فیلم مادرِ علی حاتمی (نگاهی دیگر...)

dara_ando

عضو جدید
دیشب پس از مدتها و به صورت اتفاقی از یکی از شبکه های ماهواره فیلم مادرِ علی حاتمی رو دیدم. به قدری روم تأثیر گذاشت که باورتون نمیشه! به خودم گفتم امروز بگردم دنبال مطالب و نقدهایی که بر این فیلم شده. وقتی مطالب مختلف رو خوندم کمتر از خود فیلم به فکر نرفتم. حرفهای ضد و نقیضی که در عین حال که دربارۀ فیلم مادر هستن ولی میشه دید که جایگاه و شخصیت هر آدمها میتونه چه قدر در برداشتشون از یک موضوع واحد تأثیر بزاره. حاصل سرچ اند و نویسنده اکثرشونو نمیدونم کین. حرفای خود حاتمی رو هم پیدا نکردم. هیچ کدوم به اون یکی ربطی نداره.
میدونم احتمالاً حوصله خوندن همشو ندارید، ولی سه تاشو بخونید.
...................:gol:
 

dara_ando

عضو جدید
1

1

خلاصه داستان
پیرزنی که در آسایشگاه سالمندان به سر می برد به شش فرزند خود اطلاع میدهد که می خواهد در لحظات واپسین زندگی ، اعضاء متفرق خانواده را درخانه قدیمی پدری ببیند. فرزندان که هر کدام با دیگری ، به دلیلی اختلاف دارند به یکدیگر گوشه و کنایه می زنند ، اما نصایح و مرگ مادر موجب می شود که به هم نزدیک شوند.


درباره فیلم

فیلم مادر ، داستان ساده ای را ، اما در عمق روایت می کند ، مادری که می داند مرگش نزدیک است ، می خواهد فرزندانش را بار دیگر به دور خود جمع کند تا هم در این لحظات با انها باشد و هم هر آنچه را که در توان دارد برای نزدیک کردن آنها به یکدیگر انجام دهد. بچه ها یک به یک درآن خانه قدیمی که حوض و گلدان دارد و سرشار از یادگارهای گذشته است ، گرد هم می آیند.

فرزندان با وجود همه اختلاف ها ، چیزهای مشترکی دارند که بدون آنکه خود بدانند ، انها را با قدرت به یکدیگر پیوند زده است. مشترکاتی چون این خانه قدیمی ، خاطرات خوب و بدی که با یکدیگر داشته اند ، روزگاری که با هم سپری کرده اند و از همه مهم تر مادری که خون او در رگ همه آنها و دررگ این خانه جریان دارد.

در واقع این خانه قدیمی و متروک ، مکانی است ، که همه به آن باز می گردند تا در کسی که آیینه همه آنان است و در گذشته ای که در بند بند این خانه پنهان است ، خود را بیابند. آنها با یادآوری گذشته ، خلاء امروز و دیروز خود را پر می کنند . در فاصله امروز با دیروز ، حوادث بسیاری اتفاق افتاده است ، هر کس تعلق خاطری دارد که او را از همدلی با دیگران منع می کند. اما همه آنقدر دور شده اند که مراوده مجدد و ایجاد ارتباط با خواهر و برادر برایشان دشوار است. مادر که همه چیز را می بیند و می داند ، گذشته خانواده را باز آفرینی می کند ، تا همه اهل آن خانه با یاد آوری همدلی ها و هم بستگی های گذشته ، دوباره با یکدیگر همدل بشوند. هر شش فرزند تنها به این خانه فرا خوانده می شوند ، تا بتوانند برآنچه از گذشته دارند ، بدون اندیشیدن به دلمشغولی ها و دلبستگی های امروزشان بیندیشند و آنها را بیابند.

فضای فیلم غم آلود است ، زیرا به حسرت برای گذشته از دست رفته ، آغشته است. مادر و فرزندانش هر یک به نوبه خود ، وقتی پایشان را به خانه قدیمیشان می گذارند ، این حس حسرت را دارند.

موضوع فیلم مادر چنان آشناست که احتیاجی به ماخذ ندارد ، مراسم آشنا سازی با آمدن اعضاء پراکنده خانه به دور مادر به اجرا در می آید ، خانه آب و جارو می شود و صفای دوباره می گیرد و همانند گذشته صدای همهمه در خانه برپا می شود.
قسمت اول داستان ، معرفی است که سخت ترین و ظریف ترین قسمت فیلم است ، زیرا به دلیل خلاء میان دیروز و امروز و نیز کدورتهای قدیم ، برقراری ارتباط و گفت و شنود به سختی امکان پذیر است و لازم است که این قسمت در خلوت و سکوت انجام شود. آشنایان دیروز این خانه در اثر سالها دوری به دشواری می توانند نکته ای را بیابند تا درآن خصوص گفت و شنود کنند و همدل شوند. اما حاتمی ، این بخش از فیلم را به خوبی برگزار کرده ، به این ترتیب که دو به دو در فرزندان ارتباط ایجاد کرده و از رهگذر این ارتباط های دو نفره ماجرا را روایت می کند. برای مثال ارتباط محمد علی کشاورز و اکبر عبدی یا ارتباط فریماه فرجامی با امین تارخ و ... .

در قسمت دوم ارتباط ها گسترش می یابد و فرصتی به دست می آید ، تا اهل خانه خود را بجویند و بیننده نیز بداند که اینان چه بوده اند وچرا غریبه ونا آشنا شده اند و کدام خواسته آنها در گذشته بی جواب مانده است.

مادر در درونش می داند که جمعه شب خواهد مرد و ماجرای فیلم از روز شنبه آغاز می شود. مادر و فرزندانش یک هفته فرصت دارند تا درونشان را تخلیه کنند ، دوباره به هم دلبسته و وابسته شوند و از آخرین فرصتشان برای بهره مندی از مهر مادر و اگر فرصت کنند مهر ورزی به او ، استفاده کنند. در انتهای فیلم که همگی در یک اتاق جمع شده اند و اکبر عبدی با اشک و حسرت ، جمله « مادر مرد » را تکرار می کند ، گویی این فرصت از دست نرفته است.
 

dara_ando

عضو جدید
2

2

به قلم شهید آوینی
مادر «دلبستگی به عهد قاجار»

باید منتظر باشیم كه همه، روزی به زج زدن بیفتند. باز هم آقای « علی حاتمی » و در مشغولی های خسته كننده اش؛ دلبستگی اش به عهد قجر و آت و آشغال های صندوق خانه های متروك وآدم هایی نیست آبادی، اما با بزك واعی و دیالوگ های پر تكلف و حكاكی شده ای كه حتی برای رعایت جناس و قافیه كج و معوج شده اند، آن هم از دهان تیپ های تصنعی كه این كلمات در دهانشان زیادی می كند... این كلمات در دهان همه زیادی می كند و من نمی دانم كه اصلاً این طرز نوشتن و حرف زدن اگر به درد سینما و تئاتر نخورد، به چه درد دیگری ممكن است بخورد!
باز هم داستان به نحوی به همان روزگار نه چندان دوری باز می گردد كه تهران قدیم در سرازیری مست فرنگ شدن افتاده بود؛ اول آدم ها و بعد اشیا... عهد قجر آخرین دوره اضمحلال تاریخی این قوم است پیش از سلطه تمام عیار شیطان پیر... و نمی دانم آن آشی كه در سفارت انگلیس پخته بودند چه معجونی بود كه همه را « آشخور » كرد، غیر از روزه دارها را! كفر فرنگی مثل آسفالت سیاه داشت همه كرت ها و مزارع سر سبز را می پوشاند تا راه اتومبیل را هموار كند و از آن بدتر، آدم ها را بگو كه هفتاد و دو رنگ شهر فرنگ آن قدر در خط و خال كراواتی كه گریبان گیرشان شده بود غرق شده بودند كه سر ریسمان را نمی دیدند كه در دست كیست!
دلبستگی به این دوره چه معنایی می تواند داشته باشد؟
روشنفكران این دیار لااقل با ما مردم در عشق به ضریح و پنجره های فولاد، آجر قرمز و بهار خواب و حیاط و كاشی های آبی و گلدان های سفالی و یاس و اقاقیا و اطلسی و قرنفل و شمعدانی در باغچه های دور حوض های پاشویه دار و تخت های چوبی و قالی و گلیم شریكند و فقط تفاوت ما با آنها در آنجاست كه ما با این اشیا و در این فضاها زندگی كرده ایم، جان خود را لعاب آبی كرده ایم و بر سفال ها زده ایم، روح خود را به پنجره های فولاد امامزاده ها دخیل بسته ایم، عشق های جوانیمان بوی گل یاس و شب بو می داده است و بعد خانه بختمان را با آجر قرمز ساخته ایم و در حوض های پاشویه دار وضو گرفته ایم و بر سجاده هایی از گلیم نماز خواند ایم، اما این آقایان و خانم ها با همه این اشیا و فضاها، مثل توریست های وارفته، پیوندی نوستالژیك داشته اند. در مغرب زمین نیز روشنفكران دلبسته اشیای عتیقه اند و خودشان هم نمی دانند كه چرا؛ خودشان هم نمی دانند كه در اشیای كهنه به دنبال آن روحی می گردند كه هر چه زمان بیش تر می گذرد و زالوی تكنولوژی بیش تر و بیش تر خون گردن آدم را می مكد،مثل فانوسی كه نفتش تمام شده، دارد می میرد. آدم هم آدم های قدیم! ما خودمان را در گذشته ها جا می گذاریم و می گذریم واین نوستالژی شاید آن غم غربتی باشد كه آدمیزاد ازدوری خودش دارد. بگذریم كه روشنفكران ما فقط ادایش را درمی آورند...كاشكی این اداها واقعیت داشت! حتی یك فحش واقعی بهتر است ازهزارسلام دروغكی!l
آن مادر قاجاری كه همه نمازهای صبحش را بعد ازطلوع آفتاب می خواند مادر ما نیست. پس مادر كیست؟ شاید مام وطن باشد كه جوجه هایی ناقص الخلقه به دنیا آورده و حتی در میان آنها یك تخم غاز هم پیدا شده است دشداشه پوش و لچك به سر، كه قدقد شاعرانه ای دارد و در عین حال، زورش حتی بر زهتاب ها هم می چربد!
شخصیت ها وصله های ناجوری هستند دوخته شده به یك لحاف چل تكه... كسی نیست بپرمد مگر لحاف دوزی چه اشكالی دارد! هیچ. یاد « هزار دستان » افتادم، با آن پراكندگی ناشیگرانه در پرداخت و « حاجی واشنگتن » با آن میزانسن هایی كه یا اولش جور بود آخرش در می رفت و یا اولش ناجور بود، آخرش درست می شد و باز هم همان دیالوگ های پرتكلف و پر ادا كه برازنده هیچ دهانی نیست. لچك به سر فیلم « مادر » هم مثل همان سرخپوست فیلم « حاجی واشنگتن » بود؛ یك قارچ بدون ریشه، یك خیال خام ناپرورده.
در میان جوجه های ناقص الخلقه ماكیان وطن، یك صندوقدار عارف مسلك هم بود كه سعی می كرد همه اش كلمات قصار بگوید: « شبش راباید بی چراغ روشن كرد خان داداش »، خطاب به زهتابی كه قاعدتاً نمی توانست بین این حرف های عطر زده با روده های بوگندوی گوسفند تفاوتی قائل شود. و اگر عرفان با صندوقدار بانك جمع شود، لابد همه این تاریخ هزار ساله ما كشكی است كه در آش مشروطه ریخته اند! روشنفكران این دیار از همه چیز فقط به نوع « لائیك » اش علاقه دارند؛ رمان لائیك، نقاشی لائیك... و حتی « عرفان لائیك ». و البته در ایماژهای شعر سپید، بر خلاف واقعیت، همه كلمات و معانی متناقض را می توان با یكدیگر جمع كرد. یادتان هست درست در بحبوحه جنگ، یك راهب غرب زده بودایی (!)، بی خبر از همه جا، آمده بود و هر از گاهی روی یك طبل كوچك می كوبید تا خداوند صلح را میان ما و بعثی های جنایتكار برقرار كند؟! فكر می كردم فقط راهب های غرب زده بودایی این همه از ما دور هستند.
 

dara_ando

عضو جدید
3

3

از سایت حوزه هنری فارس

روز شنبه 8 اسفند ماه فيلم «مادر» ساخته زنده ياد علي حاتمي به نمايش در آمد و مورد نقد و بررسي قرار گرفت . ساسان دسي منتقد و فيلمساز ضمن اشاره به اينكه سينما ي ملي بومي آلترناتيو سينمايي با زباني جهاني و همگاني كه هاليوود و سينماي آمريكا نماينده آن است مي باشد گفت : سينما در فرانسه به وجود آمد اما در آمريكا زبان سينما توسط فيلمسازاني چون گريفيت و پورتر تكامل يافت ، سعي آمريكا از همان ابتدا دست يافتن به زباني جهاني و قابل فهم براي تمام جوامع بود شايد از اين جهت است كه فيلمهاي آمريكايي هم براي ساكنان قبايل دور افتاده آفريقايي قابل فهم است و هم مردم دورترين مناطق شرقي آسيايي از آنها لذت مي برند .
اين زبان جهاني در راستاي سياست هاي استعماري است كه بعد از پديدار شدن رنسانس شكل گرفت وبه وجود آمد و هدف آن يكسان سازي فرهنگي و درنهايت از بين بردن فرهنگ هاي بومي و ملي و يا خرده فرهنگ ها (Subculture ) است .
در اين جا است كه سينماي ملي با هويتي بومي ارزش و اهميتي دو چندان پيدا مي كند و
فيلم هاي مرحوم حاتمي در رأس سينمايي با هويت اصيل ايراني قرار دارد .

دسي در ادامه ويژگي هاي ي سينماي حاتمي را برشمرد و چنين گفت : بهره گيري از زباني فاخر و گاه تحت تأثير نثر مسجع توجه به صحنه پردازي و دوري از حركات دوربين و نيز نورپردازي ها ي تحت و عدم استفاده از كنتراست هاي نوري به تأسي از نقاشي هاي اصيل ايراني در عهد قاجار همگي موجب شده است كه سينميايي منحصر به فرد شكل بگيرد كه عناصر فرهنگ اصيل ايراني در آن نمودار شود . شايد از اين جهت بتوان مرحوم علي حاتمي را با «ياسوجيروازو» فيلمساز ژاپني مقايسه كرد . سينما گري كه مشهور است ميزانس هاي خود را با استفاده از نحوه نشستن مردم ژاپن بر روي زمين تنظيم مي كرده است . از اين جهت بايد گفت كه علي حاتمي ايراني ترين فيلمساز است .
اين منتقد سينمايي در ادامه عناصر سينماي حاتمي را چنين تحليل كرد و گفت : با وجود آنكه ديالوگ هاي اين فيلمساز بسيار شنيدني و زيبا است اما در خدمت تصاوير قرار نمي گيرند ، به گونه اي كه شما به عنوان بيننده هنگام تماشاي فيلم هاي حاتمي مي توانيد چشمان خود را ببنديد و با گوش لذت شنيداري ببريد . موسيقي در سينماي حاتمي نيز نقشي اساسي دارد اما نقش مكمل با تصاوير بازي نمي كند بلكه مي تواند به عنوان يك عنصر كامل و جداي از تصاوير مورد ارزيابي قرار گيرد . چنانكه در سالهاي گذشته موسيقي فيلم دلشدگان با صداي دلنشين استاد شجريان به عنوان يك اثر كامل در بازار عرضه شد .
دسي پس از آن به مقايسه موسيقي در سينماي حاتمي و فيلم هايي چون «پاپيون» پرداخت و گفت شما با شنيدن موسيقي پاپيون بلافاصله ياد داستين ها فمن و استيومك كوئين فضاي فيلم پاپيون مي افتيد اما اين اتفاق در مورد فيلم هاي حاتمي نمي افتد ، چون موسيقي در فيلم هاي حاتمي در خدمت فيلم قرار نمي گيرد و به عنوان يك اثر كامل عرضه مي شود .
ساسان دسي در پايان سينماي حاتمي را در خدمت ستايش سنت و در ستيز با تجدد وارداتي دانست و گفت زمان رويدادهاي فيلم سوته دلان سال 1320 و زمان اشغال ايران توسط نيروهاي متفقين و ورود نوعي تجدد وارداتي از طريق نمايش فيلم هاي آمريكايي در ايران بود . مجيد سه كله شخصيت معلول و عقب مانده فيلم به زني كه در گيشه سينما كار مي كند علاقه مند مي شود زن مي تواند نماينده تجدد وارداتي باشد . اما زن پا ندارد و عملاً ناتوان از همراهي با مجيد است حاتمي در فيلم هاي دلشدگان و حاجي واشنگتني نيز به نقد تجدد و ستايش سنت مي پردازد . همين ديدگاه در فيلم مادر نيز به چشم مي خورد . حاصل زندگي با تجدد آن است كه تارخ در فيلم مادر تنها از طريق نوار ضبط شده با همسرش صحبت كند و يا كشاورز كه تمام زندگي خود را وقف همسر و فرزندانش كرده است اكنون آنها آرزوي مرگش را نمايند و يا عبدي كارش به تيمارستان كشيده شده است . اما خانه مادر با استفاده از رنگ هاي آرامش بخش سبز و آبي همچون بهشتي است كه به تمامي فرهنگ سنتي ايران وسعت دارد .
 

dara_ando

عضو جدید
3(sorry)

3(sorry)

روز شنبه 8 اسفند ماه فيلم «مادر» ساخته زنده ياد علي حاتمي به نمايش در آمد و مورد نقد و بررسي قرار گرفت . ساسان دسي منتقد و فيلمساز ضمن اشاره به اينكه سينما ي ملي بومي آلترناتيو سينمايي با زباني جهاني و همگاني كه هاليوود و سينماي آمريكا نماينده آن است مي باشد گفت : سينما در فرانسه به وجود آمد اما در آمريكا زبان سينما توسط فيلمسازاني چون گريفيت و پورتر تكامل يافت ، سعي آمريكا از همان ابتدا دست يافتن به زباني جهاني و قابل فهم براي تمام جوامع بود شايد از اين جهت است كه فيلمهاي آمريكايي هم براي ساكنان قبايل دور افتاده آفريقايي قابل فهم است و هم مردم دورترين مناطق شرقي آسيايي از آنها لذت مي برند .
اين زبان جهاني در راستاي سياست هاي استعماري است كه بعد از پديدار شدن رنسانس شكل گرفت وبه وجود آمد و هدف آن يكسان سازي فرهنگي و درنهايت از بين بردن فرهنگ هاي بومي و ملي و يا خرده فرهنگ ها (Subculture ) است .
در اين جا است كه سينماي ملي با هويتي بومي ارزش و اهميتي دو چندان پيدا مي كند و
فيلم هاي مرحوم حاتمي در رأس سينمايي با هويت اصيل ايراني قرار دارد .

دسي در ادامه ويژگي هاي ي سينماي حاتمي را برشمرد و چنين گفت : بهره گيري از زباني فاخر و گاه تحت تأثير نثر مسجع توجه به صحنه پردازي و دوري از حركات دوربين و نيز نورپردازي ها ي تحت و عدم استفاده از كنتراست هاي نوري به تأسي از نقاشي هاي اصيل ايراني در عهد قاجار همگي موجب شده است كه سينميايي منحصر به فرد شكل بگيرد كه عناصر فرهنگ اصيل ايراني در آن نمودار شود . شايد از اين جهت بتوان مرحوم علي حاتمي را با «ياسوجيروازو» فيلمساز ژاپني مقايسه كرد . سينما گري كه مشهور است ميزانس هاي خود را با استفاده از نحوه نشستن مردم ژاپن بر روي زمين تنظيم مي كرده است . از اين جهت بايد گفت كه علي حاتمي ايراني ترين فيلمساز است .
اين منتقد سينمايي در ادامه عناصر سينماي حاتمي را چنين تحليل كرد و گفت : با وجود آنكه ديالوگ هاي اين فيلمساز بسيار شنيدني و زيبا است اما در خدمت تصاوير قرار نمي گيرند ، به گونه اي كه شما به عنوان بيننده هنگام تماشاي فيلم هاي حاتمي مي توانيد چشمان خود را ببنديد و با گوش لذت شنيداري ببريد . موسيقي در سينماي حاتمي نيز نقشي اساسي دارد اما نقش مكمل با تصاوير بازي نمي كند بلكه مي تواند به عنوان يك عنصر كامل و جداي از تصاوير مورد ارزيابي قرار گيرد . چنانكه در سالهاي گذشته موسيقي فيلم دلشدگان با صداي دلنشين استاد شجريان به عنوان يك اثر كامل در بازار عرضه شد .
دسي پس از آن به مقايسه موسيقي در سينماي حاتمي و فيلم هايي چون «پاپيون» پرداخت و گفت شما با شنيدن موسيقي پاپيون بلافاصله ياد داستين ها فمن و استيومك كوئين فضاي فيلم پاپيون مي افتيد اما اين اتفاق در مورد فيلم هاي حاتمي نمي افتد ، چون موسيقي در فيلم هاي حاتمي در خدمت فيلم قرار نمي گيرد و به عنوان يك اثر كامل عرضه مي شود .
ساسان دسي در پايان سينماي حاتمي را در خدمت ستايش سنت و در ستيز با تجدد وارداتي دانست و گفت زمان رويدادهاي فيلم سوته دلان سال 1320 و زمان اشغال ايران توسط نيروهاي متفقين و ورود نوعي تجدد وارداتي از طريق نمايش فيلم هاي آمريكايي در ايران بود . مجيد سه كله شخصيت معلول و عقب مانده فيلم به زني كه در گيشه سينما كار مي كند علاقه مند مي شود زن مي تواند نماينده تجدد وارداتي باشد . اما زن پا ندارد و عملاً ناتوان از همراهي با مجيد است حاتمي در فيلم هاي دلشدگان و حاجي واشنگتني نيز به نقد تجدد و ستايش سنت مي پردازد . همين ديدگاه در فيلم مادر نيز به چشم مي خورد . حاصل زندگي با تجدد آن است كه تارخ در فيلم مادر تنها از طريق نوار ضبط شده با همسرش صحبت كند و يا كشاورز كه تمام زندگي خود را وقف همسر و فرزندانش كرده است اكنون آنها آرزوي مرگش را نمايند و يا عبدي كارش به تيمارستان كشيده شده است . اما خانه مادر با استفاده از رنگ هاي آرامش بخش سبز و آبي همچون بهشتي است كه به تمامي فرهنگ سنتي ايران وسعت دارد .
 

dara_ando

عضو جدید
4

4

"امين تارخ " در گفت وگو با خبرنگار سينمايي فارس درباره تماشاي فيلم "مادر " پس از گذشت 21 سال، گفت: احساس قشنگي بود، نه از اين نظر كه احساس كردم، پير شده ام بلكه از اين بابت كه وقتي فيلم را مي ديدم به ذهنم مي آوردم كه ما واقعا حق داشتيم كه مي گفتيم دهه 60، دهه طلايي سينماي ايران بوده است.
وي افزود: به نظر من اين تأثير بسيار خوبي روي مردم مي گذارد تا بدانند دو نسل گذشته، چه سينمايي را داشتيم و يا اصولا سينماي بعد از انقلاب با چه سينمايي شروع شده است و به لحاظ فرهنگي، اخلاقي و معيار هاي فرهنگي و هنري اين فيلم ها، چقدر كارهاي شاخصي بوده اند و نمونه اين كارها به ندرت اتفاق مي افتد.
بازيگر فيلم "مادر " با بيان اين مطلب كه با تماشاي پلان به پلان اين فيلم به ياد پشت صحنه آن افتاده، گفت: من در تمامي اين لحظات پشت صحنه فيلم را از ذهنم مي گذراندم و اينكه چقدر با عشق و علاقه كار مي كرديم. فيلم "مادر " و "دلشدگان " نه تنها به گفته من، بلكه به گفته تمامي عوامل دست اندركار، يكي از شيرين ترين دوران حرفه اي و كاري من بوده و هست.
وي ادامه داد: همين قدر كه جوان ها، قدري به سينماي ايران با نگاه تاريخي نگاه كنند، قدر و منزلت سينمايي كه شروع كرديم، بهتر شناسايي مي شود. زماني كه ما اين نوع فيلم ها را شروع كرديم، فكر مي كرديم كه داريم دستمان را گرم مي كنيم تا در آينده كارهاي شاخص تر و بهتري انجام دهيم، هنوز هم من اين اميدوار را دارم ولي واقعيتش اين است كه سينمايي كه آن گونه برنامه ريزي شد و حاصلش كارهايي مانند باشو غريبه كوچك، مادر و خانه دوست كجاست بود، مطمئنا اكنون منزلت و جايگاه والاتري را مي بايست صاحب باشد اما به هر حال هميشه اميد آن وجود دارد كه سينماي ما بار ديگر به اين شأن و منزلت برسد.
امين تارخ تماشاي فيلم "مادر " را با تماشاچيان سينما يكي از خاطره انگيزترين شب هاي زندگي خود دانست و گفت: تعداد تماشاگران آنچنان فوق العاده زياد نبود ولي قابل توجه بود. يكي از زيباترين خاطرات زندگي من، ديشب شكل گرفت، زماني كه با تماشاگران فيلم عكسي به يادگار گرفتيم كه براي ثبت در تاريخ، بسيار خوب و به يادماندني است.
 

dara_ando

عضو جدید
محمد آرمان
از مجموعه سي سال – سي فيلم پس از انقلاب تا كنون 11 فيلم مورد نقد و بررسي و تجديد خاطره قرار گرفته است؛ فيلم هاي «دونده»، «شبح كژدم»، «خانه دوست كجاست»، «ناخدا خورشيد»، «شير سنگي»، «اجاره نشين ها»، «دستفروش»، «سرب»، «باشو غريبه كوچك»، ‌«عروسي خوبان» و «هامون».
در ادامه اين سلسله نوشتار كه بسيار هم مورد توجه خوانندگان و مخاطبان عزيز قرار گرفته و بازخوردهاي مثبت فراواني را نيز در پي داشته است، به بررسي ادامه فيلم هاي مطرح سه دهه گذشته سينماي ايران و اينك فيلم كم نظير و مهم و خاطره انگيز «مادر» ساخته مرحوم علي حاتمي مي پردازيم.
«مادر» پيش از آنكه برساخته انديشه اي سينماورزانه باشد، بازتاب ذهني خلاق در عرصه نقاشي و موسيقي است كه تلاقي اين دو هنر را آنچنان معجزه آسا و حيرت انگيز و تكان دهنده به منصه ظهور و بروز رسانده است كه تنها مي توان در مقابل آن تحير كرد و تحسين.
«مادر» از جهت بازنمايي عاطفي و جلوه پردازي لحظه اي از «آن» سينمايي اثري بي نظير در تاريخ سينماي ايران است.
شخصيت پردازي هايي كه در كشاكش «تيپ» ماندن و شخصيت شدن در رفت و آمدند و ديالوگ هايي كه آنچنان استادانه و گرم و جانانه در جاي خود قرار گرفته اند كه هر مخاطبي را در هر محدوده سني و هر طيف سليقگي به تعظيم و ستايش وا مي دارند.
«مادر» را مي توان فيلم نماهاي جذاب نقاشي گونه و ديالوگ هاي منحصر بفرد و حيرت آور ناميد؛ اثري آنچنان گرم و تحيرآور و تكان دهنده كه حتماً در لحظاتي همراه با بغض فروخورده مخاطب دورافتاده از اصالت ها و داشته هاي اصيل ايراني سال هاي دور و نزديك، به يك نوستالژي تمام عيار تبديل مي شود.
ديالوگ هاي «مادر» به اعجاز مي ماند و فرازهايي از آن را مي توان بر تارك متون اصيل حكمي، فلسفي و عرفاني نقش زد و حك نمود!
«مادر» حديث غربت ها و دور افتادگي ها و محروميت ها و هزار و يك عيب و نقص و فقدان و كمبود زندگي ماشين زده امروزي در مصاف و تقابل و مواجهه با گذشته اصيل و سنتي و سرشار ايراني است.
«مادر» غم غربت اين روزگار است، درد نبودن حلقه واسط و نقطه واصل به ريشه ها و انديشه ها.
«مادر» نقطه اتكاي آدمياني است که در ميان فراموشي و دريغ و بي دردي و درد، از هجمه مهيب و تلخ ماشين به خاك و خاطره خانه اجدادي پناه مي آورند و در ميانه جدال ها و تب و تاب هايشان، با مرگ عزيز بازمانده از روزگار سپري شده مردمان سالخورده، بار ديگر به پيوندي خانوادگي و حسي همدلانه نايل مي شوند.
ادبيات خاص و اخص شخصيت ها، حركات و سكنات عجيب و غريب آنها، ميزانس هاي بكر و بديع و مسخ كننده آدم ها و هزار و يك چيز ديگر كه مادر را به همان اندازه كه از سينما دور مي كند به دل نزديك مي كند و اين از معدود مواردي است كه از غم زيبا و دلنشين سينماورزانه نبودن يك فيلم، در نشئه اي عاطفي و سرشار غرقه مي شويم و ... به روان آفريننده اثر درود مي فرستيم!
 

dara_ando

عضو جدید
6

6

حکایت مادر به نوعی حدیث نفس تاریخ معاصر نیز هست. فلاش بک فیلم اشاره به اوایل زندگی مشترک مادر با همسر شریفش دارد که مصادف با دوران بیداری ایرانیان و شروع تجدد است. شوهرش را به علت سرپیچی از کشتار مردم بی دفاع و به ستوه آمده از استبداد به تبعیدی سیاسی میفرستند. مادر در طول این دوران سخت سپر بلای فرزندان دلبندش میشود و آنها را به بر میرساند. شوهر در ایام تبعید تجدید فراش کرده و فرزندی هم از آن ازدواج دارد.!!!

در ایام پیری و از کار افتادگی مادر، که مصادف با دوره اخیر است و جامعه مدرن شده است!، فرزندانش فرصت و قدرت و جنم نگهداری از این بانوی سالخورده را ندارند و او را به خانه سالمندان سپرده اند.این مادر دانا و شیرزن در تاریخ بلاخیز این سامان، با نوعی پیش آگاهی در یافته است که چیزی از عمرش باقی نمانده است و میخواهد این چند نفس آخر را در خانه خودش باشد و فرزندان را برای بار آخر دور هم ببیند و مراسم ختم او در شأن فرزندانش برگزار شود.! دعوت مادر اجابت میشود.!

طنین ضربه دستهایش بر کوبه ی در، آهنگی آشناست ، حتی برای فرزند عقب مانده ذهنی اش!، فرزند با شوقی وصف نشدنی در را باز میکند و مادر وارد میشود. طراوت بهارگونه ای چونان موجی حیرت انگیز حیاط آن خانه را صفا میبخشد. فرزند عقب مانده که مست دیدار یار شده ، دزدکی چادر مادر را از پشت سر میبوسد. در این لحظات، موسیقی جادویی متن فیلم بر تار و پود تصاویر خوش نشسته است. بی گمان یکی از شاعرانه ترین صحنه های سینما در این لحظات رقم میخورد و مخاطب بر موج تصاویر شناور میشود چونان که گذر زمان را هم حس نمیکند و این تصویر تا عمق جانش نفوذ میکند.

مادر چهار پسر و دو دختر دارد. این کودکان پا به سن گذاشته، زندگی گذشته و خانوادگی خود را از سر میگیرند. هنوز کودک مانده اند و سربه سر هم میگذارند تا حدی که باز هم مانند گذشته صدای مادر را در میاورند! مادر در ظاهر خود را برای سفر آخرت آماده میکند ولی در عمل زخمهای درونی فرزندان را مرهم مینهد و آنها را به هم نزدیکتر میکند.تنها مادر است که میتواند فرزندان را با همه تفاوتهاشان درک و تحمل کند و همه را دور یک سفره بنشاند و مشق عشق بیاموزاند.

در مثلها شنیده ایم که فرزند با مردن پدر یتیم نمیشود، بلکه مردن مادر او را یتیم میکند.! در این سامان که در درازنای تاریخ پدران و ناپدران!!! بر این مردم حکومت کرده اند تنها چیزی که باعث سر پا ماندن این دیار و مردمانش بوده است تمدن و میراث ادبی و فکری آنان است که این هر دو حاصل زایش انسانهای خردمند و جان آگاه بوده است. زایش ، رفتار و کنشی مادرانه است و مادر با مهری ازلی و عشقی پایان ناپذیر بر جسم و جان فرزندانش سپر بلا میباشد یک لحظه از نوازش آنها غفلت نمیکند. پدرسالاران این دیار ، که همیشه به فکر قدرت و شهوت بوده اند یعنی غرایزی حیوانی! هیچ وقت ملت خود را نوازش نکردند.!

اکنون در این زمان بعد از گذر سالیان و صده و هزاره ها و رخ در نقاب خاک کشیدن نسلهایی از بهترین و زیباترین فرزندان این دیار، هنوز هم نوباوه گان و فرزندان این مردم یتیم هستند و درد میکشند. دیگرانی از جنس همان پدرسالاران هم، باز در فکر تقسیم قدرت و ارث و میراث هستند! تنها داروی پیشگیری از این ظلم ها و تبعیض ها و ناروایی ها عشق است عشقی از جنس مهر مادری که همیشه میتواند فرزندان را دور یک سفره جمع کند! و فرزندان با همه تفاوتها یکدیگر را تحمل کنند و بازی زندگی را از سر گیرند و دوباره نرد عشق ببازند.!

فیلم نامه و دیالوگ های فیلم مادر، به تنهایی اثری ادبی و ماندگار است. دلت میخواهد مانند شعر حفظش کنی! شخصیتهای فیلم آنقدر به دقت پردازش شده اند که، ایرانی تر از اینان قابل تصور نیست! شبیه این کاراکترها به وفور در هر شهر و روستا و خانواده ای یافت میشود.! پسران مادر، عارف روشنفکر ، بازاری لمپن ، تاجر باتجربه و دیوانه ای عاقل!!! دختران هم یکی درونگرا و خلوت گزیده ، آن ته تغاری هم برون گرا و خوشگل و دوست داشتنی.

فیلمبرداری و کادربندی تصاویر، حاکی از ظرافتی دقیق و جزئی نگر و نکته سنج است به گونه ای که تابلوهای نقاشی مینیاتوری را به ذهن متبادر میکند. همه چیز سر جای خودش است انگار خود مادر همه چیز را چیده است. علی حاتمی در این فیلم براستی به زوایایی دست نیافتنی از روح مادرانه دست یافته و در شاهکارش پرورش داده و عاشقانه و شاعرانه بر بوم تصویر نهاده است. اخیرا در یک نظرسنجی از بهترین نویسنگان و منتقدان ادبی و سینمایی، این فیلم به حق به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران انتخاب شد.

شاعرانه بودن و سادگی و زیبایی بینظیر این فیلم ظرفیت تأویل و تفسیرهایی بسیار بیشتر و در حد کتابهای دانشگاهی، را بر میتابد ولی کمتر کسی تا به حال جرئت نزدیک شدن به آن را داشته است.شاید حلاوت و شیرینی این فیلم و جادوی تصویرهایش که انسان را از خود بی خود میکند ، راز این سکوت در برابر آثار هنری فخیم باشد! یکی از ویژگیهای هر اثر هنری و ادبی همین است که حتی مخاطب حرفه ای را هم به حیرت می اندازد، به گونه ای که دچار لکنت میشود! این سکوت و لکنت در برابر آثار هنری کاملا طبیعی است. البته برای آثار ضعیف و بی خاصیت هم باز سکوت میشود و این شائبه تاریخی را بوجود می آورد که در این دیار نابغه و کودن را به یک چوب میرانند!!! عاقلان دانند که حرف درست نیست و آن که غربال به دست دارد ، از پشت سر می آید.!

بازی هنرپیشه ها همه در اوج است و بهترین بازیهای عمر هنری خود را ارائه داده اند به ویژه اکبر عبدی در نقش دیوانه و محمدعلی کشاورز در نقش لمپن بازاری زن ذلیل و جمشید آریا در نقش برادر ناتنی و اکرم محمدی در نقش آن ته تغاری دوست داشتنی و....و....و....:gol:
 

عیدی امین

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
...............

...............

م ....ا...د ... ر... جااااا.. ن ن ن ن ...دااااا... رررر...د

مادر . مرد ازبس که جان ندارد..... :gol::gol::gol:
هنوزم جات زیر درخت پیر انجیر خیلی خالیه ... هنوزم کسی نیست که پشت سرم قل هوالله بخونه وفوت کنه شاید واسه اینه زندگیم رو طوفان داره باخودش میبره
جات خیلی خالیه
مادر...:gol::gol::gol:
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
همشو خوندم بالاخره تموم شد... آخ چشمم! :D
منم زیاد مینویسم که این به اون در :D
جالب بود؛ کلاً کارای علی حاتمی رو خیلی دوست دارم و از همشون لذت میبرم -درواقع همین علاقه باعث شد این نقدای طولانی رو بخونم و در موردش بنویسم-
به نظر من آقای آوینی خیلی خیلی کم لطفی کردن، ضمن اینکه ادبیات چندان خوشایندی هم نداره این نقد. علی حاتمی رو "سعدی سینمای ایران" میدونن و تو اکثر نقدها، دیالوگهاش رو به نثر مسجع سعدی شبیه میدونن... تک تک دیالوگها آهنگین و گوشنوازه؛ و خیلیاش ماندگار شده و خیلیاش تو گفتگوی روزمره استفاده میشه؛ مثلاً "خودمون روضه ایم، گریه کن نداریم" یا "همۀ عمر دیر رسیدیم" یا مثلاً وقتی رقیه چهره آزاد فوت کرد، روزنامه ها نوشتن "مادر مرد از بس که جان ندارد" که این نشون میده این فیلم و این نقش بین مردم جا باز کرده بوده
اولین باره می بینم کسی اونو نمی پسنده! و بهش میتازه! نقدهای دیگه حرف منو تأیید میکنه:
فیلم نامه و دیالوگ های فیلم مادر، به تنهایی اثری ادبی و ماندگار است. دلت میخواهد مانند شعر حفظش کنی! شخصیتهای فیلم آنقدر به دقت پردازش شده اند که، ایرانی تر از اینان قابل تصور نیست!
ديالوگ هاي «مادر» به اعجاز مي ماند و فرازهايي از آن را مي توان بر تارك متون اصيل حكمي، فلسفي و عرفاني نقش زد و حك نمود!
ادبيات خاص و اخص شخصيت ها، حركات و سكنات عجيب و غريب آنها، ميزانس هاي بكر و بديع و مسخ كننده آدم ها و هزار و يك چيز ديگر كه مادر را به همان اندازه كه از سينما دور مي كند به دل نزديك مي كند و اين از معدود مواردي است كه از غم زيبا و دلنشين سينماورزانه نبودن يك فيلم، در نشئه اي عاطفي و سرشار غرقه مي شويم و ... به روان آفريننده اثر درود مي فرستيم!
دلبستگی اش به عهد قجر و آت و آشغال های صندوق خانه های متروك وآدم هایی نیست آبادی / دلبستگی به این دوره چه معنایی می تواند داشته باشد؟
منکر علاقۀ کارگردان به عهد قجر نمیشه شد، ولی به نگر من علی حاتمی بیشتر به آداب و رسوم و سنتهای ایرانی و ضرب المثلها دلبستگی داشته تا یه دورۀ خاص تاریخی، و دورۀ قاجار رو بعنوان یک ظرف برای روایت خودش در نظر گرفته؛ و علتش هم برمیگرده به کودکیش و مادربزرگش که از این دوره قصه هایی رو براش تعریف میکرده (اینو تو کتاب نقد آثار علی حاتمی خوندم) مثلاً تو فیلم کمال الملک ظلم شاه قاجار رو نشون میده، پس این دلبستگی به دربار و دم و دستگاه قاجار ربط چندانی نداره و بیشتر به سنن برمیگرده؛ مثلا تو هزاردستان تیتراژ با خوشنویسی -یه هنر ایرانی- شروع میشه یا علی نصیریان -که یادم نیست اسمش چی بود- کار صحافی انجام میده و اینا رو با حوصله به تصویر کشیده
یه چیز دیگه که در مورد کارای علی حاتمی میشه گفت اینه که هدفش این بوده کار بدون نقص ارائه بده؛ بهترین گریمور، بهترین بازیگرا، بهترین فیلمبردار و بهترین طراحی صحنه و لباس و.... تو تیتراژاش مشهوده، حتی اصرار داشته که حتماً حتماً کارهاش دوبله بشه که بهترین صداها روی بازیگرا باشه! حتی حاضر بوده به بعضی از جزییات تاریخی بیوفا باشه و تغییرشون بده (الان دقیقاً یادم نیست مثالش)
و موفق هم بوده، خیلی از بازیگرا هستن که آس بازیهاشون تو کارای علی حاتمی رقم خورده

و اما فیلم مادر
نقدها همه چی رو گفتن چی بگم؛ منم یکی دو تا نقد فکر میکنم دارم راجع بهش، اگه پیداش کنم میتونم اینجا بذارم؟!
فقط اینکه میشه مادر رو مام وطن تعبیر کرد، اسم فیلم هم اولش "ایران" بوده و بعد تغییر کرده
تنها چیزی که منو ناراحت میکرد تو این فیلم، نقش حمید جبلی بود؛ خیلی باهاش بد برخورد میکردن :(:cry: هنوزم حمید جبلی رو می بینم دلم به حالش میسوزه :surprised::cry::cry:
 

dara_ando

عضو جدید
همشو خوندم بالاخره تموم شد... آخ چشمم! :D

منم زیاد مینویسم که این به اون در :D
جالب بود؛ کلاً کارای علی حاتمی رو خیلی دوست دارم و از همشون لذت میبرم -درواقع همین علاقه باعث شد این نقدای طولانی رو بخونم و در موردش بنویسم-
به نظر من آقای آوینی خیلی خیلی کم لطفی کردن، ضمن اینکه ادبیات چندان خوشایندی هم نداره این نقد. علی حاتمی رو "سعدی سینمای ایران" میدونن و تو اکثر نقدها، دیالوگهاش رو به نثر مسجع سعدی شبیه میدونن... تک تک دیالوگها آهنگین و گوشنوازه؛ و خیلیاش ماندگار شده و خیلیاش تو گفتگوی روزمره استفاده میشه؛ مثلاً "خودمون روضه ایم، گریه کن نداریم" یا "همۀ عمر دیر رسیدیم" یا مثلاً وقتی رقیه چهره آزاد فوت کرد، روزنامه ها نوشتن "مادر مرد از بس که جان ندارد" که این نشون میده این فیلم و این نقش بین مردم جا باز کرده بوده
اولین باره می بینم کسی اونو نمی پسنده! و بهش میتازه! نقدهای دیگه حرف منو تأیید میکنه:
فیلم نامه و دیالوگ های فیلم مادر، به تنهایی اثری ادبی و ماندگار است. دلت میخواهد مانند شعر حفظش کنی! شخصیتهای فیلم آنقدر به دقت پردازش شده اند که، ایرانی تر از اینان قابل تصور نیست!
ديالوگ هاي «مادر» به اعجاز مي ماند و فرازهايي از آن را مي توان بر تارك متون اصيل حكمي، فلسفي و عرفاني نقش زد و حك نمود!
ادبيات خاص و اخص شخصيت ها، حركات و سكنات عجيب و غريب آنها، ميزانس هاي بكر و بديع و مسخ كننده آدم ها و هزار و يك چيز ديگر كه مادر را به همان اندازه كه از سينما دور مي كند به دل نزديك مي كند و اين از معدود مواردي است كه از غم زيبا و دلنشين سينماورزانه نبودن يك فيلم، در نشئه اي عاطفي و سرشار غرقه مي شويم و ... به روان آفريننده اثر درود مي فرستيم!

منکر علاقۀ کارگردان به عهد قجر نمیشه شد، ولی به نگر من علی حاتمی بیشتر به آداب و رسوم و سنتهای ایرانی و ضرب المثلها دلبستگی داشته تا یه دورۀ خاص تاریخی، و دورۀ قاجار رو بعنوان یک ظرف برای روایت خودش در نظر گرفته؛ و علتش هم برمیگرده به کودکیش و مادربزرگش که از این دوره قصه هایی رو براش تعریف میکرده (اینو تو کتاب نقد آثار علی حاتمی خوندم) مثلاً تو فیلم کمال الملک ظلم شاه قاجار رو نشون میده، پس این دلبستگی به دربار و دم و دستگاه قاجار ربط چندانی نداره و بیشتر به سنن برمیگرده؛ مثلا تو هزاردستان تیتراژ با خوشنویسی -یه هنر ایرانی- شروع میشه یا علی نصیریان -که یادم نیست اسمش چی بود- کار صحافی انجام میده و اینا رو با حوصله به تصویر کشیده
یه چیز دیگه که در مورد کارای علی حاتمی میشه گفت اینه که هدفش این بوده کار بدون نقص ارائه بده؛ بهترین گریمور، بهترین بازیگرا، بهترین فیلمبردار و بهترین طراحی صحنه و لباس و.... تو تیتراژاش مشهوده، حتی اصرار داشته که حتماً حتماً کارهاش دوبله بشه که بهترین صداها روی بازیگرا باشه! حتی حاضر بوده به بعضی از جزییات تاریخی بیوفا باشه و تغییرشون بده (الان دقیقاً یادم نیست مثالش)
و موفق هم بوده، خیلی از بازیگرا هستن که آس بازیهاشون تو کارای علی حاتمی رقم خورده​

و اما فیلم مادر
نقدها همه چی رو گفتن چی بگم؛ منم یکی دو تا نقد فکر میکنم دارم راجع بهش، اگه پیداش کنم میتونم اینجا بذارم؟!
فقط اینکه میشه مادر رو مام وطن تعبیر کرد، اسم فیلم هم اولش "ایران" بوده و بعد تغییر کرده

تنها چیزی که منو ناراحت میکرد تو این فیلم، نقش حمید جبلی بود؛ خیلی باهاش بد برخورد میکردن :(:cry: هنوزم حمید جبلی رو می بینم دلم به حالش میسوزه :surprised::cry::cry:

:w40:
:w42:
:w14:
باورم نمیشه یکی همشو خونده. خیلی حال کردم. کلی با ذوق و شوق تاپیکو زدم ولی............
از مطالبتونم خیلی ممنونم.

میدونید:) در مورد آوینی، به نظر میرسه به خاطر شخصیت عملگراش و درگیر بودنش در مسائلی مثل جنگ و سیاست و .......... خیلی با ایده الیست بازی و نوستالژی و ...... موافق نبوده و این چیزا رو ترمز جامعه میدونستن. ولی اینکه دیالوگ ها بد بوده و......... من زیاد متوجه نمیشم. هرچند به نظرم دیالوگاش یه مقدار تئاتریه (در مقایسه با الان) که نمیدونم اون موقع مثلاً دیالوگهایی که آوینی میپسندید چی بوده؟
بازم ممنون:gol:
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
:w40:
:w42:
:w14:
باورم نمیشه یکی همشو خونده. خیلی حال کردم. کلی با ذوق و شوق تاپیکو زدم ولی............
از مطالبتونم خیلی ممنونم.

میدونید:) در مورد آوینی، به نظر میرسه به خاطر شخصیت عملگراش و درگیر بودنش در مسائلی مثل جنگ و سیاست و .......... خیلی با ایده الیست بازی و نوستالژی و ...... موافق نبوده و این چیزا رو ترمز جامعه میدونستن. ولی اینکه دیالوگ ها بد بوده و......... من زیاد متوجه نمیشم. هرچند به نظرم دیالوگاش یه مقدار تئاتریه (در مقایسه با الان) که نمیدونم اون موقع مثلاً دیالوگهایی که آوینی میپسندید چی بوده؟
بازم ممنون:gol:
موافقم
دیالوگا جوری نیستن که جای دیگه هم دیده بشن؛ یا آدم بخواد ازش الگو بگیره با بقیه اونطوری صحبت کنه؛ به قول شما حالت تئاتری داره و تا حدی سنگینه بعضی جاها
تو زمان خودشم همینطور بوده، نه اینکه الان اینجوری به نظر بیاد
از اونجایی که آوینی میگه تیپ های تصنعی كه این كلمات در دهانشان زیادی می كند توقع داشته که کاملاً معمولی با هم صحبت کنن، برداشتم اینه که دیالوگ رو تحمیل شده به نقش میدونسته یه جورایی
ولی واقعاً خلق یه همچین دیالوگهایی کار هر کسی نیست و من به شخصه لذت میبرم که نویسنده برای مخاطبش وقت و انرژی گذاشته و اونقدر واژه ها رو کنار هم چیده تا به ایده ال ترینش رسیده... مثلاً برای پروژۀ بزرگ و طولانی ای مثل هزاردستان، چقدر این کار وقتگیر و سخت بوده... این خیلی تحسین برانگیزه که تا این حد برای هنرش و مخاطبش ارزش قائل بوده
با الان مقایسه کنید سه سوت:دی یه فیلم میسازن که نه سر داره نه ته
کارگردان یگانه ای بود، نظیرشو فکر نکنم دیگه ببینیم؛ خدا رحمتش کنه :gol:
 

Similar threads

بالا