معجزه تلقين
سلام اميدوارم خوب باشيد
من خودم به تلقين اعتقاد كامل دارم يعني اگه كسي بخواد كاري رو بكنه و اعتقاد داشته باشه كه ميتونه واين رو به خودش تلقين كنه حتما ميتونه اين كارو بكنه وبالعكس اگه يه مسئله منفي رو كه اصلا وجود نداره واسه خودش تلقين كنه به اون مشكل دچار ميشه كه به نظر من اين به خاطر قدرت يا ضعف نفس فرد هست.
من خودم ادماي زيادي رو ديدم كه مشكلات زيادي داشتن ولي با تلقين و كوشش تونستن مشكلاتشون رو حل كنن بذاريد يكي دو نمونه داستان كه شايدم واقعا اتفاق افتاده باشن بگم:
دانشجويي سركلاس خوابش برد. وقتي زنگ را زدند بيدار شد و با عجله دو مسئله را كه روي تخته سياه نوشته شده بود يادداشت كرد و به خيال اينكه استاد آنها را به عنوان تكليف منزل داده است يادداشت كرد و به منزل برد.
تمام آن روز و آن شب براي حل آنها فكر كرد. البتّه هيچ يك را نتوانست حل كند، امّا تمام آن هفته دست از كوشش برنداشت سرانجام يكي را حل كرد و به كلاس آورد.
استاد به كلي مبهوت شد. چون آن دو مسئله را به عنوان دو نمونه از مسائل غيرقابل حل رياضي داده بود. اگر اين دانشجو اين موضوع را ميدانست احتمالاً آن را حل نميكرد. ولي چون به خود تلقين نكرده بود كه مسئله غيرقابل حل است، بلكه برعكس فكر ميكرد بايد حتماً آن مسئله را حل كند، سرانجام راهي براي حل مسئله يافت.
سلام اميدوارم خوب باشيد
من خودم به تلقين اعتقاد كامل دارم يعني اگه كسي بخواد كاري رو بكنه و اعتقاد داشته باشه كه ميتونه واين رو به خودش تلقين كنه حتما ميتونه اين كارو بكنه وبالعكس اگه يه مسئله منفي رو كه اصلا وجود نداره واسه خودش تلقين كنه به اون مشكل دچار ميشه كه به نظر من اين به خاطر قدرت يا ضعف نفس فرد هست.
من خودم ادماي زيادي رو ديدم كه مشكلات زيادي داشتن ولي با تلقين و كوشش تونستن مشكلاتشون رو حل كنن بذاريد يكي دو نمونه داستان كه شايدم واقعا اتفاق افتاده باشن بگم:
دانشجويي سركلاس خوابش برد. وقتي زنگ را زدند بيدار شد و با عجله دو مسئله را كه روي تخته سياه نوشته شده بود يادداشت كرد و به خيال اينكه استاد آنها را به عنوان تكليف منزل داده است يادداشت كرد و به منزل برد.
تمام آن روز و آن شب براي حل آنها فكر كرد. البتّه هيچ يك را نتوانست حل كند، امّا تمام آن هفته دست از كوشش برنداشت سرانجام يكي را حل كرد و به كلاس آورد.
استاد به كلي مبهوت شد. چون آن دو مسئله را به عنوان دو نمونه از مسائل غيرقابل حل رياضي داده بود. اگر اين دانشجو اين موضوع را ميدانست احتمالاً آن را حل نميكرد. ولي چون به خود تلقين نكرده بود كه مسئله غيرقابل حل است، بلكه برعكس فكر ميكرد بايد حتماً آن مسئله را حل كند، سرانجام راهي براي حل مسئله يافت.
عطاری به شهری درآمد. می گفت دارویی دارد که هر بیماری و دردی را شفا میدهد. مردی که از دردی جانکاه رنج می برد، نزد عطاری رفت و راه درمان بیماری خود را پرسید. عطار به دقت به سخنان او گوش داد و پرسشهای بسیار کرد. آنگاه قرصی به او داد و گفت: «اگر این دارو را چند روز بخوری، حتماً بهبود می یابی.»
شاگرد مرد عطار، شاهد ماجرا بود، از او پرسید: «چرا قرص را همان آغاز به او ندادی؟» این همه گوش سپردن و پرسش برای چه بود؟»
عطار گفت: «هنوز زود است از راز درمان سر در بیاوری. مردم به معجزه دارو، خوب نمی شوند. آنان به سحر اطمینان و قدرت ایمان شفا می یابند. سخنانش را شنیدم تا تردیدهایش را بیرون بریزد و آن سوالها را پرسیدم تا ایمان بیاورد و به اطمینان و اعتماد دست یابد. اگر بیمار تردیدهایش را زمین بگذارد و اعتماد و اطمینان را از زمین بردارد، اگر جرعه آبی هم بنوشد، شفا می یابد.»
شاگرد مرد عطار، شاهد ماجرا بود، از او پرسید: «چرا قرص را همان آغاز به او ندادی؟» این همه گوش سپردن و پرسش برای چه بود؟»
عطار گفت: «هنوز زود است از راز درمان سر در بیاوری. مردم به معجزه دارو، خوب نمی شوند. آنان به سحر اطمینان و قدرت ایمان شفا می یابند. سخنانش را شنیدم تا تردیدهایش را بیرون بریزد و آن سوالها را پرسیدم تا ایمان بیاورد و به اطمینان و اعتماد دست یابد. اگر بیمار تردیدهایش را زمین بگذارد و اعتماد و اطمینان را از زمین بردارد، اگر جرعه آبی هم بنوشد، شفا می یابد.»
خوب شما چي فكر ميكنيد واقعا تلقين موثره؟؟؟؟