shirin_yalda
عضو جدید
فکر کنم گذاشتی..
تو امضام که فقط همین دو بیته من پرسیدم کاملشو؟ولی الان چک کردم مثل اینکه نذاشتی
پس من کجا دیدمش
حتما تو امضات
خیلی زیبا بود حسام خان.......[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چه گریزیست ز من؟ چه شتابیست به راه؟[/FONT]
به چه خواهی بردن در شبی اینچنین تاریک پناه؟
مرمرین پله آن عاج سفید ای دریغا که ز من بس دور است!.....
لحظه ها را دریاب چشم فردا کور است...............
خیلی ممنون آسمان عزیزخیلی زیبا بود حسام خان.......
منتظر قطعه های بیشتری از جنابالی هستیم..........
جناب لاهیجی
بابت شعر ممنون ولی این تاپیک مخصوص نوشته ها و اشعار خود اعضاست.....
برای نوشتن اشعار و ترانه ها تاپیکای دیگه هستش.......
بازم ممنون
درود آسمان جانامیر جان
بنا به درخواست خود شما سعی کردم نقدی بر شعراتون داشته باشم به شرطی که این اقدام دو جانبه باشه.........
من متاسفانه تجربه چندانی ندارم پس باید اعلام کنم که اینا نظر شخصی منه و قطعا می تونه اشتباه باشه..........
در این شعر قافیه ها رعایت نشده...
منظور از دلاج چیه؟همون دجالی که گفته می شه با امام زمان دشمنی می کنه؟
(عاشقان اندر هوس مدهوش......)به نظر می رسه که منظور اینه که عاشقان از شدت عشق به وطن مدهوش هستن پس چرا کلمه هوس رو به کار بردین؟
در شعر هر کلمه ای جدا از اینکه می تونه چند تا معنی باهم داشته باشه باید در معنی درست به کار بره.........
یه چیز دیگه تجربه نشان داده شعرهای بی تکلف تر بیشتر مورد پسند هستن......
اینم بگم که بیتی که به رنگ دیگری مشخص کردم با اینکه قافیه درش رعایت نشده ولی خیلی زیبا و استادانه است از نظر بنده.........
درود آسمان جانحكايت
تو در پي بهار ميروي از اين ديار
ومن به انتظار ديدنت نشسته ام به انتظار
چقدر دير ميگذشت بحظه هاي بي تو بودنم
صبور بودمو تو دير ميرسيده اي سر قرار
پر از هراس خنده ها و بوسه هاي دزدكي
براي لحظه اي نگاه پناه ميگرفته ام به گوشه و كنار
هزار بار گفته ام كه عاشقانه دوست دارمت
به خنده گفته اي شنيده ام هزار بار
تو رفته اي! هنوز گيج و گنگ مانده ام چرا؟
چنان كه مثل يك ستاره ام كه مانده خارج از مدار
بهار ميرود تو ميروي عجب حكايتيست!
چه ارتباط غمگنانه ايست ميان رفتن تو و بهار
زدل برون رود هرآنكه از دو ديده رفت
ولي براي من محبت تو مانده است يادگار!
درود آبجی جاناينم يه نوشته ي ديگه ولي اگه نظر نديد ميرم ديگم نمياما........
در ميان حجم خالي سكوت تو
صداي پر طنين يك سلام
هنوز هم
شنيده ميشود!
و قطره قطره خون لحظه ها
به روي دفتر سياه شب
چكيده ميشود!
به ساعتم نگاه ميكنم
يكي دو ساعت دگر سحر زراه ميرسد
دوباره غنچه ي نگاه تو
دميده ميشود!
وه...ببين چه زود سالهاي عمرمان گذشت
تا به هم زني دوچشم
باز
موي تو سپيد و پشت ما
خميده ميشود!
وتمام غصه ها و دردها و رنجها
مثل خار در دل اسير من
خليده ميشود!
باز آمدي
صدا صداي توست
من پر از ترنه ام ولي
با صداي گرم يك سلام تو
بازهم خطي از سكوت بر لبم
كشيده ميشود!
کبوتر جان کجا پرواز کردی؟
کجا بال و پرت را باز کردی ؟
چو دیدی بال پروازم شکسته
پریدی و سفر اغاز کردی
بگو با من کجا مووا گرفتی
کجا در خانه ی کی جا گرفتی ؟
پرنده جان مرا کردی فراموش
شدم ار دوریت غمگین و خاموش
چو دیدی بال پروازی ندارم
شدی با دیگری همراه و هم دوش
چرا کردی تو با من بی وفایی
کجا رفتی بگو اخر کجایی
نه پای رفتنم نه بال پرواز
دل تنگم شده با غصه دمساز
بیا بهر خدا برگرد خانه
ببین ویران شده این اشیانه
از دست می رم دست مرا بگیر
در چشم های من باقی بمان نمیر
دیدار و حسرت عمری ندیدنت
هر لحظه هر نفس یک مرگ دلپذیر
اواز می شوم خاک برهنه را
اغاز می شوی در قلب من کویر
در دست های تو پروانه ای رهاست
در اسمان من ازاده ای اسیر
نیلوفری و من یک شاخه غم بکش
نقاشی مرا با سبز سبز سیر
دور جوانه هایم حلقه ای بزن
یک حلقه از الماس های پیر
اغوش می شوم تنهایی تورا
با یک غزل سکوت یک شعر بی نظیر