشت، رنگ آسمان و زمين به قدوم قدم او ديگر گشت. گفتند: خاكي است همه تاريكي و ظلمت، نهادي مي بايد همه صفا، لطيفه اي پيوند آن نهاد گشت. عبارت از آن لطيفه اين آمد:« رش عليهم من نوره ». گفتند يا رسول الله اين نور را چه نشان است؟ گفت:« اذا ادخل النور القلب انشرح الصدر
دو نكته قابل توجه در اين آيه وجود دارد: اول آن كه بايد توجه داشت كه مراد از بودن نور بالاي نور، دوچندان بودن و شدت آن است نه تعدد آن. مراد اين است كه آن نوري است مضاعف بدون اين كه هريك از ديگري متمايز باشد. چه همان طور كه نور صادر از مصباح نسبتي به مصباح دارد هم چنين نسبتي هم به شيشه لوله دارد كه باعث درخشش آن شده ولي نسبتش با مصباح بالامثاله و نسبتش به زجاجه به مجاز و استعاره است چرا كه زجاجه خودش نور ندارد و نورش قائم به نور چراغ است و مستمد از آن مي باشد. همچنان كه نور ايمان و معرفت در دلهاي مؤمنين نوري است عاريتي و مقتبس از نور خدا و قائم به آن و مستمد از آن. [پس آوردن قيد مشكاه براي اين است كه بر اجتماع نور در شكم آن و انعكاسش به جو خانه دلالت كند، و قيد روغن آن هم از شجره اي زيتون نه شرقي و نه غربي براي آن است كه بر صفا و زلالي روغن اشاره نمايد.].
نور از نگاه سهروردي
شايد استثنايي ترين نكته در مورد سهروردي اين باشد كه وي شهرت خود و عنوان فلسفه اش را از آن يعني« نور »گرفته است: سهروردي نور را پديده اي بديهي مي داند. او در كتاب حكمت الاشراق به تفصيل از طبيعت، جايگاه و انواع نور سخن مي گويد.
سهروردی در ضمن تحصیل چنین استنباط کرد که موجودات دنیا از نور به وجود آمده و انوار به یکدیگر می تابد و آن تابش متقابل را اشراق خواند و به همین جهت لقب شیخ الاشراق را یافت.
نظریه فلسفی سهروردی این است که هستی غیر از نور چیزی نیست و هر چه در جهان است و بعد از این به وجود می آید نور می باشد. منتها بعضی از نورها رقیق است و برخی غلیظ و برخی از انوار ذرات پراکنده دارد و پاره ای دیگر دارای ذرات متراکم است. امروزه این نظریه قابل فهم است چون می دانیم که هرچه در جهان هست انرژی ست که به صورت امواج می باشد، هنگامی که انرژی به صورت متراکم باشد ماده و هنگامی که رقیق باشد شکل امواج یا نور را دارد.
او معتقد بود است که نور یکی بر دیگری می تابد و لذا جهان جز اشراق نمی باشد. بعضی از نورها ضعیف اند وبعضی رقیق و برخی تراکم دارد . همانگونه که نورهای قوی بر ضعیف می تابد نورهای ضعیف هم بسوی انوار قوی تابش دارد. انسان که از موجودات جهان است از نور می باشد و به دیگران می تابد همانگونه که نورهای دیگران به او می تابد. بمناسبت اینکه از انسان به دیگران نور تابیده می شود انسان فیاض است و می تواند به دیگران نور برساند و از نور سایرین روشن شود
به گفته محقق بزرگ فرانسوی علامه نیکلسون ,